elnaz.A
النــاز
- ارسالها
- 51
- امتیاز
- 1,189
- نام مرکز سمپاد
- دبيرستان فرزانگان ۱
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1395
- رشته دانشگاه
- پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !
+ اعتراف میکنم وقتی سه سالم بود یه بار داشتم خواهر نوزادمو از قصد خفه میکردم که گریه نکنه دیگه
یه بارم داشتم میپریدم روش که مامان بزرگم نجاتش داد 
+ اعتراف میکنم وقتی کلاس اول دبستان بودم فکر میکردم معلمون راست میگه که تو خونه دوربین داره و ما رو میبینه!
یه بار وقتی بهم نمره زیادی داده بود برگه دیکته مو زیر کمد قایم کردم که تو دوربین معلوم نباشه
هرشبم وقتی یه کار خوب میکردم با دوربین حرف میزدم.
+ اعتراف میکنم تا کلاس پنجم از آسانسور میترسیدم و همیشه از پله میرفتم بالا و پایین!
+ اعتراف میکنم وقتی سه سالم بود یه بار داشتم خواهر نوزادمو از قصد خفه میکردم که گریه نکنه دیگه


+ اعتراف میکنم وقتی کلاس اول دبستان بودم فکر میکردم معلمون راست میگه که تو خونه دوربین داره و ما رو میبینه!
یه بار وقتی بهم نمره زیادی داده بود برگه دیکته مو زیر کمد قایم کردم که تو دوربین معلوم نباشه

هرشبم وقتی یه کار خوب میکردم با دوربین حرف میزدم.
+ اعتراف میکنم تا کلاس پنجم از آسانسور میترسیدم و همیشه از پله میرفتم بالا و پایین!