• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

یکی از پیروان گالیله بعد از قرائت استغفارنامه توسط گالیله فریاد زد: "بیچاره ملتی که قهرمانش را از دست بدهد" و در اینجا برتولت برشت از قول گالیله چه زیبا میگوید : "بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد"

چرا درمانده ایم / حسن نراقی
 
«نویسنده‌ها محرم راز هیشکی نیستن. اون‌ها امروز یا فردا هر چی رو که دیده‌ان یا شنیده‌ان یه جایی می‌نویسن. فوقش اسم شما رو عوض می‌کنن یا مثلا به جای فرانکفورت می‌گن هامبورگ یا چه می‌دونم، ونیزیا براتیسلاوا.»

کافه‌ی خیابان گوته _ حمیدرضا شاه‌آبادی
 
خداحافظ، خیلی پر حرفی کردم.
وقتی غمگینم پرحرفی را دوست دارم،
مثل دارویی‌ست که از ناراحتی‌هایم،
میکاهد و به قلبم آرامش میبخشد.
خداحافظ دوست من، خداحافظ.
دوست صمیمی تو:وی.دی.
(بیچارگان)
 
زندگی چیز مصیبت باری است .بر آن شده ام تا زندگی خود را فقط صرف اندیشیدن به آن کنم .
_آرتور شوپنهاور_ درمان شوپنهاور
 
از ترس گریزی نیست
از مرگ نیز
در عین ترس از پیمودن طول شب باز نماندیم
و در قلب مرگ از خندیدن با صدای بلند
و چنین شد که خندان خندان به صبح رسیدیم


بعدها ازین جور شوخی ها خیلی داشتند .انها تاریخ اینچه برون را از کوچ بزرگ آغاز میکردند و تاریخ گهگاه طبع شوخی دارد
تاریخ را تنها خرده دروغ های خنده اور تاریخی قابل تحمل میکند وگرنه چیزی به جز خون مظلومان مرکب تاریخ نبوده است...


و بدا به حال همه انها که محبت را دکان میکنند تا با تجارت تزویر و تقلب ...به جاه و مقامی برسند


ارزش کد خدایی به کدخداست نه مقام کدخدایی


چیزهایی میگویی!...فرد عقیم فرزند ناقص نمیزاید بویان میش!چرا باید به اتفاقات غیر ممکن فکر کنم؟


کتاب اتش بدون دود نادر ابراهیمی
 
می‌خوام درک کنن که زندگی فوتبال نیست که دقیقه نود گل بزنی....
یه دروازه کوفتیه که مدام گل میخوری

طالع دریا
 
مرده !به مدت دو روز مردم .صبح زود برخاستم ...دوش گرفتم ...به خودم عطر زدم و پیراهنی تابستانی پوشیدم...اگر چه در زمستان بودیم ...هوا زیاد هم سرد نبود ...علاوه بر این اینطور هوس کرده بودم ...
هوس پارچه نازک و رنگارنگ
هیچ چیز غم انگیز تر از مناسب لباس پوشیدن نیست
و هیچ چیز تاسف اور تر از این ادم هایی نیست که هیچ وقت نا به جا حرف نمیزنند و کار نابه جا نمیکنند.
و پدر مادر رومن این طور ادم های بودند
شاگردهایی خوب که زندگی شان را مثل درسی از بر کرده باشند پس می دادند بی انکه کوچک ترین اشتباهی بکنند
نمیدانم چه چیزی از همه بدتر است
در دنیا خود را با هیچ چیز هماهنگ نکردن یا با همه چیز وفق دادن ...مشتی دیوانه یا ادم هایی که به انها میگویند مبادی اداب
این را میدانم که از دیوانه ها کمتر میترسم انها کمتر خطرناکند !
.
.
.
دنیا مثل پرده ی سینما پخش است من جزو خیمه شب بازی های چینی شده ام که سایه هایی هستند روی پرده
من فقط با سایه ها نشست و برخاست دارم
هنرپیشه ها ادم هایی هستند که فراوان همدیگرا میبوسند و فراوان تر از ان از هم نفرت دارند
.
.
.
گرگ خود من بودم انجا پشت میله ها در حال چرت زدن ..بلدرچین هم خودم هستم در اسمان ابی لرزان از چهچه ی ریز ارامی
دیروز یک قفس
امروز یک اسمان
پیشرفت کرده ام !


کتاب دیوانه بازی
 
خودم را در آینه نگاه میکنم. منظره عجیبی است یک آدم سوخته و زمخت توی آینه ایستاده و با تعجب به من زل زده است
-درغرب خبری نیست
 
سولون در سوگ پسرش می‌گریست. فردی به او رسید و گفت دیگر فایده ندارد، سولون جواب داد: به همین دلیل است می‌گریم چون دیگر فایده ندارد.
 
از زمانی که نخستین گروه آدم های غارنشین کسی را با سنگ از پا درآوردند،بشریت عادت کرد مشکلات پیچیده را به گردن کسی بیاندازد که مقصر دانستش آسان است.

ابر تندر(داس مرگ2)_نیل شوسترمن
 
هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت باید آنها را همان گونه که یک بار اتفاق افتاده‌اند فقط تنها به خاطر آورد.
 
به من فکر نکن، فقط زندگی کن. فقط زندگی کن. با عشق، ویل.


من پیش از تو
مرتیکه .....باعث یه هفته افسردگی من شد ...من حتی من پس از تو رو به امید این خوندم که نویسنده بگه شوخی کردممم هه ویل زندس
اما چی؟نه تنها مرده بود بلکه یه بچه هم داشت!(اسپویل)یه بچه 16 سالهههههه!ویل .....

پ.ن:...ها فحش هستند


برای توبه کردن پشیمانی کافی است.
از کتاب دین و زندگی 12هم با این کتاب هم واقعا گریه کردم ...درست مثل سلامت ...مثل انسان و محیط...هعی
 
می خواهم طوری زندگی کنم که از زندگی لذت ببرم.
اگر در کنارش موفقیتی هم حاصل شد، چه بهتر.
ولی اگر نشد، لااقل خوب زندگی کرده‌ام و همین کافی است.
من موفقیت را بخودی خود هدف نمی‌دانم. خیلی از مردم این را نمی‌فهمند.
مواجهه با مرگ _ برایان مگی

تو باید بری جلو. توی گذشته نمون.
تمام این مدت _ ریچل لیپینکات
 
او مانند تکه ای از روحم، همیشه آنجا بود.
من ناامیدانه تلاش میکردم انکارش کنم،
تلاش میکردم فراموشش کنم،
اما هیچکدام از آن جلسه های مشاوره و روانکاوی نتوانست او را از وجودم بیرون بکشد.
ما بخشی از همدیگر بودیم...

به زندگی قسم _ رنه کارلینو
 
یک هزارپای زرنگ وجود داشت . همانطور که روی لبه میز نشسته بود ، نگاه کرد و یک حبه قند خوشمزه آن طرف اتاق دید. او، که باهوش بود، شروع کرد به سنجیدن بهترین مسیر : از کدام پایه میز به سمت پاین بخزد؟ از کدام پایه میز به سمت بالا بخزد؟ کار بعدی این بود که تصمیم بگیرد کدام پا قدم اول را بردارد، بقیه پاها به چه ترتیبی حرکت را ادامه دهند و به همین ترتیب. او در ریاضی استاد بود. بعد تمام حالت های مختلف را تحلیل و بهترین مسیر را انتخاب کرد. سرانجام، قدم اول را برداشت. با این حال، هنوز آنقدر غرق محاسبات و تفکر بود که وضعیت برایش پیچیده شد و برای مرور برنامه اش در همان قسمت مسیر ایستاد. آخرسر، او جلوتر نرفت و از گرسنگی مرد!

هنر شفاف اندیشیدن - رولف دوبلی
 
میان چهاردیواری که اتاق مرا تشکیل می دهد و حصاری که دور زندگی و افکار من کشیده، زندگی من مثل شمع خرده خرده آب می شود، نه، اشتباه میکنم. مثل یک کنده ی هیزم تر است که گوشه ی دیگدان افتاده و به آتش هیزم های دیگر برشته و زغال شده، ولی نه سوخته است و نه تنها و تازه مانده، فقط از دود و دم دیگران خفه شده.
بوف کور - صادق هدایت
 
اگه میخوای تنهایی زندگی کنی باید خلق و خوی خدا یا یه جانور وحشی داشته باشی.

_فیلسوفان بدکردار
 
چیزی را نپرس که جوابش را نمی خواهی بدانی.

آخرین چیزی که به من گفت _ لارا دیو
 
Back
بالا