اعترافگاه!

آیدا :)

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
858
امتیاز
2,639
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا(ع)
شهر
لاهیجان
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم تا چند وقت پیش فکر می کردم مورچه ی بالدار حاصل ازدواج مگس با مورچه ست :-" :-"
 

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,893
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم میترسم به فامیلامون بگم رفتم رشته ادبیات......
 

first amir

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,142
امتیاز
29,736
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
فردوســـی
رشته دانشگاه
مـهـنــدســی شــیـمــی / حسابداری / روانــشناســی
پاسخ : اعترافگاه !

اون اولا هرکی واسه بانگ کسی کامنت میذاشت واسه طرف نوتیفیکیشن میرفت تو صندوق پ.خ هاش

بعد من اشنا نبودم .. هرکی هرکامنتی میذاشت میرفتم تو صندوق پ.خ هام اونجا نقل قول میزدم و جوابشو به صورت پ.خ میدادم ^#^ X_X X_X X_X X_X X_X X_X X_X
 

کاواک

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
9,375
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم موقعی که بچه بودم ، کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد،منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم ، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خوشگل و شیک میپوشیدم، که وقتی تو دوربین نگاه میکنن،منو ببینن عاشقم بشن!
=))
 

دهقان خلافکار128

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
805
امتیاز
7,460
نام مرکز سمپاد
حلی دُ
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
نقره ریاضی 95
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : اعترافگاه !

تا چند وقت پیش فکر میکردم اسم اون روستاهه "علی آباد کتون" هستش بعد فهمیدم که "علی آباد کتول" هستش
 

kimiyakim

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
86
امتیاز
233
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Earth Kingdom
دانشگاه
علوم پزشکی ایران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم سر جلسه ی کنکور زبان چون زود تموم کرده بودم هی نگاه پنکه سقفی میکردم ومنتظر بودم یه صحنه ی حماسی اتفاق بیفته...



اعتراف میکنم همیشه دوست داشتم برم تویه عمارت باکلاس تو امریکا :D B-) بعد شب مهمونی یه ادمکش بیادهمه رو به صورت سریالی بکشه :-ssومن تنها زنده بمونم وبیام بیرون با افتخار =)) :)) :D 8-> /m\ P:>.......................وبگم به خاطر دوستام زنده موندم :D :-"
 

Diyar

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
514
امتیاز
1,489
نام مرکز سمپاد
shahid beheshti
شهر
بجنورد
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم همیشه فکر میکردم اگه بخوای زن بگیری باید بری تو مغازه و یکیو انتخاب کنی! =)) =))
 

robomash

Lily Delicated
ارسال‌ها
1,960
امتیاز
8,423
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی نرم افزار
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم...
بچه که بودم هر دفعه میرفتم خونه عمه ام چشمم میفتاد به عکس سیاه و سفید یه دختر بچه که دقیقا شبیه من بود،فکر میکردم که عکس منه و تعجب می کردم که من کی عکس سیاه و سفید گرفتم؟!من که عکس سیاه و سفید ندارم! هربار میرفتم خونه عمه ام با همین معضل و بحران رو برو می شدم تا این که وقتی 7 ساله شدم یه روز به عمه ام گفتم:"عمه شما عکس سیاه و سفید منو از کجا آوردید؟من یادم نمیاد که عکس سیاه و سفید گرفته باشم!" عمه ام جواب داد:"عکس تو؟؟!! اون عکس بچگی خودمه! :| "
... و شایان ذکره که سابقه نداشته بریم خونه اقوام سن بالا و بهم نگن که:تو چقدر شبیه عمه ات هستی!
 

لنگه کفش

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
206
امتیاز
1,018
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
کرمان
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم خیلی توسری ازاینواون میخوردم
باخودم فک کردم گفتم اینججوری نمیشه :-?
منم تصمیم گرفتم ک بزنم
اولش بیشترمیخوردم. :-"
الان زدوخوردم برابره
:D
 

Mah O_o

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
254
امتیاز
3,509
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میشه :
همیشه فک میکردم وختی باقاشق چنگال غذا میخوری باید چنگالو پشتت قایم کنی :-"
 

mhjh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
158
امتیاز
207
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی قم
شهر
قم
پاسخ : اعترافگاه !

یه بار من میخواستم سوار اتوبوس بشم . بعد از دور دیدم اتوبوس داره میره دنبالش دویدم و تو خیابون بلند داد زدم:
" هی ، کجا داری می ری ؟ "
اصلا نفهمیدم برا چی اون کارو کردم ؟؟
چجوری فکر کردم که اتوبوس صدامو میشنوه ، در حالی که خیلی دور شده بود؟؟؟؟
 

دهقان خلافکار128

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
805
امتیاز
7,460
نام مرکز سمپاد
حلی دُ
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
نقره ریاضی 95
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم از سوسک خیـــلی میترسم . . .
 

آیدا :)

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
858
امتیاز
2,639
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا(ع)
شهر
لاهیجان
پاسخ : اعترافگاه !

بنده با تمام شجاعت اعتراف می کنم وقتی که از بیرون میام تو خونه و اولین کسی هستم که از پله ها بالا میره ، تند تند تمام اتاقا و حتی حموم و دستشویی رو چک می کنم تا آقا دزده ای رو که تو خونمون کمین کرده پیدا کنم :-" :-" :)) :))
 
ارسال‌ها
957
امتیاز
4,412
نام مرکز سمپاد
شيخ انصاری
شهر
دزفول
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
صنعتی‌شریف
رشته دانشگاه
نرم‌افزار
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم ابتدايي كه بودم، وقتي ميرفتم حموم بعد آب گرم واينا، بخار كه درست ميشد، هي كارم رو بيشتر طول ميدادم كه بيشتر بخار آب درست بشه بعد وقتي كارم تموم شد زودي همه ي درو باز ميكردم به خيال خودم بخار آب ها برن بالا توي آسمون و بعد بخورن به همديگه و ابر بشن و بارون بياد و خوزستان از خشكسالي دربياد :-"

بعله، همچين پسر با استعدادي هستم من :-"
 

incognito

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
540
امتیاز
12,187
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم از بچگی چشام می بستم تمرین نابینایی میکردم دستام میاوردم جلو راه میرفتم :|
هنوزم تو خلوت همچین کارایی میکنم ;))
 

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,395
امتیاز
22,811
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم کوچولو که بودم وقتی غذا ماکارانی داشیم آخرش لبمو لپامو می مالیدم به روغنا ته ظرفم میگفتم من رژلب و رژلپ(!) نارنجی زدم! :D :D :D
 

زﮩرا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
706
امتیاز
8,250
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
کِرمان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
کرمان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !

پارسال که میرفتیم کلاس زبان و ساعت نداشتم سر کلاس از یکی ساعتو میپرسیدم با ماژیک وایت برد مینوشتم رو دسته صندلی بعد تا 60میشمردم بعد دقیقه اشو پاک میکردم بعد یکی میبردم بالا تا اینکه دیگه تعطیل میشدیم...



بیکار هم خودتی
 

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,968
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : اعترافگاه !

خب ;;) !میخوام طی یک حرکت غرورآفرین اعتراف کنم که از بچگی عاشق این بودم برقا که میره و شمع روشن میکنیم من سر کبیرتُ بزنم به

پارافین مذاب شمع و بعد بگیرم روی شعله :-" X_X گُـــر میگیره ;;)

بزرگتر که شدم دیگه منتظر برق رفتن هم نمیشم ;;)

این عکس پنج صبحه امروزه ! X_X

IMG_2326.JPG



کیمیا هستم 18 ساله از تهران ;;)
من دیگه حرفی ندارم :|
 

Roy@ 188

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
369
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1395
پاسخ : اعترافگاه !

من نمیفهمم.مگه واسه ماشینم اسم میذارن؟ماشین ماشینه دیگه.به فکر منه بدبختم نیستن که باید اینارو حفظ کنم.واسه همین هیچ وقت اسم فامیلی اسم ماشینارو نمیتونم بنویسم.در حالت عادی نمیتونم بفهمم ماشینا اسمشون چیه.هول که میشم اسم ماشینا هم یادم میره.
:-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-"
من آدم باهوشیم البته از خود تعریف کردن نباشه.ولی تو اسم ماشین.....نمیشه.
 
بالا