• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قتل

پاسخ : قتل

یکم اعصابم از هفت ماه پیش کلا بهم ریخت و زود عصبی میشم بعد از اول مهر تاکنون سه بار دست به قتل زدم که بچه ها هم من و هم اون شخصی که مورد عصبانیت من قرار گرفته بود رو نجات دادن آخریش هم همین هفته ی پیش بود که یکی از دوستان برگشت فحش داد بعد وازه ی پدر توش بود منم که اعصابم دست خودم نبود و امتحان هم قهوه ای زده بودم خفتش کردم و بردمش عقب تا چسبید به دیوار و با فشار دادن گردنش میگفتم جرئت داری یه بار دیگه بگو چی گفتی؟!دوستان خیلی تلاش در جداکردن من از شخص خاطی(درسته املاش؟؟؟ :D)داشتن که نتونستن بعد وقتی دیدم صورتش رو به کبودی میره فهمیدم قشنگ ادب شده کشیدم عقب که اون هم سر خورد کنار دیوار :D :D

این که از انسانش :D :D

در رابطه با حیوانات که ید طولایی(درسته؟؟ :D :D)دارم به شخصه هنوزم که هنوز دست از کشتن انواع مورچه و مورچه بالدار به روش های مختلف برنداشتم :D :D
در زمان کودکی هرسال چند تا از این جوجه رنگیا میخریدیم و میکشتم :D :D :D
یکیشون که یادمه از صبح هی باهاش ور رفتم و محکم بغلش میکردم که چشاش بزنه بیرون :D :Dو از این حرفا که نشد آخر شب که دیگه خسته شده بودم بردمش تو حوض محکم شستمش و بعد تو حیاط ولش کردم :)) :)) :))
صبح هم دیدم بازگشت همه به سوی اوست :D :D :D :D

یه بار دیگه پنج شش سال پیش یه بچه گنجشک که نمیتونست پرواز کنه تو حیاط خونه پیدا کردیم (من و داداشم)بعد خیلی خوشحال ازش مراقبت کردیم دو سه روز بعد دیدیم گناه داره این چند روز هیچی نخورده واسش نون خمیر کردیم(با آب قاطی کردیم)و بردیمش تو حیاط بهش غذا بدیم که انگار مورچه خورده بود :| :| :|
بعد ما هم برای این که کمکش کنیم یه چوب ریز پیدا کردیم نوکشو زورکی باز میکردیم و با چوب تلاش داشتیم مورچه رو از دهنش در بیاریم ولی نمیشد یه جا که دیگه خسته شدیم گذاشتیمش زمین که دیدیم داره مثل یویو که میره بالا پایین اون هم به همین صورت بالا و پایین میره و بعد از یه دقیقه تقریبا ساکن شد ما هم که ترسیده بودیم انداختیمش تو باغچه و در رفتیم.
مامانمون هم تا مارو دیدن گفتن گنجشکه کو؟؟؟
ما هم گفتیم ولش کردیم بره پیش خانوادش :| :| :|
مامانمون دیگه پیگیر نشدن ولی فرداش که رفتیم باغچه رو نگاه کردیم دیدیم دورش پر مورچس و فهمیدیم جان به جان آفرین تسلیم گفته :-?? :-?? :-??
واقعا اون زمان خودمون رو مقصر قتلش میدونستیم و برامون دردناک بود :-< :-< :-<

یه بار دیگه یکی ماهی قرمز برداشتیم(بازم من و داداشم)اول چشاش رو با چاقو در اوردیم بعد تکه تکش کردیم :D :D :D :D

البته یه چیز دیگه هم هست اونم اینکه از همون هفت ماه پیش مذکور
احساس
دوست داشتن
قلب
و روحم رو هم کشتم B-) B-) B-)
الانم خیلی راحت به زندگیم ادامه میدم B-) B-) B-)
البته ضربه ی اول به دست یه دوست به اصطلاح صمیمیِِ ده ساله بود <D= <D=
ولی خودم کارشو تموم کردم B-) B-) B-)
 
پاسخ : قتل

یادش بخیر سه چهار سالم بود، با هوش سرشارم به این نتیجه رسیدم که جوجم گشنشه، قبلا دیده بودم از این نون خشکای ریز میریزن جلوشون و طبق همین فرضیه ذهنیم بعد از یه مقدار کند و کاو اطراف موفق به پیدا کردن یه گونی گچ شدم و به خاطر شباهتش به نون خشکه به حلق جوجه بدبختم ریختم
دیدم خیلی سخت داره میره پایین به زور بهش آب دادم از سفت شدن گچ تو گلوش که بگذریم بعدش با جسمه نیمه جونش با پسر همسایمون باهاش والیبال بازی کردم
هعییییی یادش بخیر
 
پاسخ : قتل

یه جوجه ی رنگی داشتم که خیلی وابسته ام بوده{چیه خب؟!برا شروع عالیه از نظرم :د }و هر جا میرفتم دنبالم میومده ..
یه روز داشتم میرفتم داخل آشپزخونه و ایشون هم کنه وار دنبالم میومده و من واسه این که نیاد داخل میخواستم درو زودتر ببندم که متاسفانه سرش لای دیر گیر میکنه ومیکنه !!
گویا اصرار داشتم که با چسب سر و تنه اشو به هم بچسبونم :|
 
پاسخ : قتل

یه سری ما رفتیم بودیم برینه[nb]رینه اسم نزدیک ترین روستا به دماونده[/nb] ...
با بچه ها تصمیم گرفتیم مگسا رو بریزیم تو یه ظرف ببینیم با هم کاری میکنن یا نه ؟! مثلا دعوا ...
بعد هی مگس میگرفتیم یجوری که چیزیشون نشه و میذاشتیم زیر یه لیوان یه بار مصرف ...
البته قبل از اینکه بندازیم اون تو دقت میکردیم ببینیم مذکره یا مونث ؟ تا بفهمیم کدوم چیکار میکنه اون تو ... خب بالاخره مذکرا دعا میکنن دیگه ...
بعد 4 تا مگس کوچولو گرفتیم ولی اون تو کاری با هم نکردن ...
آخرش دیگه خیلی حرفه ای شده بودیم ... رو هوا مگس میگزفتیم ...
دیدیم اینجوری فایده نداره ...
آخرش تصمیم گرفتیم یه خرمگس بگیریم که بیاد با همشون یه کاری بکنه بالاخره ... چه میدونم دعوایی چیزی ...
ببینید زنده گرفتن خر مگس کار بسیار دشواریه ... ولی ما سالم گرفتیمش و انداختیم اون تو ... بازم کاری نکرن ...
آخر سر موندن اونجا و با کمبود اکسیژن مواجه شدن و ...
اگه یکی یه کاری میکرد هم خودش حال میکرد هم بقیه زنده میموندن ... مثلا اگه یکیو می زد هم خودش حال میکرد که زورش زیاده هم ما آزادشون میکردیم ... احمق بودن ولی ...
 
پاسخ : قتل

جوجم خاکی شده بود بردمش زیر شیر آب قشنگ شستمش ;;)
بعدشم دیگه تکون نخورد ، وقتی من داشتم گریه و زاری میکردم مامانم با سشوار خشکش کرد، بعدش تکون خورد و زنده شد :/
البته بنده ی خدا عمرش به این دنیا نبود، چند روز بعد ندیدمش لگدش کردم مرد :-"
 
پاسخ : قتل

دوستم برای تولدم برام 3 تا سمندر کوچیک خریده بود و منم سعی در نگهداریشون داشتم(هیچوقت همچین اشتباهی نکنید) بعد از یه ماه حدودا یکیشون گم شد و هرجای خونه رو گشتن نبود که نبود منم خوشحال که آخ جون فرار کرده، چند هفته بعد که مامانم برا خونه تکونی میخواست زیر دراور رو تمیز کنه و ماهم بلندش کردیم که دیدم همون سمندره که گم شده بود زیر پایه دراور له شده و منم یادم اومد که همون روزی که ابن گم شد من دراور رو بلند کرده بودم که تیلم رو پیدا کنم و اون زیر پایش گیر میکنه و من نمیفهمم
 
باورکنین من اصلا تقصیری نداشتم همش تقصیر پسر داییم بود که وقتی بچه بودیم منو اغفال میکرد میرفتیم مورچه هارو میگرفتیم مینداختیم تو قوطی کبریت بعد آتیششون میزدیم
البته سر ملخارو خودش تنهایی میبرید
 
از عنفوان کوکی تفنگ به دست بودم لکن سه چار سالی میشه شکاری نکردم :D (ترک کردم در واقع)

یه نوع کشتار خاصی هم برای حشرات موذی داشتم. وقتی جمعیتشون زیاد بود و تو هوا پرواز میکردن یا رو سقف که بودن حشره کش رو برمیداشتم و یه فندک جلوش روشن میکردم. وقتی گاز حشره کش درمیومد یه شعله خیلی خفنی درست میشد که همه شونو تو هوا کباب میکرد و میریختن زمین :)):))

خیلی شیوه موثر و کارامدی بود. اثری از بوی بد حشره کش هم نمیموند :D
 
فقط مورچگکان بی گناه از هر گونه ای.:D

و سوسک.
 
بعضی پستارو که میخوندم از ته دل بهتون کلی فحش دادم :|
خداروشکر دستم بهتون نمیرسه ... اگه پیشم بودید که برا منم یه خاطره قتل ساخته میشد میومدم اینجا مینوشتم :|

من مگسم میاد تو اتاقم .. نمیکشم ... پنجره رو باز میکنم دنبالش میکنم تا بره بیرون ... یا با دستمالی چیزی آروم میگیرمش که آسیب نبینه ..بعد میبرم آزادش میکنم ....

220.jpg

ما هم فرشته کوچولوهای خدا هستیم

214.jpg

محبت به حیوانات، شریف ترین ویژگی یک انسان است!
 
بابا من اومدم با پام گربه رو ناز کنم خورد تو صورتش هنوز ناراحتم.
 
من کیبردم پر مورچه شده بود و لونه گذاشته بودن!
بعد من با وسایلی از جمله سشوار(با باد داغ)،جارو برقی،اتو مو و ... به قتل عامشون پرداختم :|
الان چند ماهه مورچه ای تو اتاق ندیدم! ترسیدن بدبختا :))
در کل نمیتونم حشرات رو دارای ارزش بدونم! نمیدونم چرا! شاید چون خیلی کوچیکن...
میدونم ارزش دارن! ولی نمیتونم ارزش قائل شم!
 
بعضی پستارو که میخوندم از ته دل بهتون کلی فحش دادم :|
خداروشکر دستم بهتون نمیرسه ... اگه پیشم بودید که برا منم یه خاطره قتل ساخته میشد میومدم اینجا مینوشتم :|

من مگسم میاد تو اتاقم .. نمیکشم ... پنجره رو باز میکنم دنبالش میکنم تا بره بیرون ... یا با دستمالی چیزی آروم میگیرمش که آسیب نبینه ..بعد میبرم آزادش میکنم ....

220.jpg

ما هم فرشته کوچولوهای خدا هستیم

214.jpg

محبت به حیوانات، شریف ترین ویژگی یک انسان است!
کااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااملا موافقم!
 
چقد قاتل زنجیره ای داریم اینجا
من مورچه کشتم اونم اتفاقی بعد شماها سرشون ازتنشون جدا میکنین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
فک نکنم حیوون کشته باشم
خودم بلای جونه خودم هستم ولی واس بقیه ن
 
این یکی از خاطرات یکی از دوستان گرامی هست که وقتی 9-10 سالشون بوده انجام دادن :-" :

یکی از فامیلاشون برای این لاکپشت میخرن
بعد اینا هرچی به این لاکپشته کاهو و سبزی و اینجور چیزا میدن نمی خورده
واسه اینکه نمیره دوستم سبزیجات ریز میکرده به زور میریخته تو حلق این بیچاره :)):))
یکبار به طور اتفاقی گوشت میافته جلو این لاکپشته و میخوره و میفهمن این بیچاره گوشتخوار بوده

نهایتا تو پاییز و همون حوالی میبینه این چقدر آروم شده و بقول معروف لش شده :))
با خودش میگه حتما این میخواد به خواب زمستونی بره :)):))
هیچی دیگه میندازش توی ی سطل و میذارش پشت تختش :))
وقتی تو بهار بعد از 6 ماه میره سراغش میبینه ععععع چرا این از خواب بیدار نشده :)):))
میفهمه بینوا رو به زور به خواب ابدی فرستاده :))
 
نه ولی خودم چون بابام مرغداری داره جوجه و مرغ زیاد کشتم بهتره بگیم تشریحشون میکردم البته اول سیم مفتولو فرو میکردم تو مغزشون که مرگ مغزی بشن یا همینجوری زنده زنده بازشون میکردم . سر آخر هم تنها چهار تیکه گوشت و استخون ازشون باقی میموند. هنوز هم این کارا میکنم البته به این کار افتخار نمیکنم تنها برای اینکه چیزی یاد بگیرم این کار را انجام میدم در ضمن اونایی که تشریح میکنم یا فلجن یا عفونت نافی دارن و یا کلا مشکل دارن
بعضی اوقات هم وقتی بزرگ شدن سر میبرمشون.
 
بنده سید ابراهیم رئسی هزاران جوان را در سال 67 به بالای دار برده ام ولی شما تنها چند پشه کشته اید (<

درضمن باید بگویم اگر دیس لایک کنید شما رو هم اعدام میکنم(<
خسته نباشی دلاور،خدا قوت پهلوان!=))
 
من کیبردم پر مورچه شده بود و لونه گذاشته بودن!
بعد من با وسایلی از جمله سشوار(با باد داغ)،جارو برقی،اتو مو و ... به قتل عامشون پرداختم :|
الان چند ماهه مورچه ای تو اتاق ندیدم! ترسیدن بدبختا :))
در کل نمیتونم حشرات رو دارای ارزش بدونم! نمیدونم چرا! شاید چون خیلی کوچیکن...
میدونم ارزش دارن! ولی نمیتونم ارزش قائل شم!
چ جوری با اتو مو به قتل رسوندید؟؟؟
 
Back
بالا