اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

من جمله میتونم ذکر کنم که یه روز مامانم زنگ زد و گفت گوشت ها رو که صبح گذاشتم بیرون ، بزار توی دیگ :-? ،
منم پرسید با پلاستیک بزارم دیگه؟[nb]سنمم دو رقمی بود ،دبیرستان هم بودم[/nb]
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا چندسال پیش وقتی خواهرم میگفت:منطقه سه. من فکر میکردم منطقه سه فقط شهرخودمونه :D :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم همیشه با این تصور زندگی می کردم که یه جسد بین دیوار خونه ما و دیوار خونه همسایه بغلیمون هست :-" :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم خیلی وقتا شده نشستم یه متن بلند بالا رو تایپ کردم بدون اینکه به مانیتور نگاه کنم
بعد خوب که تموم شد و یه نفس راحت کشیدم و سرمو بالا آوردم که نتیجه تایپمو ببینم در عین ناباوری
اون متن یه چیزی شده شبیه این مثلا:mkkdvdklmel
چرا؟چونکه متن موردنظر فارسی بوده ولی زبان تایپ انگلیش بوده
در اینجور مواقع انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرت :|
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که هنوز که هنوزه نمیدونم مسی و رونالدو تو کدوم تیم هستند ؟!؟!! :-" :-" :-" :-" :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که وقتی بچه بودم فک می کردم وقتی یه فلشی ویروسی شده نباید بهش دست بزنم چون ویروسش بهم انتقال پیدا می کنه... :) :)
 
پاسخ : اعترافگاه !

دیروز سرم زدم هنوز یک ربع نگذشته بود که به با عجز و ناله درخواست کردم بیان سرمُ ازم جدا کنن ، حتی در صدا زدن هایی بعدی اظهار سلامتی هم کردم .
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم فبل از قبولیم تو المپیاد کامپیوتر فک می کردم سوالاش مربوط به کامپیوتره :D :D :D ^#^ ^#^ ^#^
:-[ :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم یبار بجای امتحان ترم اول عربی قرآن خوندم ! :D
دوم راهنمایی بودیم اینا به ما برنامه داده بودن که شنبه امتحان قرآن دارید بعد اعلام کردن که عربی دارید ! منم تازه شنیدم و یادم رفت و نشسته بودم دوروزی که وقت داده بودنو قرآن خودنده بودم آسونم بود دیگه کلیم حال کرده بودم :D
بعد صبح امتحانم دیر رسیدم ازپله ها داشتم میرفتم بالا تازه فهمیدم :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم کاری ک ازش همیشه بدم میومد و همیشه سعی میکردم از انجامش اجتناب کنم چند ماه شده بود بهترین تفریحم..دروغ گفتن...همین جوری..بی دلیل :-<
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هر وقت یه هواپیما از بالای ساختمون میگذره(مخصوصا فاصله نزدیک) احساس میکنم قراره رو سرم بمب بندازه
کلا نسبت به هواپیما یه همچین حسی دارم :Dحالا خوبه زمان جنگ نبودما :-?


اعتراف میکنم هر وقت سوار تاکسی پراید شده بودم به نحوه باز و بسته شدن پنجره هاش دقت نکرده بودم که با ماشین ما و در کل انواع پژو فرق داره :-??
یه بار ماشین ما تعمیرگاه تشریف داشت قرار شد مامانم با ماشین پراید داییم ببره منو مدرسه که البته اونور شهر بودو فاصله زیادکه نه وحشتناک
وسط چله زمستون
مامانم دستش خورد پنجره اومد پایین بعد خواستیم درستش کنیم بدتر کردیم :-"
خلاصه همه پنجره های ماشین تا ته پایین کشیده شد و نتونستیم بکشیم بالا
حالا نگاه مردم بماند که اینا خل شدن :Dکلن قندیل بستیم و یه هفته زمین گیر شدیم :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می‌کنم هنوز که هنوز ـه هر وقت میخام ارسال ـام ـو ببینم اول وارد مشخصات میشم بعد ارسال ـای اون بالا رو میزنم.
اگه حداقل از ارسال ـای زیر آواتار استفاده می‌کردم این‌قد دل ـم نمی‌سوخت. :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم چند روز پیش دختر عموم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود ... منم بهش اس ام اس(!) زدم گوشیت جا گذاشتی!!!!!!!

بعد از دوساعت با اعصاب خورد رفتم بهش زنگ زدم که بپرسم چرا عکس العملی نشون نداد یادم اومد گوشیش تو خونه ماست #-o
 
پاسخ : اعترافگاه !

آقا من کوچیک بودم مثلن چهارم پنجم دبستان(شاید بزرگتر حتی :-[ ) بعد تو خونه داداشم هی میگفت من iphone میخوام بعد از اونجایی که کسی بش توجه نمیکرد هی تکرار میکرد و میگفت خیلی چیز خوبیه و اینا می ارزه و فلان. بعد من همش با خودم میگفتم خدایا ما که یه آیفون تو خونه داریم، برا چی میگه؟ آیفون تصویری میخواد یعنی؟ بعد مگه آیفون یه چیز شخصیه که هی میگه برا من بخرید خب مال خونه اس دیگه. بعد چرا دغدغه اونه معمولن مامان بابام به فکر این چیزان. و همین :-" کم کم فهمیدم آیفون با iphone فرق میکنه :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بجای نمک شکر ریختم توی برنج ها... خب روزه بودم نفهمیدم چی شد :-" :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

معترفم دو سه سال پیش وقتی میومدم این تاپیک یا تاپیک سوتی ها برای خنده یه سری از پستا رو ارسال گزارش به مدیران می‌کردم می‌گفتم این پست کپی پیسته، طبق قوانین باید پاک بشه.
بعد اون بنده خداها پیغام خصوصی می‌دادن که مطمئنی و اینا منم می‌گفتم آره بابا.خودم یه جایی این پست رو دیدم. [nb] حتی یه بار یه پستی بود بالای پنجاه تا لایک خورده بود، مجبور شدم برای این‌که پاکش کنن برم عین همونو تو یه سایت جک که قبلا ترها یوزر داشتم توش بذارم. [/nb] X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مي كنم كه ..
يه بار از يه استادي بايد سوالي مي پرسيدم
ديدم عجله داره استاده خوب نيس سوالام طولاني ميشه
اين استادم قرار بود كه بهم مشورت بده
يه سوالم راجب دوستي كه مادرش تازه فوت شده بود و....
يكي راجب ادم كله شق و
...
كلن يك داستاني شد داشت اشك استادم در ميومد :))
يه بارم سر يه شوخي اي با یکی وز دوستام واسه خودم يه دختر خاله الكي درست كردم يادم رفت بهش بگم
دخترخاله ي واقعيم رو كه ديد شوكه شد
من تا يه سال داستان سرايي مي كردم براش
تصور دختر 16 ساله داشت بچه ی 11 ساله دید
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که همیشه اولین کاری که وقتی پای کامپیوتر میشینم انجام میدم اینه که هدست رو بذارم رو گوشم بعد وقتی کارم با کامپیوتر تموم میشه میخوام برم ورش میدارم اون موقع میفهمم یادم رفته آهنگ گوش بدم :| :|
 
Back
بالا