ترس دوران بچگی..!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع meli
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من فقط از تاریکی میترسیدم... :-s X_X
(اونم تاریکی تو کمد)
و لا غیر.. :P
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

اون برنامه کودک خونه ی مادربزرگه بود از هاپوکومار عین چی میترسیدم هنوزم ببینم یه جوری میشم :-s لعنتی خواهرم میدونست میترسم برنامش ک شروع میشد منو از قصد مینداخت جلو تی وی :| :-L
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

از عنکبوت :-"

اصن هنوزم که هنوزه تنها جونوریه که ازش میترسم :-"
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از جوجه خیلی میترسیدم و میترسم... :-[

بچه ک بودم مامانم واسه داداشم جوجه خریده بود بعد گذاشته بود تویه کارتون ، گف من بیرون کار دارم وقتی بیام یه جایه خوب واسشون درست میکنیم....
خلاصه مامانم رفت بیرون و من خونه تنها... تلویزیون نیگا میکردم ک دیدم صدای جیک جیکشون داره نزدیک میشه .... یهو به خودم اومدم دیدم اینا از کارتون اومدن بیرون و به سمت من میان ...
واکنش من : الفرار... رفتم تویه اتاقمو درم بستم ;D.... چشتون روز بد نبینه فاتحه خونده بودن رو فرشامون !!!!
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از هاپوکومار تو خونه ی مادبزرگه، تاریکی، رعدو برق، لولو و گربه می ترسیدم، یه فیلم ژاپنی ترسناک هم دیده بودم یه موجودی بود ک تو فیلم از تلویزیون میومد بیرون، منم میترسیدم از تلویزیون مام بیاد بیرون!! :-ss
از اینکه تو آینه نگا کنم و یه موجود وحشتناک تو آینه ببینم هم می ترسیدم تحت تاثیر فیلم ترستاک :-s ( البته الان هم کم و بیش می ترسم!)
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من بچه بودم از هیچی نمی ترسیدم جز پر :)) مثلا پر میدیدم فرار میکردم ! :-"
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از پرده های تو خونه مون میترسیدم تو خوابم هر شب تبدیل به هیولا میشدن هنوزم یادم میاد میترسم X_X
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

از سگ میترسیدم.الانم خیلی میترسم.تنها چیزیه که الان ازش میترسم
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از لباسای آویزون شده پشتِ در، موقع خواب می ترسییدم.
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من که زیاد ترسونده نشدم ولی وقتی بچه بد میشدم از نون خشکی میترسیدم و باز خوب میشدم :) :) :D :D :D
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

بزرگترین ترسم تو دوران بچگی تاریکی بود در حد مرگ میترسیدم از تاریکی حتی یه بار چون راهرو تاریک بود یه روز کامل رو موندم تو اتاقی ک چراغ داشت و درنتیجه بد ترین اتفاقی که میتونست بیافته این بود که شب برقا بره :)
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من میترسیدم وقتی میرم خونه ی خالم پسر خالم منو تو صندوق خونه شون (انباری کوچیک کنار اتاق) زندانی کنه و مامانو بابام صدای کمک خواستن منو نشنون و بدون من برن خونه :|
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

یه باور احمقانه همیشه داشتم که تو دستشویی توی حیاط گرگ هست!تا ابتدایی یه همچین تصوری داشتم!
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

صدای ِ داد ِ مامانم

#اعتراف
#هنوزم هست.

:-<
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

همیشه فک میکردم اگ دیر بخوابم گوزن بابانوئل میاد منو میبره میندازه تو برفا تا یخ بزنم :-s
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من وقتی که بچه بودم اون موقع که تازه فیلم دراکولا( 2000 ) اومده بود داییم گرفته بودش که ببینه منم که از همون بچگیام تخص بودم رفتم توی اتاقش فیلمه رو دیدم.
تا چند وقت بعد از اون منتظر کنت دراکولا بودم بیاد گازم بگیره..!!!!^-^
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

یه فیلمی بود قبلنا می‎ذاشت.
اغما؟ یغما؟ یه همچین چیزی.
یه شخصیتی بود توش به نامِ الیاس، درواقع شیطان بود که رفته بود توی جلدِ الیاس.
من همیشه از اون می‎ترسیدم. مثلا وقتی می‎رفتم توی راه پله‎مون و تاریک بود؛ فکر می‎کردم الآن الیاس داره با اون ژست و چشمای ترسناکش از پله ها میاد پایین و به من نگاه می‎کنه و ازین چیزا. :-"
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

از همون بچگی تا همین حالا از روح و جن و اینجور چیزا میترسم..... :-"
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

اقا از کوه میترسیدم
فک میکردم الان ماشین میخواد چپه بشه ما از عقب بیافتیم :D
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

منو که معمولا از لولو و کُخ میترسوندن :-< :|
 
Back
بالا