من جمله میتونم ذکر کنم که یه روز مامانم زنگ زد و گفت گوشت ها رو که صبح گذاشتم بیرون ، بزار توی دیگ ،
منم پرسید با پلاستیک بزارم دیگه؟[nb]سنمم دو رقمی بود ،دبیرستان هم بودم[/nb]
اعتراف میکنم خیلی وقتا شده نشستم یه متن بلند بالا رو تایپ کردم بدون اینکه به مانیتور نگاه کنم
بعد خوب که تموم شد و یه نفس راحت کشیدم و سرمو بالا آوردم که نتیجه تایپمو ببینم در عین ناباوری
اون متن یه چیزی شده شبیه این مثلا:mkkdvdklmel
چرا؟چونکه متن موردنظر فارسی بوده ولی زبان تایپ انگلیش بوده
در اینجور مواقع انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرت
اعتراف میکنم یبار بجای امتحان ترم اول عربی قرآن خوندم !
دوم راهنمایی بودیم اینا به ما برنامه داده بودن که شنبه امتحان قرآن دارید بعد اعلام کردن که عربی دارید ! منم تازه شنیدم و یادم رفت و نشسته بودم دوروزی که وقت داده بودنو قرآن خودنده بودم آسونم بود دیگه کلیم حال کرده بودم
بعد صبح امتحانم دیر رسیدم ازپله ها داشتم میرفتم بالا تازه فهمیدم
اعتراف میکنم هر وقت یه هواپیما از بالای ساختمون میگذره(مخصوصا فاصله نزدیک) احساس میکنم قراره رو سرم بمب بندازه
کلا نسبت به هواپیما یه همچین حسی دارم حالا خوبه زمان جنگ نبودما
اعتراف میکنم هر وقت سوار تاکسی پراید شده بودم به نحوه باز و بسته شدن پنجره هاش دقت نکرده بودم که با ماشین ما و در کل انواع پژو فرق داره
یه بار ماشین ما تعمیرگاه تشریف داشت قرار شد مامانم با ماشین پراید داییم ببره منو مدرسه که البته اونور شهر بودو فاصله زیادکه نه وحشتناک
وسط چله زمستون
مامانم دستش خورد پنجره اومد پایین بعد خواستیم درستش کنیم بدتر کردیم
خلاصه همه پنجره های ماشین تا ته پایین کشیده شد و نتونستیم بکشیم بالا
حالا نگاه مردم بماند که اینا خل شدن کلن قندیل بستیم و یه هفته زمین گیر شدیم
اعتراف میکنم هنوز که هنوز ـه هر وقت میخام ارسال ـام ـو ببینم اول وارد مشخصات میشم بعد ارسال ـای اون بالا رو میزنم.
اگه حداقل از ارسال ـای زیر آواتار استفاده میکردم اینقد دل ـم نمیسوخت.
آقا من کوچیک بودم مثلن چهارم پنجم دبستان(شاید بزرگتر حتی :-[ ) بعد تو خونه داداشم هی میگفت من iphone میخوام بعد از اونجایی که کسی بش توجه نمیکرد هی تکرار میکرد و میگفت خیلی چیز خوبیه و اینا می ارزه و فلان. بعد من همش با خودم میگفتم خدایا ما که یه آیفون تو خونه داریم، برا چی میگه؟ آیفون تصویری میخواد یعنی؟ بعد مگه آیفون یه چیز شخصیه که هی میگه برا من بخرید خب مال خونه اس دیگه. بعد چرا دغدغه اونه معمولن مامان بابام به فکر این چیزان. و همین کم کم فهمیدم آیفون با iphone فرق میکنه
معترفم دو سه سال پیش وقتی میومدم این تاپیک یا تاپیک سوتی ها برای خنده یه سری از پستا رو ارسال گزارش به مدیران میکردم میگفتم این پست کپی پیسته، طبق قوانین باید پاک بشه.
بعد اون بنده خداها پیغام خصوصی میدادن که مطمئنی و اینا منم میگفتم آره بابا.خودم یه جایی این پست رو دیدم. [nb] حتی یه بار یه پستی بود بالای پنجاه تا لایک خورده بود، مجبور شدم برای اینکه پاکش کنن برم عین همونو تو یه سایت جک که قبلا ترها یوزر داشتم توش بذارم. [/nb]
اعتراف مي كنم كه ..
يه بار از يه استادي بايد سوالي مي پرسيدم
ديدم عجله داره استاده خوب نيس سوالام طولاني ميشه
اين استادم قرار بود كه بهم مشورت بده
يه سوالم راجب دوستي كه مادرش تازه فوت شده بود و....
يكي راجب ادم كله شق و
...
كلن يك داستاني شد داشت اشك استادم در ميومد
يه بارم سر يه شوخي اي با یکی وز دوستام واسه خودم يه دختر خاله الكي درست كردم يادم رفت بهش بگم
دخترخاله ي واقعيم رو كه ديد شوكه شد
من تا يه سال داستان سرايي مي كردم براش
تصور دختر 16 ساله داشت بچه ی 11 ساله دید
اعتراف میکنم که همیشه اولین کاری که وقتی پای کامپیوتر میشینم انجام میدم اینه که هدست رو بذارم رو گوشم بعد وقتی کارم با کامپیوتر تموم میشه میخوام برم ورش میدارم اون موقع میفهمم یادم رفته آهنگ گوش بدم