اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اون اولا هرکی واسه بانگ کسی کامنت میذاشت واسه طرف نوتیفیکیشن میرفت تو صندوق پ.خ هاش

بعد من اشنا نبودم .. هرکی هرکامنتی میذاشت میرفتم تو صندوق پ.خ هام اونجا نقل قول میزدم و جوابشو به صورت پ.خ میدادم ^#^ X_X X_X X_X X_X X_X X_X X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم موقعی که بچه بودم ، کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد،منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم ، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خوشگل و شیک میپوشیدم، که وقتی تو دوربین نگاه میکنن،منو ببینن عاشقم بشن!
=))
 
پاسخ : اعترافگاه !

تا چند وقت پیش فکر میکردم اسم اون روستاهه "علی آباد کتون" هستش بعد فهمیدم که "علی آباد کتول" هستش
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم سر جلسه ی کنکور زبان چون زود تموم کرده بودم هی نگاه پنکه سقفی میکردم ومنتظر بودم یه صحنه ی حماسی اتفاق بیفته...



اعتراف میکنم همیشه دوست داشتم برم تویه عمارت باکلاس تو امریکا ;D B-) بعد شب مهمونی یه ادمکش بیادهمه رو به صورت سریالی بکشه :-ssومن تنها زنده بمونم وبیام بیرون با افتخار =)) :)) ;D 8-^ /m\ <:-P.......................وبگم به خاطر دوستام زنده موندم ;D :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم همیشه فکر میکردم اگه بخوای زن بگیری باید بری تو مغازه و یکیو انتخاب کنی! =)) =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم...
بچه که بودم هر دفعه میرفتم خونه عمه ام چشمم میفتاد به عکس سیاه و سفید یه دختر بچه که دقیقا شبیه من بود،فکر میکردم که عکس منه و تعجب می کردم که من کی عکس سیاه و سفید گرفتم؟!من که عکس سیاه و سفید ندارم! هربار میرفتم خونه عمه ام با همین معضل و بحران رو برو می شدم تا این که وقتی 7 ساله شدم یه روز به عمه ام گفتم:"عمه شما عکس سیاه و سفید منو از کجا آوردید؟من یادم نمیاد که عکس سیاه و سفید گرفته باشم!" عمه ام جواب داد:"عکس تو؟؟!! اون عکس بچگی خودمه! :| "
... و شایان ذکره که سابقه نداشته بریم خونه اقوام سن بالا و بهم نگن که:تو چقدر شبیه عمه ات هستی!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم خیلی توسری ازاینواون میخوردم
باخودم فک کردم گفتم اینججوری نمیشه :-?
منم تصمیم گرفتم ک بزنم
اولش بیشترمیخوردم. :-"
الان زدوخوردم برابره
;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میشه :
همیشه فک میکردم وختی باقاشق چنگال غذا میخوری باید چنگالو پشتت قایم کنی :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

یه بار من میخواستم سوار اتوبوس بشم . بعد از دور دیدم اتوبوس داره میره دنبالش دویدم و تو خیابون بلند داد زدم:
" هی ، کجا داری می ری ؟ "
اصلا نفهمیدم برا چی اون کارو کردم ؟؟
چجوری فکر کردم که اتوبوس صدامو میشنوه ، در حالی که خیلی دور شده بود؟؟؟؟
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم از سوسک خیـــلی میترسم . . .
 
پاسخ : اعترافگاه !

بنده با تمام شجاعت اعتراف می کنم وقتی که از بیرون میام تو خونه و اولین کسی هستم که از پله ها بالا میره ، تند تند تمام اتاقا و حتی حموم و دستشویی رو چک می کنم تا آقا دزده ای رو که تو خونمون کمین کرده پیدا کنم :-" :-" :)) :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم ابتدايي كه بودم، وقتي ميرفتم حموم بعد آب گرم واينا، بخار كه درست ميشد، هي كارم رو بيشتر طول ميدادم كه بيشتر بخار آب درست بشه بعد وقتي كارم تموم شد زودي همه ي درو باز ميكردم به خيال خودم بخار آب ها برن بالا توي آسمون و بعد بخورن به همديگه و ابر بشن و بارون بياد و خوزستان از خشكسالي دربياد :-"

بعله، همچين پسر با استعدادي هستم من :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم از بچگی چشام می بستم تمرین نابینایی میکردم دستام میاوردم جلو راه میرفتم :|
هنوزم تو خلوت همچین کارایی میکنم ;))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم کوچولو که بودم وقتی غذا ماکارانی داشیم آخرش لبمو لپامو می مالیدم به روغنا ته ظرفم میگفتم من رژلب و رژلپ(!) نارنجی زدم! ;D ;D ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

پارسال که میرفتیم کلاس زبان و ساعت نداشتم سر کلاس از یکی ساعتو میپرسیدم با ماژیک وایت برد مینوشتم رو دسته صندلی بعد تا 60میشمردم بعد دقیقه اشو پاک میکردم بعد یکی میبردم بالا تا اینکه دیگه تعطیل میشدیم...



بیکار هم خودتی
 
پاسخ : اعترافگاه !

خب ;;) !میخوام طی یک حرکت غرورآفرین اعتراف کنم که از بچگی عاشق این بودم برقا که میره و شمع روشن میکنیم من سر کبیرتُ بزنم به

پارافین مذاب شمع و بعد بگیرم روی شعله :-" X_X گُـــر میگیره ;;)

بزرگتر که شدم دیگه منتظر برق رفتن هم نمیشم ;;)

این عکس پنج صبحه امروزه ! X_X

IMG_2326.JPG



کیمیا هستم 18 ساله از تهران ;;)
من دیگه حرفی ندارم :|
 
پاسخ : اعترافگاه !

من نمیفهمم.مگه واسه ماشینم اسم میذارن؟ماشین ماشینه دیگه.به فکر منه بدبختم نیستن که باید اینارو حفظ کنم.واسه همین هیچ وقت اسم فامیلی اسم ماشینارو نمیتونم بنویسم.در حالت عادی نمیتونم بفهمم ماشینا اسمشون چیه.هول که میشم اسم ماشینا هم یادم میره.
:-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-"
من آدم باهوشیم البته از خود تعریف کردن نباشه.ولی تو اسم ماشین.....نمیشه.
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم قبلنا فک میکردم دنده ماشین ترمز دستیه تا پنجم ابتدایی هنوزم تو غفلت بودم! ;D
 
Back
بالا