حافظ

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع sona
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : حافظ

به نقل از طـــوبــــــــــى :
راستی از یکی که ادبیات حالیشه پرسیدم "مغ" کیه گفت تو شعرای حافظ یعنی شراب فروش...
استاد خطیب رهبر:
البته درباره مغبچه:فرزند مغ(آتش) در مقصود خادم میکده>ساقی
یه جای دیگه-->مغ بمعنی موبد و زرتشتی
دیر مغان :میکده معرفت
(شعرای حافظ فراتز از معنای کلمات هستن(واسه همین من همیشه با معلمها سر معنی کردنشون مشکل دارم ;D) همین دیر مغان رو همین استاد خطیب رهبر یه جای دیگه با توجه به همردیف هاش یه چیز دیگه معرفی کرده)
 
پاسخ : حافظ

شعر بعدي چرا؟

+ مي‌شه يكم درباره‌ي اين توضيح بدين؟ من گيج شدم! ;D
هست و نیست به ذات تضاد دارن ولی قلبش اینجاست که تو مصرع اول، اول هست اومده بعد نیست و تو مصرع دوم برعکس!(فک کنم)
 
پاسخ : حافظ

به نقل از برانول :
استاد خطیب رهبر:
البته درباره مغبچه:فرزند مغ(آتش) در مقصود خادم میکده>ساقی
یه جای دیگه-->مغ بمعنی موبد و زرتشتی
دیر مغان :میکده معرفت
(شعرای حافظ فراتز از معنای کلمات هستن(واسه همین من همیشه با معلمها سر معنی کردنشون مشکل دارم ;D) همین دیر مغان رو همین استاد خطیب رهبر یه جای دیگه با توجه به همردیف هاش یه چیز دیگه معرفی کرده)
مثلا چه چیز دیگه?! :-? من تقریبا همه جاهایی که تو شعر حافظ دیدم معنی شراب فروشی(یا همون "واسطه ی معرفت" که مفهومشه) رو میداد!
 
پاسخ : حافظ

اون طور كه من خاطرمه و ريحانه هم گفت قلب برعكس خود كلمه بود و ايني كه آقا سعيد گفت بنظرم طرد و عكس بشه :-?
@شهري كه2 :اين طوريه جاي چن تا كلمه عوض ميشه !
بنظرم ميتونيم مماثله هم داره يعني اكثر كلمات هم وزنند ;;)
 
پاسخ : حافظ

به نقل از طـــوبــــــــــى :
مثلا چه چیز دیگه?! :-? من تقریبا همه جاهایی که تو شعر حافظ دیدم معنی شراب فروشی(یا همون "واسطه ی معرفت" که مفهومشه) رو میداد!
يه جا مغان اومده به معني يه چيز تو مايه هاي همون رند(البته منظورم پير مغان نيست كه مجاز بگيريم )
 
پاسخ : حافظ

به نقل از برانول :
يه جا مغان اومده به معني يه چيز تو مايه هاي همون رند(البته منظورم پير مغان نيست كه مجاز بگيريم )
بازم وقتی به معنی رنده یه معنی سردسته ی رند ها رو میده,ینی بازم همون معنی کلی میشه...
اگه بیتشو بگی راحت تر میشه دربارش بحث کرد...
 
پاسخ : حافظ

میشه نریم سراغ شعر بعدی ؟
خب داشتیم خیلی قشنگُ زیبا بیت به بیت بررسیش میکردیم ! :-??
 
پاسخ : حافظ

بریم سراغ شعر قبلیه ؟ :-"

این بیت بودیم :

آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست

بیاین معنیش کنیم دیگه !
به نظرم داره میگه چرا تظاهر کنم واقعا ؟! :-"
من از خودمم خبر ندارم حتی ! و چرا بگم هوشُ حواسم به اون نیست در صورتی که هست ؟ :-"
 
پاسخ : حافظ

آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
اینجا داره اوج دلدادگی رو نشون میده ;;)
فک نمیکنم بخواد بگه تظاهر نمیکنم و اینا
بعد یه جورایی داره میگه بقیه توقع دارن که من چیزی بروز ندم...چرا؟ :-?
 
  • لایک
امتیازات: sk1v
پاسخ : حافظ

به نقل از ریــحــانــه :
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست

کلن داره میگه من نمیتونم دوروغ بگم آقا! :-"


+ بریم بعدی؟ این که چیزی نداره :-"
 
پاسخ : حافظ

بیت بعدی :

شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست

من حس میکنم مصرع اول میگه اون شورُ شوق دلم که اصن نمیخوابیدُ سرکشُ طغیان گر بود خوابید وقتی دید یارو ! ;D ( چقد بد گفتم ! X_X )
ینی دیگه فروکش کردو رام شد خلاصه ! ;D
مصرع دومم میگه آهُ فغان از نظربازان ( حالا این نظر باز به نظرم به هرچیز/کسی میتونه اشاره داشته باشه . ) برخاست وقتی دیدن یار ما رو ! :-"
 
پاسخ : حافظ

به تناسب زیبای میان شمع و برخاستن دقت کنید...شمعی که از برخاستن بر نشستن میرسد... =((
و فضای دیگه ای که به نظرم خواسته از شمع و نظر بازان مد نظر قرار بده این بوده:اتاقی تاریک...با نور شمعی روشن میشود...و تو بر او و فقط بر او نظر افکنی...نه 3رفا برای نورش...شاید هم تفاوتش...
ضمنا شاعر وجود خودش را نیز به شمعی تشبیه نموده که خواهد سوخت و در عین سوختن زیباست اما سرانجام تباه خواهد شد :(
@ریحانه:عمیقتر نمیشد بررسی کرد؟! :-"
 
پاسخ : حافظ

به نقل از گاو عاشق :
@ریحانه:عمیقتر نمیشد بررسی کرد؟! :-"
چرا ! خودمم حس کردم خیلی خنده دار شده ! :)) ;D
دیگه من معنای کلی ای که به ذهنم میرسیدُ گفتم بقیشُ سپردم به بزرگان ! :-"
 
پاسخ : حافظ

این یکی هم 3رفا یه نظره...حقیقتش به نظر خودمم شاید 3رفا تصادف باشه...اما:دم چو چو...
من به اون شکل از حافظ شناختی ندارم...یعنی عرفانش برام تا حدی ناشناس ولی قابل درکه...حال نمیدونم آیا مقصودش به طور پنهان"ابن الوقت بودن"است؟...آیا آن را میپذیرد؟...یا بر آن شرم گزارد؟...
آهان...گفته بودم که شمع مقصود از سوختن خود حافظه دیگه...حالا به نظرم این رو یه جور دیگه هم گفته:من در دل خود آتشی دارم...آتشی با نام عشق در شمعی به نام معشوق...این آتش هم مرا میکشد هم به زندگی مشتاق میکند...

@ریحانه:حالا مثلا من خیلی آدمم تو شعر که دارم میحرفم :-< :|
 
پاسخ : حافظ

حالا به نظرم از مصرع اول ميتونه اين منظور رو داشته باشه
كه شمع وجود من كه نشانه سرحالي و شادابي و اين جور چيزا بوده با بلند شدن اون به منظور رفتن از پيش من فرو نشسته يعني شادابيم رو از دست دادم :-\

طوبي:اون بيت هم الان گمش كردم بايد بگردم پيداش ميكنم ميزارمش
 
پاسخ : حافظ

به نقل از نرگس² :
شعر بعدي چرا؟

+ مي‌شه يكم درباره‌ي اين توضيح بدين؟ من گيج شدم! ;D

تا اونجایی که من اطلاع دارم آرایه ی قلب وقتیه که دو تا عبارت (یک یا چند کلمه) توی بیت دو بار و با ترتیب مخالف هم به کار میرن یه چیزی مثل این که تو کتابای درسی اول دبیرستان ما بود:
می گفت گرفته حلقه در بر کامروز منم چو حلقه بر در
حالا تو این بیت هم همین طوریه؛ هست و نیست تو دو تا مصرع با دو تا ترتیب مختلف به کار رفتند که آرایه قلب داره
اگه بازم نفهمیدی بگو بیشتر مثال بزنم:)
 
پاسخ : حافظ

به نقل از S@ene :
تا اونجایی که من اطلاع دارم آرایه ی قلب وقتیه که دو تا عبارت (یک یا چند کلمه) توی بیت دو بار و با ترتیب مخالف هم به کار میرن یه چیزی مثل این که تو کتابای درسی اول دبیرستان ما بود:
می گفت گرفته حلقه در بر کامروز منم چو حلقه بر در
حالا تو این بیت هم همین طوریه؛ هست و نیست تو دو تا مصرع با دو تا ترتیب مختلف به کار رفتند که آرایه قلب داره
اگه بازم نفهمیدی بگو بیشتر مثال بزنم:)

نه ها :-? در بر و بر در آرایه ی قلب دارن اما هست و نیست فقط تضاده. وقتی تو یه ترکیب جاها عوض بشه میشه آرایه ی قلب.
 
  • لایک
امتیازات: N.M
پاسخ : حافظ

خیلی قضیه ی ساده ایه نمیدونم چرا انقد میپیچونینش ! :-"

آرایه ی قلب یعنی یه کلمه ای باشه و برعکسش اورده بشه .
نه مخالفش !
دقیقا مثه همین مثالی که زدین .
:)
 
پاسخ : حافظ

درباره‌ي آرايه قلب نه، درباره‌ي اينكه چرا هست و نيست شدن قلب!! ;D
 
پاسخ : حافظ

میخواید بیخیالش بشید؟ ;D
یکی بگه بیتِ بعد رو.
 
Back
بالا