قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

pucy cat

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
985
امتیاز
2,347
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 4
شهر
تهــران
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

اولین خاطره:
من از بچگی عاشق خودکارو مدادای داداشم بودم
یه روز خودکارشو برداشتم محکم کردم تو ابروم ابروم شکست
هنوزم جاش هست :(
 

SHINE

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
313
امتیاز
878
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
تهران
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

اولین خاطره ی من اینه که حدودای 3 سال داشتم که از سرسره افتادم
هنوز دکتره و این که توی دستگاه MRI رفتم یادمه
 

الناز س

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
264
امتیاز
1,311
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

قدیمی ترینش عین یه شبه ـه چون بابابزرگمو یادمه که موقع سه سالو نیم بودم یادمه دیگه نمیدونم چند سالم بوده :-/
 

Poorya.L

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,140
امتیاز
4,785
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشابور
مدال المپیاد
-
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

اره دقیقا قدیمی ترین صحنه مربوط به اولین خونمونه که من وقتی سه ساله بودم از اون جا اسباب کشی کردیم یه تلفن نارنجی از اونایی که برای شماره گیری باید بچرخونی شکاره هاشو از اونا تو ذهنمه کنج دیوار
و یه در با شیشه های رنگی هم یادمه که مامانم میگه اون در مربوط به در ورودی همسایه بوده که من میرفتم دختر همسایه رو صدا میزدم {-8
 

*M.M*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
4,463
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

3 سالگیم :-"""

یک بار بابام کباب کوبیده گرفته بود بعد سفره انداخته بودن کبابا وسط سفره (صفره) :D

بعد منم کوبیده خیلی دوس داشتم رفتم وسط سفره شرو کردم به خوردنشون 8->بابام میگف اون لحظه خیلی باحال بودو اینا 8->

بعد اومدن منو از کبابا جا کردن دیگه :-<نذاشتن بخورم همشو :-" :-<
 

nasrin.z

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
428
امتیاز
1,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قوچان
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی( گرایش جداسازی)
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

قديميترين خاطره اىكه يادم هس اينه كه4ساله بودم بابام من روگذاشت روىدرخت گيلاسىكه تازه شكوفه داده بودپربوداززنبوراىاماده براىنيش زدن اماخداروشكراتفاقىواسم نيافتاد...
هنوزم به ياداون روزكه مىافتم صداىجيغ زدنم توگوشمه
(بچه كه بودم پسرعموم بهم مىگفت آژير:O)
 

baseri

F@|-|!mEh
ارسال‌ها
2,821
امتیاز
6,851
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
مدال المپیاد
نانو
دانشگاه
علوم پزشکی البرز
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

خاطرات مهد كودكم با دوست بووووووووووووق م (<
 

Milad96

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
158
امتیاز
6,684
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 3
شهر
تهران
دانشگاه
صنعتي شریف
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر-نرم افزار
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

روز تولد 3 سالگیم!

یکی از کادو هام ماشین پلیس بود، کادو اصلی یه یعنی!

بعدش این گوشه چراغ چپ عقب اش یه اپسیلن نافرم بود! یعنی نمیشه حتی گفت شکسته! یه خورده لب پر شده باشه!

بعد من اینو دیدم! دیگه واویلا! یه دفعه وسط و کل جمع، جیغ و داد و گریه! داد و بیداد!

همه هم هر چی میگفتند فردا عوضش میکنیم من که نمیفهمیدم! :D

البته واقعا فرداش عوضش کردند! البته یادمه که با رنگش هم مشکل داشتم! :D
 

HANIEH.S

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
316
نام مرکز سمپاد
فرزانگان3
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
الزهرا
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر نرم افزار
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

دور ور ۳-۴ سالم بود و توی راهروی ساختمون( اون موقع توی یه نیم برج تو ولیعصر میشستیم!) داشتم با بچه های دیگه دوچرخه سواری میکردم!
اقا یه پسر بود که ۲-۳ سال از ماها بزرگتر بود و کلی پز میداد که من میتونم با دوچرخه برم لب پله ها و برگردم! منم که به غیرتم بر خورده بود زود شاخ شدم گفتم مگه چیه منم میتونم و ... دز واقع تنها چیزی که از بعدش یادم میاد اینه که از رو پله ها با سرعت دارم سقوط ازاد میکنم و مستقیم میرم تو دیوار!
خلاصه که نهایتا دوتا از دندونام خرد شد یکیش هم گم شد هیچ وقت نفهمیدیم اونو قورت داده بودم یا اینکه تو اون گیر و دار گم شده بود! :-??
با این حال بعد از اون اتفاق من همچنان با پسر ها بازی میکردم و خوب طبیعتا دعوا هم در کنار اون بود!
 

salamak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
743
امتیاز
2,529
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين 1
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
المپياد زيست
دانشگاه
علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

فكر كنم مال من از همه قديمي تر باشه :D
من يادمه خيلي كوچيك كه بودم(كمتر6 ماه چون يادمه خوابيده بودم و فكر نكنم ميتونستم بشينم.)خوابيده بودم رو زمين، بعد مامان بابام جلوم بودن داشتم نگام ميكردن بعد همون موقع
دختر عمه ام(يك سال از من بزرگتره)رو از گوشه چشمم ديدم كه دويد رفت اونور لباسشم تيره بود بد من نميدونم چم شد زدم زير گريه...(بچه ترسوي لوس :D :-")
بعد اينكه 4 5 سالم بود اينقدر جيغ ميزدم همه ميگفتن بلندگو قورت دادي؟بلكه من بم بربخوره ساكت شم من تازه ذوق ميكردم بيشتر جيغ ميزدم :D
 

sh.n1996

شراره
ارسال‌ها
366
امتیاز
2,155
نام مرکز سمپاد
دبیرستـ۱ن‌ فرزانـگان‌ امین
شهر
اصفهـــان
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
خاطره شد دیگه:دی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

من دیگه دور تر از 1.5 سالگیم نمیره
بابام برام یه سه چرخه خریده بود
قشنگ یادمه
سبز بود x:
و در ضمن دقیقا یادمه دو سه هفته بعد پسرخاله م واسه دختر خالم خرید L-:
 

جوجه سمپادی

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
463
امتیاز
1,572
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
دندان پزشکی
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

یادمه حدودپنج سالم بودوعاشق نقاشی کردن بودم.یه بارپسرعمومامانم که مجری رادیویی اومدخونمون گفت چقدخوشگل میکشی منم یه نقاشی کشیدم گفتم اینوفردابروتوی رادیونشون بده،میبینما.
شده بوداینجوری :O
فک کردن یادم میره اونم همونطوری الکی نقاشی روگرفت وگفت باشه.
فرداش ازصبح تاشب نشستم پای رادیوتانقاشیموببینم ;))
شب که شدمامانم گفت برم بخوابم،نمی خوابیدم که...گریه میکردمومیگفتم می خوام نقاشیموببینم :((
منم تییییزهوش بودما :))
 

zahra-E

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
1,452
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی کرمان
رشته دانشگاه
داروسازی
تلگرام
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

وقتی بچه بودم مامانم رفته بود خونه ی همسایه من بادخترعمم خونه بودیم خیلی ازمن بزرگتره ی فیلم جنگی تلویزیون گذاشته بودانقددرباره ی خدا.شهیداو...سوال کردم ک آخرزنگ زدب همسایمون گفت دایی بیازهرا داره منودیوونه میکنه آخرشم جواب درست وحسابی بهم نداد چییییییییییش
 

Only God Knows

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
252
امتیاز
407
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 1
شهر
تهران
مدال المپیاد
دارم می خونم برا المپیاد (شیمی )
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

من چنتا از صحنه های شیرخوردنم تو نوزادیم رو یادمه ! ! ! :O حال میکنی حافظرو ؟! B-) این مبدا خاطراتی هست که به یادم مونده از اون قبل تر دیگه هیچی یادم نمیاد.
 

m.essi

کاربر فعال
ارسال‌ها
60
امتیاز
235
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کاشان
دانشگاه
دانشگاه صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

منم خاطره ی عوض شدنمو یادمه. :D
 

niloufar joon

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
208
امتیاز
1,716
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یکــــ
شهر
تهران
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

قدیمی ترین خاطره م صحنه ی شیر خوردنم تو نوزادیمه :O
باور کردنش سخته ولی خب یادمه دیگه!! :D
 

مهسافت

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
491
امتیاز
4,511
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
صنایع غذایی
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

شرمنده ـااا !

یادَم ـه صندلیِ خونهِ عمو ـمُ تو تولدِ دختر ـِش شستشویی دادَم ! :-" خیــس اصـَن ! فجیع !

[مردم خاطره دارَن ما ـَم خاطره داریم ! ]
 

sadlove

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,382
امتیاز
31,819
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شـیراز
سال فارغ التحصیلی
93
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

حدود دو سالم بود!
خیلی وقتا خونه مامان بزرگم پیش عموم میموندم!
یه روز صبح که از خوا بیدار شدم دیدم هیچ کی خونه نیست!بعد که برگشتن گفتن رفته بودیم خواستگاری!
خیلی ناراحت شدم!
صحنه هاشو دقیق یادمه :D
بچه که بودم بهم میگفتن با کی میخوای عروسی کنی؟میگفتم عموم :)) =))
از وقتی عروسی کردن من با زن عموم بد بودم :D
ولی با این همه خیلی وقتا میومدن دنبالم میبردنم بیرون منم مث بچشون ;;)
 

farnoosh hashemi

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
256
امتیاز
3,418
نام مرکز سمپاد
فرزانـگان یـک
شهر
تــهــران
مدال المپیاد
مرحله دوم 24 امین المپیاد کامپیوتر -ناکامی در مرحله۳
دانشگاه
صنعتی شریف
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

تو خونه مادربزرگم بودیم (از اون خونه های دَرَندَشت ِ قدیمی) من 4 ساله بودم،من ُ مادربزرگم خونه تنها بودیم...مادربزرگم رفت تو حیاط من رفتم رو صندلی در ُ قفل کردم...چند دقیقه بعد که مادر بزرگم اومد موند پشت در تو حیاط!!!منم هــــــی زار ُزار!!!بهم میگفت برم رو صندلی ،کلید ُ بچرخونم ولی کلیدش گیر داش...یه 2-3 ساعتی تا مامانم بیاد من داشتم زار میزدم مادر بزرگم از تو حیاط هی آرومم میکرد! ;))
 

toofanz

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
99
امتیاز
372
نام مرکز سمپاد
فرزانگان3
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
بیرجند
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

وقتی 4 ساله بودم بابام برامون یه تاب توی راهروی حیاطمون درست کرده بود.....
یه روز خواهرم به من گفت برو جلوی تاب وایسا، منم سوار تاب میشم از دور میام تو رو بغل میکنمف باهم تاب بازی کنیم. اقا ما هم گوشامون دارز شده و رفتیم جلوی تاب وایسادیم.
خواهرمون هم نامردی نکرد از دور که میومد به جای اینکه ما رو بغل کنه با پا به پشتمون لگد زد....
ما هم غافلگیر شدیم و با سر رفتیم تو در انباری که باز بود ، سرم شکست ؛هنوزم ردش رو پیشونیمه مثل هری پاتر..... /m\ =P~ :))
 
بالا