اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

موقع بچگیا اگه یکی تو قایم موشک یه جایی قایم میشد و من پیداش نمیکردم ، دفعه بعد که چشم میذاشتم میرفتم هی اونجا رو میگشتم ...
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می‌کنم شبِ قبل امتحان ورودی سمپاِد داداشم، کارتشو قایم کرده بودم، صبحش یادم رفته بود که خودم قایمش کردم و به همراهِ بقیه‌ی خونواده داشتم دنبالش می‌گشتم :‌))
 
پاسخ : اعترافگاه !

همیشه وقتی بخوان سواد یکیو به تمسخر بگیرن میگن "فلانی فرق دست چپ و راستشو بلد نیست اونوقت میاد فلان" ؛ خواستم اعتراف کنم گاهی اوقات قاطی می‌کنم راست و چپ رو!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم اول ابتدایی دکمه مانتومو خوردم و نمردم :(
اولین باره که میگم :)
#:)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم پارسال تو یکی از اتاق های خونه ی مامان بزرگم داشتم با عصاش ور می رفتم.یهو جو گیر ارتیست بازی شدم . یهو عصا رو تو دستم چند دور چرخوندم (یکی از حرکات ووشو بود :))و از اونجایی که جو گیر شده بودم یهو عصا از دستم در رفت و خورد به لامپ!
می دونی چی شد؟؟؟؟
چی شد؟؟؟؟؟
لامپ شیکست!
منم به دور و برم نگاه کردم و گفتم:
کسی چیزی دید؟! :-$
یه ربع بعد مامان جونم اومد گفت:چی شده؟؟؟؟؟
منم گفتم:چی؟چی؟کی مرده؟ ^#^
باور کنید علامت سوال رو روی سر مامان بزرگم کاملا قابل حس کردن بود :|
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی 6 سالم بود بابام بهم میگفت که پرسپولیس استقلال قبل دربی اول میرن با هم گل کوچیک میزنن و منم باورم شده بود :))
و هم چنین برای اطمینان زنگ زدم پسرخالم بپرسم :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم به بچه های مدرسه میگفتم من فلان مدرک زبان رو دارم و دوساعت به حالت تفلتن سیغافعت عمعغ براشون حرف میزدم و اوناهم با کف کردن همراهیم میکردن :|
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اون برگه رو در کلاس که روش نوشته بود تشکیل نمیشه و 5 6 نفر اسکل شدن باش کار من و یکی دیگه بود
 
پاسخ : اعترافگاه !

من دو سالگی فک کنم پستونک رو ترک کردم :-"
دوسته بابام داشتیم میرفتیم مسافرت منو ترسوند
ی توهمی هنوز ازون موقع تو ذهنمه؛خیلی ام واضح و شفافه.ی کاغذ دسته دوست بابام بود. ی لونه ی موش روی یه دیوار کشید،شبیه اونی که تو تام و جریه. پستونک منم افتاده بود بغل اون لونه موشه.بعد ی گربه!هه از اون لونه هه اومد بیرون پستونکم رو ورداشت برد! واقعا حرکت میکردن رو کاغذ :-\[nb]من جداً احتمال میدم دوسته بابام هیپنوتیزمی چیزی بلد بوده،منو هیپنوتیزم کرده!آخه جدی جدی حرکت میکرد و هنوز کامل تو ذهنم مونده...[/nb]این گونه شد ک منو ترک دادن :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هروقت میخوام از " ;) " استفاده کنم ناخوداگاه چشمک میزنم
:D
 
پاسخ : اعترافگاه !

در تایید پست دو تا بالایی: فکر می کردم فقط من این جوریم که هنوز گاهی مهر می خورم!(نخندین خیلی هم خاکش خوش مزه اس!)
اعتراف می کنم یه بار جای کشک توی آش رشته شربت مسهله پدر رو ریختم(خو چی کار کنم رنگا و جعبه هاشون شبیه بود!) همه تا چند روز بعد نابود بودیم!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می‌کنم همیشه دوست دارم برای تخلیه ی ناراحتی و عصبانیّت‌م همه چیزو به‌هم بریزم، بشکنم، خورد کنم یا... :‌-" ولی هیچ‌وقت جرأتش رو نداشتم.
و باز هم باید اعتراف کنم که؛ همین چند دقیقه پیش برایِ دوّمین بار تویِ عمرم این‌کار رو کردم. :-راضی.
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم :
وقتی تو خونه تنهام درس می خونم
#:)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هر وخ ی امتحانیو میدم و فک میکنم خوب دادم بعد ک جوابا میاد میبینم ب بدترین وجه ممکن گند زدم... :((
و اعتراف میکنم هنوز نفهمیدم چرا برعکسش اتفاق نمیفته!!! :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم كه هميشه هر وقت ميام سمپاديا اون ليستي كه واقعا دوسشون دارم و دلم واسشون اصولا تنگه ميرم مشخصاتشون و حتي اگه مثلا از ٢ ماه قبل ديگه اصن نيومدن سمپاديا يا اصن نمي يان بازم ميرم مشخصاتشون و ناخداگاه چيزاي تكراريو هر روز چند بار ميخونم
:|
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه ک بودم از این پودر شربتای رنگی رو یواشکی مامانم بر میداشتم میریختم تو قوطی کبریت , ظهرا میرفتم زیر درخت لیموترش حیاطمون خشک خشکی میخوردم . خیلی دوست داشتم :-"""
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم عاشق M9 عم(طلاییش :ایکس ) ولی پول ندارم بخرمش فعلاً. ((: 8-^
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم یک سال و نیم‌، هر فیلم و سریالی که دانلود کردم راس ساعت یک شب بود. ( #صرفه‌جو مثلا :‌-" )
و الان فهمیدم دانلود رایگانِ طرحی که آخرین بار گرفتن دو شب به بعد بوده. :-" X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه تر که بودم the رو teh مینوشتم :-??
 
Back
بالا