اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا دو سال پیش فک میکردم سعید پانتر سعید آنتنه!!!!!!!!!!!!!!! :-[
 
؟

بالايي: =))
اعتراف ميكنم يكي از معزلات فكريم اينه كه وقتي ميگن فلان چيز يه طرف اون چيز ديگه دقيقأ كدوم طرفه!
جدي بود! نخندين!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم،چون میدیدم افتاب سفیده ولی سایه سیاهه،هیچ وخ تو سایه نمیرفتم که سیا نشم.میرفتم تو افتاب تا سفید تر بشم. ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم ۵-۴ سالم که بود عموم یه کامپیوترشو گذاشته بود خونه مامان بزرگم کارشو اون جا بکنه هرازچندگاهی هم میداد من بازی کنم ( :-") بعد بهم یاد داده بود اینترنت برم بعد کارم که تموم میشد باید درست خاموشش میکردم! اولش که داس بود که هیچی! ولی ویندوز ۹۵ رو یادمه با ۹۸ ، من حوصله اصولی خاموش کردنشو نداشتم، همیشه با دکمه های روش و دگمه پاور خاموش میکردم بعد به اصطلاح ویندوزش میسوخت ، رسما پیر می شدیم تا دوباره با هزار تا فلاپی روش ویندوز نصب کنیم!

الان که فکر میکنم، خیلی صبور بوده عموم، هیچی بهم نمیگفته!
 
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از s!na :
اعتراف میکنم اولین باری که تصمیم گرفتم برنامه نویسی رو شروع کنم، ۸ سالم بود. یه نوت پد باز کردم توش رو به صورت اتفاقی وارد میکردم ببینم چی میشه!
من اعتراق میکنم که تا پارسال اصلا نمیدونستم برنامه نویسی چی هست و نمیفهمیدم این کاری که میکنیم و این چیزایی که مینویسیم چیَن! ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تو حفظ کردن خنگ ترین موجود دنیام. الان که داشتم آثار عنصری رو با خودم میگفتم(امتحان ادبیات داریم فردا)هر دفعه به جای سرخ بت و خنگ بت تنب بزرگ و تنب کوچیک میگفتم ;D...و وقتی فهمیدم اشتباهه که دیدم خواهرم به کتاب نگاه میکنه و میخنده...(الانم که داشتم پست میدادم دوباره میخواستم تنب بزرگ کوچیک بنویسم)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم از ابتدای تحصیل تا حالا،توی جغرافی "راس الجُدِی" رو "راس الجِدّی(raasojeddi)"میخوندم =))
امسال سر امتحان جغرافی که دبیرمون اومد گفت تازه فهمیدم :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم روزای اولی که اومده بودم تو سایتو هیچ فعالیتی نداشتم فکر میکردم اینایی که تو لیست کاربران آنلاین رنگشون قرمز نیست خودشون اونجوری کردنش :-" بعد فکر میکردم که یعنی انقدر میخوان متفاوت باشن؟

یه مدتم دنبال این بودم که رنگ نام کاربری خودمو بنفش کنم 8-^ ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اول دبستان تو املا تقلب کردم.توی یه دفترچه نوشتم زیر میزم گذاشتم .اولین درس کتاب :

بابا بابا آب بابا آب بابا آب!

خو چیکار کنم.تقصیر خودشونه.بی خبری املا میگیرن :-"
الان که فکرشو میکنم تعجب میکنم چجوری مغزم به تقلب قد داده.. :-??
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم در دوران طفولیت که بهم میگفتن خدا همه جا هست، فک میکردم وقتی که دارم آب میخورم، خدا هم تو لیوانه و دارم خدا رو میخورم :|
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم روزی چند بار به این تاپیک سر میزنم و کلی چیز به ذهنم میرسه ولی هیچکدومو اعتراف نمیکنم :>
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم بچه كه بودم بهم مي گفتند موش بخورتت هر لحظه فكر ميكردم ممكنه يك موش عظيم الجثه هر لحظه وارد اتاق شه و من را بخوره . :-ss
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که خیلی وقته معنی پ.ن رو فهمیدما.. ولی هنوز نمیدونم کی باید ازش استفاده کنم.. :-" تاحالا یه بارم ازش استفاده نکردم.. :دی
در واقع باید اعتراف کنم فقط معنی پ.ن رو فهمیدم نه پی نوشت.. :-"

ینی یه چیزی که میخوای اضافه کنی به پستت؟! :-s
 
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از melika :) :
اعتراف میکنم که خیلی وقته معنی پ.ن رو فهمیدما.. ولی هنوز نمیدونم کی باید ازش استفاده کنم.. :-" تاحالا یه بارم ازش استفاده نکردم.. :دی
در واقع باید اعتراف کنم فقط معنی پ.ن رو فهمیدم نه پی نوشت.. :-"

ینی یه چیزی که میخوای اضافه کنی به پستت؟! :-s

پ.ن چیه؟؟
خب اعتراف میکنم اینم نمیدونم چه برسه ازش استفاده کنم X_X
 
پاسخ : اتاق اعتراف

به نقل از شقایقs :
اعتراف میکنم تاحالا دها بار سعی کردم دهنمو مث این باز کنم: :دی
اعتراف میکنم بعد از خوندن این منم سعی کردم دهنمو مثل ;D باز کنم
+
اعتراف میکنم تا چند وقت پیش اصطکاک رو اصطحکاک مینوشتم با اعتماد به نفس تمامم به همه میگفتم شما اشتباه می نویسید ;D
 
پاسخ : اتاق اعتراف

به نقل از anahita.sh :
اعتراف میکنم تا چند وقت پیش اصطکاک رو اصطحکاک مینوشتم با اعتماد به نفس تمامم به همه میگفتم شما اشتباه می نویسید ;D
اعتراف میکنم منم همیشه همین طوری مینویسم و تا مدت ها فکر میکردم بقیه اشتباه مینویسن :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم وقتی بچه بودم ، دوزندگی رو " 2 زندگی " می خوندم و فکر می کردم اون جا هاییه که مغازه دوزندگیه ( یه جاییه که رویه صندلی و اینا می دوزن ) یه جایی که ربط به مرده ها داره و هی فکر می کردم چه اسم خوشگلی روش گذاشتن ، اسم مرده اینا نذاشتن آدم ناراحت شه !

اعتراف می کنم بچه که بودم به دوستام پیشنهاد ازدواج می دادم ( دختر بودن همه شون ;D )

اعتراف می کنم بچه که بودم ، وقتی می خوندم کتابای طبقه بندی شده ، فک می کردم یعنی وقتی می ری فروشگاه تو کتابخونه های منظم نگهش می دارن و هر کی میخره هم باید همین کارو بکنه .
 
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از نیـلوفر :
اعتراف می کنم وقتی بچه بودم ، دوزندگی رو " 2 زندگی " می خوندم و فکر می کردم اون جا هاییه که مغازه دوزندگیه ( یه جاییه که رویه صندلی و اینا می دوزن ) یه جایی که ربط به مرده ها داره و هی فکر می کردم چه اسم خوشگلی روش گذاشتن ، اسم مرده اینا نذاشتن آدم ناراحت شه !

منم اعتراف میکردم دقیقن میخوندم 2زندگی بعد فک میکردم مثلن یه جایی که به کارهای این دنیا و اون دنیایه آدما میپردازن
مثلن :2زندگی طناز...همیشه فک میکردم تو این مغازه به زندگی این دنیا و اون دنیای فردی به نام طناز رسیدگی می کنن ;D ;D ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که وقتی کوچیک بودم فک میکردم این خارجیا همه فارسی حرف میزنن و اگه ما خارجی میشنویم واسه اینه که به گوش ِ ما خارجی میاد و قابلیت درکش رو نداریم ;D یه بار خیلی جدی جلوی تلویزیون سر همین با مامانم صحبت کردم ;;) در حد 4-5 سالم بود :د

( تمامی ماجرا بدون اغراق ) اعتراف میکنم که اولین تقلبم رو تو پنجم دبستان کردیم با اکیپمون ، و بخاطر اینکه روز قبلش برامون جشن قبولی سمپاد گرفته بودن درس نخونده بودیم در حد .25 تقلب کردیم که 20 شیم :دی آخرشم اومدیم بیرون کلاس گریه کردیم :دی
وقتی اومدم خونه تو دفترچه خاطراتم نوشتم خدایا .. امروز بزرگترین گناه زندگیمو کردم .. یعنی من کثیفم ؟ :-< یعنی بخشیده میشم ؟ :-<

اعتراف میکنم که اولین باری که آسمون آبی نظرم رو جلب کرد با دریا اشتباه گرفتمش :دی نقل قول از مامانم :-"
 
Back
بالا