همشهری داستان ^_^

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : همشهری داستان

شماره‌ی اردی‌بهشت، دیروز اومد. 8->
47606632842854326433.jpg

یک تجربه‌ش خیلی خوبه. مال احسان عمادی مخصوصا. 8-> و اونی که از همه کوتاه‌تر بود؛ اسم نویسنده‌ش یادم نیس :-‌" همون که می‌گف بابابزرگش تو کتابه نوشته «کتابت می‌دهم اما به شرطی/ که طبل و بوق و صندوقش نسازی»؛ اون :-‌"
 

سیزیف

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
757
امتیاز
1,749
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : همشهری داستان

یک کارجالبی کرده تواین شماره که اینکه متن هایی روهم ازکتابایی که معرفی کرده گذاشته .
درهردلی،سرّی دارد
نامه ها/عین القضات همدانی
 

فـ ـاطـ ـ يما!

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
151
امتیاز
1,736
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مش‍‌هد
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
هنر اصفهان
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
همشهری داستان


× اونجا تو صفحه‌ی 174 اون دست خط.
صفحه‌ی 130 برای تو... . اردی‌بهشت 90 ... . نمایشگاه کتاب...روی چمنا...درختا...کتابای گرگ... .

بعد که[بدون اینکه صفحه‌های بعدُ کنجکاوانه ببینی و تا ته صفحه به صفحهُ با دقت بخونی.]صفحه‌ی 180،یعنی دقیقا فقط 6 صفحه بعد یه
عکس از یک صفحه‌‌ست که شماره‌ی صفحه 130ـه .

پاییز

به پاییز می‌مانی
آدم نمی داند چه بپوشد
وقت دیدنت.


+ اصن وقتی دیدم‌ش چشام روشن شد. :" یه حس ِ خوب بود.احساسِ مالکیت داشتم نسبت به‌ش. :" :د
+ اون جمله‌ی زیر عکس جلد هم خیلی فضاسازی ِ خوبی داشت،برام : "هوا گرم است و سال‌هاست که این‌قدر خوب نبوده‌ام."
 

سیزیف

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
757
امتیاز
1,749
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : همشهری داستان

موریسون و اطلس توی داستان ها فوق العاده بودن مخصوصا" موریسون که یه جورایی نقد کرده بود این تفاوت جهان های ِ مختلف رو باهم


یا داستان اطلس که فضا سازی قوی ـی داشت ومن هی همه چی میچرخید جلوی چشمم ،یا حتی پایانش ،درپرده ابهام.

توی ِ روایت ها تنها چیز دلچسب اون آوازکتاب خانه ی ِ من عالی بود ،:«دستی که دیگر توان چنگ زدن ندارد»
 

سیزیف

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
757
امتیاز
1,749
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : همشهری داستان

بچه ها جایی توی مجله یِ اردیبهشت نگفته بود شماره خرداد دیرتر میاد ؟،نیومده هنوز .
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : همشهری داستان

شماره‌ی خرداد اومده این‌جا؛ جلدشم خیلی بامزه‌س تازه ؛؛)[nb]فقط تو وب‌لاگ‌شون عکس‌ش رو نذاشته‌ن هنوز که بذارم این‌جا :ی[/nb]

پی‌نوشت. داستان سه‌ساله شد. ؛؛)
 

فـ ـاطـ ـ يما!

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
151
امتیاز
1,736
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مش‍‌هد
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
هنر اصفهان
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
همشهری داستان

× وقتی از طرف خونِواده تو تحریمُ محدودیتی،هیچی قدّ خوندن داستان آرومت نمی‌کنه،باعث میشه ازینکه گاهُ‌بی‌گاه اشک بِ‌دُوه تو چشات جلوگیری نه.

شماره‌ی خردادُ که تازه هم گرفتم‌ش بیش‌تر از شماره‌ی اردی‌بهشتُ فروردین امسال دوست دارم.:]

مثلا خواب برادر ِ مرده،ببخشید،آن شهر دیگر،حتی عکس‌های فراخوان قبلی :× ،پایان قصه‌ای که هرگز شروع نشد و داستان‌های
دیدنی که خیلی‌خیلی بهتر ازدفعه‌های قبل ِ [حس‌ خیلی خوبی داشت.]
فعلا تا همین‌قدر بیش‌تر نخوندم،ولی فوق‌العاده بود. :×

این شماره‍ رو حتما بخرین،فوقش امانت بگیرین بخونین.

جلد هم.جمله‌ی زیرش؛ «دروغ می‌گفتم اما این دروغ زندگی کی را خراب می‌کرد.»
تبیلغ ِ پشت‌ش حتی. :د 8->

× تموم‌ش کردم.سال‌نگارشون حرف نداشت واقعا.
 

Ham!D ShojaE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
882
امتیاز
12,220
نام مرکز سمپاد
دبیرستان جابرابن‌حیان
شهر
تهران
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی آی‌تی
پاسخ : همشهری داستان

به‌نظرم یکی از جذّاب‌ترین قسمت‌های این شماره بخش «داستان از این قرار است» بود و روایت سه ساله‌ی انتشار همشهری داستان. نکتۀ جدیدی هم که برام وجود داشت این‌بود که برخلاف همیشه بخش روایت‌های داستانی برام جالب‌ بود. جای خالی پایان خوش هم حس می‌شد.

به نقل از صفحۀ ۱۷۵ :
مخاطبانی که می‌آیند شماره‌های گذشته‌ی مجله را بخرند به‌فضای کوچک مجله و اعضای تحریریه‌ی کم‌حرف و بی‌سروصدایی که سر توی کامپیوترهایشان فرو برده‌اند یا آن‌وسط‌ها دارند کاغذهایی را می‌برند و می‌آورند، طوری نگاه می‌کنند که انگار این‌جا دفترمرکزی مجله‌ای‌ست که دارند می‌خرند و کارخانه‌اش جای دیگری است: کیلومتر ده جاده‌ساوه یا قزوین بعد از سیمان آبیک.

× خیـلی کم بود این. شمارۀ عید توقّع‌مون رو بالا برده گویا. :د
 
ارسال‌ها
3,981
امتیاز
32,567
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1390
پاسخ : همشهری داستان

به محض اینکه فهمیدم شماره خرداد منتشر شده، به هم اتاقیم پول دادم تا تو راه برگشت از دانشگاه واسم بخره شماره جدید رو!
بعد دیگه وقت نداشتم بخونم تا 5شنبه که 6ساعت باید تو اتوبوس می نشستم تا اصفهان و بیکار بودم و بهترین فرصت برای بلعیدن داستان.
تقریبا نصفشو خوندم.
سر یه سری داستانهاش یهو می دیدم خانمی که کنار دستم نشسته داره با چشمهای گشاد شده نگاهم میکنه! بعد می دیدم مثل اینکه دارم گریه میکنم :D سر اون داستانهای که درباره پدر بود اینجوری شده بودم.
بعد ضدحالش اینجا بود که تو اتوبوس جا گذاشتمش :( حالا باید برم دوباره بخرمش.

پ.ن: هنوز حتی یه مطلب هم از شماره اردیبهشت نخوندم. درسها مگه اجازه می دن؟! قبلاها از مسیر 1.5 ساعته بین خونه تا مدرسه برای مطالعه استفاده می کردم. الان ولی کل فاصله خوابگاه تا دانشگاه با سرویس میشه 10 دقیقه!!
 

یلدا-ق

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,971
امتیاز
2,905
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
نجوم
پاسخ : همشهری داستان

شماره خرداد عالی به نظر میرسه! البته جز همون "داستان از این قرار است" و یک شغل هنوز چیزی نخوندم ازش
"داستان از این قرار است،چیزی بود که هیچ وقت ندیده بودم نظیرشو،اینکه ویژه نامه ی چندمین سال انتشار یه نشریه اینطوری باشه،جدید و متفاوت(درست عین خود همشهری داستان)،از همه بیشتر "زندگی یک متن" و "از جیم تا شاهکار" رو دوس داشتمو هم چنین "بیست تا جا داره"
×"پایان قصه ای که هرگز شروع نشد" واقعا خیلی خوب بود.هیچ وقت فکرشو نمیکردم آنچلوتی دس به قلمش انقد خوب باشه!واقعا طنزش خوب بود،مصنوعی نبود.فضای فوتبال ایتالیا رو هم خیلی خوب و واقعی به تصویر کشیده بود.اون قسمت که با مدیرای وقت یوونتوس میخواست مذاکره کنه سر تمدید قراردادش خیلی خوب بود.(سه پری دریاییِ سیاه و سفید :)) )
 

Silenaaaaa

Sillenor
ارسال‌ها
179
امتیاز
1,162
نام مرکز سمپاد
دبیرستان‌ فرزانگان ۱
شهر
مش‍‌هد
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : همشهری داستان

شماره‌ی تیرش دیروز اومد. ;;)

jeld_25_dastan_tir.png

بعد یک داستان دنباله‌دار هم تو پایان خوش بش اضافه‌شده. نمی‌دونم چیه؛ نخوندم هنوز. :-‌"
 

Ham!D ShojaE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
882
امتیاز
12,220
نام مرکز سمپاد
دبیرستان جابرابن‌حیان
شهر
تهران
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی آی‌تی
پاسخ : همشهری داستان

چــقدر بخش یک‌تجربه نوستالژیکه. حتماً روایت‌های یک‌تجربه‌ی این‌ماه رو بخونید!
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : همشهری داستان

«یک تجربه» عــالی. بسیار نوستالژیک. 8-> آخریه مخصوصاً. [«دسته‌بَده» و «لبه» رو یادم رفته‌بود اصلاً :‌))) ]

× یه‌جایی بود این شماره؛ نمی‌دونم تو بازتاب‌ها بود یا چی؛ یه‌سری بچه‌های کلاس‌دومی درباره‌ی یکی از اون عکسای «تخمه»ی شماره‌ی عید انشا نوشته‌بودن؛ خب؟ اونم خیــــلی خوب بود! متحیر شدم از نوشته‌هاشون رسماً.
 

یلدا-ق

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,971
امتیاز
2,905
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
نجوم
پاسخ : همشهری داستان

به سن ما نمیخوره که "یک تجربه" :-"
دالان نور خیلی جالب بود...چه علاقه ای :-< نسبت به خودم حس بدی پیدا کردم اصن :|
"یک تجربه" هم خیلی جالب بود...آخرین خصوصا...البته نوستالژیک نبودن :-"
اون نوشته ی حبیبه جعفریان عالی بود...عالی 8->
همیناش رو خوندم فعلا.
× عکس روی جلد هم لایک
 

Fireball.II

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,458
امتیاز
8,723
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد II
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی زاهدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : همشهری داستان

باز من رفتم ه.د خریدم :‌))
بعد الان روایتا رو خوندم فقد .
از «چرا می‌ترسی» و «نشکن» خیلی خوشم اومد .

پ.ن : به امید این که کامل بخونم ایندفه و مثل شماره فرودین نشه که گفتم بعدا کامل می‌شه پستم ودیگه به ه.د دست نزدم:‌))
پ.ن۲ : این دفه اتفاقا خوندم ولی خوب وقت نشد بیام بنویسم .
 

settareh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,720
امتیاز
3,907
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
پاسخ : همشهری داستان

عکس روی جلد بسیار تابستونی و بسیار انرژی بخش. - با این که از زرد متنفرما :د -
داستان‌های یک خطی تیر٬ به جرئت بهترین داستان‌های یک‌خطی‌ای بودن که من تا الان دیده بودم تو داستان.
داستان دنباله‌دارش خوب بود. حتی اگه دنباله نداشت‌ هم به عنوان یه داستان خوب بود٬ ولی دوست دارم که ادامه‌ش رو بخونم.
دو تا از داستان‌هاش رو خوندم که ناراضی. طبق معمول. اصلا بدترین قسمت داستان٬ همون داستان‌هاشن. :د
اون شش قاب از خواب بعد از ظهر تابستانی (یا تو همون مایه‌ها!) و نوشته‌ی اون آتش‌نشانه هم خیلی خوب بودن.
اما عمرم به سگا و آتاری و اینا قد نمی‌داد که بخوام از اون یک‌ تجربه‌ی کنسول‌های بازی لذت ببرم.
روایت‌ها رم که هیچ وقت نمی‌خونم.
دیگه فعلا همینا رو خونده‌م :D
 
ارسال‌ها
3,981
امتیاز
32,567
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1390
پاسخ : همشهری داستان

من شماره تیر رو اول تیر که رفته بودم تهران از دکه دم دانشکده خریدم (آقاهه تا منو میبینه همشهری داستانو درمیاره میده دستم :D ) بعد کلش رو روز دوم تیرخوندم و تموم شد!حالا موندم تا آخر تیر چه جوری بدون همشهری داستان دووم بیارم :-< :D شماره اردیبهشت رو نخونده بودم که الان می خواستم بخونم ولی مثل اینکه مامانم گمش کردن! :(
البته اون قسمت که مربوط به زمان قاجار و اینهاست رو هیچ موقع نمیخونم.
 

یلدا-ق

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,971
امتیاز
2,905
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
نجوم
پاسخ : همشهری داستان

خب همشو خوندم،در کل :لایک
در مورد فاش و دالان نور قبلا گفتم، "چرا میترسی؟" واقعا عالی بود...ینی مثل بقیه نوشته های سروش صحت خیلی خیلی ملموسن. مثلا برا تمام چیزایی که تو "چرا میترسی" گفته میتونیم یه مثال تو زندگی خودمون پیدا کنیم(یا مثلا اون نوشته قبلیش که اونم خیلی عالی بود)
"چاق کش" رو دوس داشتم،جالب بود. "نشکن" هم خیلی خوب بود. یعنی خیلی قشنگ روند مدرن شدن یه خانواده سنتی رو داشت روایت میکرد
(اتفاقی که دقیقا اینطوری میفته)
3 تا داستان اول رو خیلی نپسندیدم..."یک روز قبل" گنگ بود واقعا،یعنی موضوعش جالب بود ولی خود داستان معلوم نبود داره چه راهی رو میره :-?? "شهرام و شهریار" میشه گفت خوب بود، ولی نزدیکی های دی ماه هم تقریبا مثه "یک روز قبل" بود :-?
"کفش ها" خیلی خوب بود و "استخر شنا" هم عالی، واقعا عالی. اول اینکه مدلی که راوی داشت داستان رو روایت میکرد خیلی خوب بود(همین اول شخص و بعد تغییر به دوم شخص که بیشتر نویسنده های آفریقایی استفاده میکنن ازش) واقعا خیلی خوب تونسته بود به این مسئله ی فساد اداری تو اکثر کشورای آفریقایی بپردازه و خیلی تاثیر گذار بود. کلا هم محتوا هم بیان ش رو خیلی دوس داشتم.
از معدود دفعاتی بود که روایت های داستانی رو هم خوندم،خوب بودن در کل،خصوصا اولی جالبه واقعا،طرز حرف زدن قائم مقام با دختر شاه و خواهر تنیِ ولیعهد،خیلی رُک،مفید،مختصر.
"یک مستند" جالب بود،علاقه مند شدم برم ببینم "پ مثل پلیکان" رو.(البته خیلی وقته میخوام برم ببینمش!)
"یک شغل" واقعا عالی بود...قلم نویسنده هم خیلی خوب بود و پایان بندی ش هم واقعا عالی بود :-< خیلی تاثیر گذار بود :-< روحش شاد
"یک خاطره" عالی بود 8-> یعنی قشنگ اون نوشته اولش همون چیزی بود که من تو بچگی همش فک میکردم چرا؟!
در مورد "یه تجربه" هم گفتم قبلا.
"در جستجوی واقعیت از دست رفته" خیلی جالب بود...خیلی. ینی دقیقا همون بلایی بود که بر سر داستانایی میاد که مینویسیم و میخوایم مبنای واقعی داشته باشه،تقریبا برا همشون همین اتفاق میفته(برا من که همینطور بوده همیشه) و این تیکه ش عالی بود:
نوشتن،تغییر می دهد،جابه جا می کند و در همه چیز فوضولی می کند. چیزی به کوچکیِ یک قیدِ غیر قابل اعتماد یا یک صفتِ جانب دارانه یا حتی یک ویرگولِ پیش پا افتاده کافی است که شکل گذشته رو تغییر دهد. شاید برای همین است که می نویسیم.ما فرصتی دوباره میخواهیم،نسخه ی دیگر زندگی مان را می میخواهیم،آن نسخه ای که هیجان زده مان کند،آن نسخه ای که برا آدم هایی که ما واقعا هستیم اتفاق افتاده نه برای آدم هایی که از قضا یک وقتی بوده ایم.
اون نوشته های بچه های کلاس دومی هم جالبِ توجه بودن :-? برای کلاس دوم واقعا خوبه،واقعا.(اگه دقت کرده باشین دو چیز تو همه شون تقریبا مشترک بود: فوتبالی که تلویزیون می داد ال کلاسیکو بود(رئال-بارسا) :))،اون آقاهه زن داشت( و کار به طلاق می کشید :rolleyes:) نقطه اشتراک اولی کاملا طبیعی ه و با دیدن عکسه مطمئن بودم این یکی از موضوعاتیه که تکرار میشه تو همه انشاها ولی دومی رو اصلا انتظارشو نداشتم :rolleyes:(اون جایی که به طلاق می کشید) )
بنفش چرک تاب واقعا خوب بود.(ته مایه های طنز خوبی هم داشت)
فیلم خانه هم عالی بود،البته جوری بود که من آخرش احساس نکردم نیاز به دنباله داره :-? باید دید شماره بعد چطور ادامه داده داستان رو.
داستان های دیدنی ش عالی بودن ایندفعه.
:D

+

{خب من قبلنم این پیشنهاد رو داده بودم که به خاطر منسجم شدن بحث یه نظر سنجی اضافه بشه در مورد بخش های مختلف داستان،مثلا روایت های مستند،اونی رو که بیشتر از همه رای میاره انتخاب کنیم و در مورد اون حرف بزنیم اینطوری خیلی مفید تره}
 

settareh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,720
امتیاز
3,907
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
پاسخ : همشهری داستان

dastanmag.jpg
درباب شماره مرداد بگم که جلدش چنان ذوق‌م را کور نمود که احتمالا یکی دو تا چیز بیش‌تر ازش نمی‌خونم. دقیقا همین مشکل رو با مرداد پارسالم داشتم. آخه تابستونه الان، تابستون، جلد خواب‌آور چرا می‌ذارن؟ جلد شماره‌ی تابستون بهتره شاد و پرانرژی باشه، مثل شماره تیر! ولی اینا ظاهرا تابستونا کلا خوابن یا تو رویا.
× ضمن این که قیافه این خانومه‌ی روی جلد شبیه معاون پایه‌ی ما بود. :|
 
بالا