قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

بعضی چیز هارا نمی شود گفت. بعضی چیز هادا احساس می کنید. رگ و پی شمارا می تراشد، دل شمارا آب می کند اما وقتی می خواهید بیان کنید میبینید که بی رنگ و جلاست. مانند تابلویست ک شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست. اما آن روح، آن چیزی ک دل شمارا می فشارد، در آن نیست...

چشمهایش - بزرگ علوی
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

شازده کوچولو کویر را از پاشنه در کرد و جز یک گل به چیزی بر نخورد . یک گل سه گل برگی ، یک گل ناچیز .
شازده کوچولو گفت : سلام .
گل گفت : سلام .
شازده کوچولو گفت : آدم ها کجاند ؟
گل روزی روزگاری عبور کاروانی را دیده بود ، این شد که گفت : آدم ها ؟ گمانم ازشان شش هقت تایی باشد .
باد اینور و آنور می بردشان . نه اینکه ریشه ندارند ، بی ریشگی هم حسابی اسباب دردسرشان شده .
شازده کوچولو گفت : خداحافظ .
گل گفت : خداحافظ .
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی.
اما سال ها طول می کشد تا این را بفهمی
وقتی هم که آخر سر می فهمی اش،
دیگر خیلی دیر شده.
و هیچ چیز بدتر از
خیلی دیر نیست.

سوختن در آب، غرق شدن در آتش / چارلز بوکفسکی.
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

«یک‌دفعه احساسِ درونی‌ای به‌م گفت گوردی را بغل‌ کنم و یک‌دفعه احساسِ درونی‌ای به‌گوردی گفت مانعم بشود. گفت:"احساساتی نشو!"»
خاطرات صددرصد واقعی یک سرخ‌پوست پاره‌وقت | شرمن الکسی | مترجم: رضی هیرمندی |
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

5 امتیاز از گریفیندور کم میشه چون یک دانش آموز غیر قابل تحمل داره که علامه دهر هم هست. :)) :لایک :لایک :لایک =D>
پروفسور سوروس اسنیپ خطاب به هرمیون گرنجر(هری پاتر کتاب سوم
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

این که پنداشته میشود بهترین پیوند ها بر پایه ی دمسازی-یا تضاد- بنا میگردد اشتباه است. نه این و نه آن بلکه بر پایه ی یک جنبش درونی چیزی مانند این که"من خودم انتخاب کرده ام ، میخواهم و عهد میکنم." اما عهدی که خوب آب دیده بود ."تو را من دارم و اکنون دیگر نه قادرم تو را پس بدهم و نه خؤد را پس بگیرم. از این که بگذریم تو آزادی که هرکه را که بخواهی دوست بداری و آنچه پسند توست بکنی، هر دیوانگی که دلت خواست و اگر هم به سرت زد و لازم افتاد یک جنایت کوچک(اگر چه خوب میدانم که تو چنین کاری نخواهی کرد ولی با همه این ها...!) هیچ چیز تغییری در پیمان ما پدید نخواهد آورد......."
توضیح را بر عهده ی هرکس که خواست میگذارم.......!این چیزی است که مربوط به دیگران است، به خود انها ربطی نداشت، آنها خاطرشان اسوده بود ، اعتمادی مطلق به یکدیگر داشتند باقی مردم خود دانند....!
آنها هر کاری که از ایشان سر میزد چون این کار نمیتوانست به محبت دو جانبه شان آسیبی برساند ، پیشاپیش و با چشم بسته آن را به همدیگر میبخشیدند. شاید این امر چندان با اخلاق راست نمی آمد ولی به جهنم...!! پیرور از اخلاق بماند برای وقت دیگر.......



جان شیفته- رومن رولان
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

آدم‎های خوشگـل یا آدم‎هایی که خیال میکنند خیلی زرنگنـد همیشه از آدم تقاضای لطف‎های بزرگ دارند. آن‎ها چون برای خودشان می‎میرند خیال می‌کنند دیگران هم برایشان می‎میرند.خیلی بامـزه است.

ج.د سالینجر- ناطور دشت
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت، باید آن ها را همان گونه که یک بار اتفّاق افتاده اند، فقط تنها به خاطر آورد.

عقاید یک دلقک/هاینریش بُل
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

آیا چشم های فریبنده یک مار، کبوتر را مجذوب و مفتون نمی کند؟
کلبه عمو تم، هریت بیچر استو
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

به همین سادگی آدم اسیر می شود و هیچ کاری هم نمی شود کرد. نباید هرگز به زنان و مردان عاشق خندید. همین جوری دو تا نگاه درهم گره می خورد و آدم دیگر نمی تواند در بدن خودش زندگی کند، می خواهد پر بکشد

سال بلوا | عباس معروفی
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

شازده کوچولو:
از کجا بفهمم وابسته شدم؟
روباه:
تا وقتیکه هست، نمیفهمی ...

شازده کوچولو | آنتوان دوسنت اگزوپری



مهم نیست اكنون زندگی ام چگونه میگذرد ،

عاشق آن خاطراتی هستم که تصادفی از ذهنم عبور میکنند و باعث لبخندم میشوند !

خاطرات من| پابلو نرودا
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

خراب بماند ده، راستی ادم های دهاتی خیلی بی کمال بی معرفت می شوند. واضح تر عرض کنم: ادم های دهاتی دور از جناب، دور از جناب، بی ادبی می شود، حیوان درست حسابی اند. ما دهاتی ها تا شهر نرویم ادم نمی شویم. چشم و گوشمان باز نمی شود. واقعا خدا بیامرزد شاعر را که درست فهمیده که گفته:

ده مرو، ده مرد را احمق کند


و جای دیگر گفته:

مرغ، دم سوی شهرف سر سوی ده
دم این مرغ از سر او به


مثلا همچو بگیریم ادم صبح تا شب بیفتد عقب گاو، گوسفند، بز، میش و دور از رو، مثلا عقب الاغ هم بیفتد و شب تا صبح هم با همین ها سر و کله بزند، دیگر همچو ادمی چه خواهد شد؟
خدا بیامرزد شاعر را که گفته است «همنشینم به شود تا من ازو بهتر شوم». شب از مزرعه بر میگردند. نان ساجی را می ریزند توی اشکنه قورمه. یک گاودوش هم اب چشمه میگذارند پهلوش. حالا ببین با چه به به و چه چهی میخورند که والله هیچ حاجی شیخ هم سینه ی جوجه و افشرده ی اب لیمو را به ان لذت نمیخورد.
بعد از شام هم جمع میشوند دور هم. چه خبر است؟ شب نشینی. زنیکه شب چره بیار. یک ظرف بزرگ نخود و یک جوال گندم برشته میریزند روی کرسی.

...

چرند و پرند_علی اکبر دهخدا
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

اینشتین : در زندگیم سه تحقیر بزرگ رو شناختم:سالخوردگی,جهل و بیماری. خوشبختانه چیزی وجود داره که به هر سه پیروز میشه.
ولگرد : اون چیه ؟
اینشتین : مرگ...
----
اینشتین : دوچیز بی نهایته :جهان هستی و حماقت بشر. تازه در مورد جهان هستی کاملا مطمئن نیستم .


خیانت اینشتین - اریک ایمانوئل اشمیت - ترجمه شهلا حائری
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

"زن با یک دست گهواره را و با دست دیگر دنیا را تکان می دهد"

من زنده ام صفحه 271 معصومه آباد!

اینجا بقیه جمله های کتاب ک دوس داشتمو نوشتم! :)
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

باید تحمل کنم ، هدف از خودگذشتگی ها رو توجیه میکنه

آرتمیس فاول - پارادوکس زمان
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

سرانجام گروه چهارم (یعنی نادر ترین گروه) می آید. کسانی که در پرتو نگاه های خیالی موجودات غایب زندگی می کنند.ا فراد این گروه اغلب در رویا به سر می برند. فرانز را باید جز این گروه شمرد. او اگر تا مرز کامبوج طی طریق می کند فقط و فقط به خاطر سابیناست. اتوبوس در جاده تایلند تکان تکان می خورد و او نگاه طولانی سابینا را بر خود احساس می کند.


بارهستی - میلان کوندرا
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

یکی از آشنایانم گفت که شنیده این " خواننده ی فولک " در حقیقت یک بپتیست اهل آلاباماست. پسر ، عجب حقه بازی است.
.
.
.
این اتفاق مرا یاد وقتی انداخت که هنگام غذا دادن به یک سنجاب در پارک پو ناگهان متوجه شدم که دارم به یک موش غذا میدهم . موشی که در نگاه اول سنجاب به نظرم آمده بود .
باید از اشتباهات درس گرفت . این حقه باز فکری به سرم انداخت . از آدم های رذل هم میشود چیز یاد گرفت.

اتحادیه ی ابلهان _ جان کندی تول

ترجمه پیمان خاکسار
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

به نقل از مـَهیا :
هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت، باید آن ها را همان گونه که یک بار اتفّاق افتاده اند، فقط تنها به خاطر آورد.

عقاید یک دلقک/هاینریش بُل

این کتاب پره ازین جور جمله ها و "ایده" ها... چن تاش که یادمه:

مردم یا متوجه منظور من می شوند،یا نمی شوند،من مفسر نیستم...


- شما اصلا حرف حسابتان چیست؟
+ کاتولیک ها مرا عصبانی میکنند،چون انها انسانهایی غیر منصف هستند.
- و پروتستان ها؟
+ انها هم با وجدان مغشوس و تبعیت کورکورانه مرا مریض میکنند
- و کافرها؟
+انها حوصله ام را سر میبرند،چون فقط درباره خدا صحبت میکنند.


تظاهر و چاپلوسی میتواند شرافتمندانه ترین نوع برخورد در بین افراد دروغگو و ناصادق باشد...
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

«کارم که تمام می شود و می روم تو رختخواب، همیشه با خودم می گویم کاش از خواب بیدار نشوم.کاش همانطور بخوابم.»
_________________________________

«هروقت اینجور فکر ها به سرم میزند ترس برم میدارد و نفسم سنگینی می کند. می دانی خیلی راحت تر است که به تناسخ عقیده داشته باشی. شاید در زندگی بعدی به صورت موجود ناجوری در بیایی. اما حداقل میتوانی تصور کنی که چه جوری می شوی. مثلا یک اسب یا یک حلزون. اگر هم یک چیز ناجور باشد شاید دفعه بعدی اش خوش شانس تر باشی.»[nb]تو یه قسمت از کتاب دو نفر درباره ی تناسخ صحبت میکنند و این دیالگ یکی ازون دو نفره[/nb]


پس از تاریکی - هاروکی موراکامی
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

تو هیچ چیز یاد نگرفته ای؟حتی با نزدیک شدن مرگ؟دست بردار از این فکر که تمام مدت مزاحمی،که شخص کنارت را اذیت میکنی.اگر مردم از تو خوش شان نیاید،می توانند اعتراض کنند.واگر شهامت اعتراض ندارند،مشکل خودشان است.

نوع بشر این طوری است.تقریبا تمام احساسات خودمان را با ترس عوض کرده ایم



ورونیکا تصمیم میگ یرد بمیرد-پائولو کوئیلو
 
Back
بالا