اعترافگاه!

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم كه من،رضا،با19سال سن ،تابحال هيچ بازي كامپيوتري وپلي استيشن و.... انجام ندادم.
بازي گوشي هم درحدماربازي گوشياي نوكياي كلاسيك،اونم درپنج شيش سالگي انجام دادم ولاغير.


پ.ن: چندروزديگه بايدبرم دانشگاه ميگن بازي فوتبالو بلد نباشي كلات پس معركست!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم رشته كودكياري رو ميخوندم كود كياري :))
بعد يبار بلند تو جمع گفتم كود كياري چه رشته ايه
ازون وخت من ادم قبلي نشدم ديگه =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم به حدی از مجید دستش درازه میترسیدم که وقتی پخش میشد ، تا دو شبانه روز فلج میشدم :)) :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که دو نیم ساله که یه خط کوچیک رو بدنه لپ تاپ خواهرم افتاده(تقصیر من بوده،خورد به یه جایی اونطوری شد) X_X البته زیاد معلوم نیس،هنوز بهش نگفتم،شانس اوردم رنگش مشکی ماته معلوم نمیشه :Dچون هرز گاهی اگه ببینم مشخص میشه با ماژیک درسش میکنم :)) =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تو ده سالگی شدیدا عاشق همکلاسی دبستانم بودم :-"
زنگ تفریحا می نشستم یه گوشه و بازی کردنش با "رقیبان" رو تماشا میکردم :( :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم در دوران طفولیتم، بعد از دیدن کارتون راپونزل و قلم جادویی، تا یه هفته هر شب قلموی نقاشیمو میذاشتم لب پنجره، بلکه جادویی شه! :| حتی گاهی سرش اشک میریختم شاید فرجی شه :| نشد ولی ... ! (:|
 
پاسخ : اعترافگاه !

خذبننبذتبکحلخختذنمکیایبتنسع
اعتراف میکنم وقتی بچّه بودم،این طوری که بالآ نوشتم حرف میزدم تو مدرسه،ادعا میکردم تا همین دو،سه ماه پیش خارج بودم با مامان بابام ;;) مجبور شدیم واسه خاطر ماموریتی که به بابام خورده بیایم ایران ;;)
بعضی وقتام وسط حرفام(اونجایی که فارسی حرف میزدم :-") میگفتم من آب خواست!من ریاضی دوست!
که شک نکنن دارم دروغ میگم X_X :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم امتحان زبان فارسی و دینی نوبت اولمو یک کلمه هم نخونده بودم و به بهانه ی دل درد شدید رفتم تو دفتر خالی از هرگونه آدمی امتحان دادم و با خودم گاج محوری برداشته بودم :-"
فقط زبان فارسی یکم طولانی بود امتحانش از خیر 2 تا سوالش گذشتم :)))
در این حد گشادم :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که الفتی رو همیشه اُلُفتی میخونم :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم از گربه سیاهه داخل مدرسه ی موش ها اینقدر میترسیدم ک تلویزیون رو خاموش میکردم میرفتم ی اتاق دیگه :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

سلام.من یه کاربر جدیدم.میخواستم یه اعترافی بکنم.اعتراف میکنم اولین باری که با کامپیوتر کار میکردم شات داون کردنو بلد نبودم.پس دوشاخ رو از پریز محترم کشیدم و سریع محل حادثه رو ترک کردم... :D B-)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم كه دوست دارم شوهر كنم ني ني دار شم :)) حتي ازدواج سوري كه برم از پرورشگاه بچه بيارم بعد شوهرمو طلاق بدم هم به فكرم رسيده :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

شماها که تو مدرستون سرود داشتین و میاین با ذوق ازش یاد می کنین، ما کلن با همچین پدیده ای ناآشنا بودیم
یه دختره از فرزانگان یک تهران انتقالی گرفته بود به زینب ( :| ) و مدام با اشک و آه واسه خودش سرود می خوند
اعتراف می کنم در حین اشک و آه و خوندنش این شکلی می شدم #-o :rolleyes:
حالا شاید همچین چیز اعترافگونه ای هم نبود ولی دلم می خواست اینجا مطرحش کنم :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم سال اول راهنمایی بودم و واسه اولین بار نشستم پشت کامپیوتر مدرسه. بعد دوتا از دوستام بغلم بودن یهو دعوا کردن ، منم دستمو گذاشتم روی کیبورد و گفتم :
"بسه دیگه تمومش کنید وگرنه با همین کیس میزنم تو سرتون" :| =))
دوستان عزیز آروم محل حادثه رو ترک کردن :D
 
پاسخ : اعترافگاه ! (استراتژی مسواک زدن)

اعتراف می‌کنم که بچّه‌ که بودم هر دفعه که می‌خواستم مسواک بزنم استدلالم این بود که وقتی مسواک می‌زنم میکروب‌ها می‌رند قایم می‌شند واسه همین وقتی مسواک زدنم تمام می‌شد و آب جای دهنم می‌زدم دوباره شروع می‌کردم به مسواک زدن چون اعتقاد داشتم که میکروب‌ها بعد از مسواک اوّل الان از محلی که مخفی شده بودند بیرون اومدند و الان غافل‌گیر می‌شند. :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

مممم :D
ی دوستیم هست اسمشون "خته" است :-"
اعتراف میکنم من بای دیفالت هر بار میخونم "ختنه" :|
 
پاسخ : اعترافگاه !

"نمایان شدن با خود واقعی کسی بزرگترین خطریه که کسی بهش تن میده."
و حالا من این خطر رو به جون میخرم.
پس اعتراف میکنم....

اعتراف میکنم که من اون دختر قوی و محکمی ای که خودم اصرار دارم نیستم. برعکس، اغلب اوقات انقدر زود رنج هستم که کوچکترین بی محلی یا کم محلی از طرف هرکسی به شدت روم تاثیر میذاره و اگه این آدم برام عزیز باشه قضیه صد برابر بدتر میشه.

اعتراف میکنم که اغلب اوقات خوب بلدم تظاهر کنم و ادای آدم های خوشحال و اوری تینگ ایز آلرایت رو در بیارم تا حال کسایی رو که گرفته است باز کنم؛ و خوب بلدم ادای معلم ها رو دربیارم که آره اشتباهت فلان جا بود، ولی ایراد نداره درست میشه. در حالی که خودم هم ناتوانم از عملی کردن اصولی که یاد دیگران میدم و همون مسئله خودم رو هم رنج میده.

اعتراف میکنم گاهی حس هیرو بودن بهم دست میده و تمام تلاشم میشه خوب کردن حال بقیه، کسایی که خودشون هم به خودشون اهمیتی نمیدن. چه برسه به من!

اعتراف میکنم گاهی دلم برای کسایی تنگ میشه که هیچ ربطی به زندگیم ندارن و یک اپسیلون امکان نداره به یاد من باشن.و گاهی برای عزیز ترین کسانم بی حوصله هستم.

اعتراف میکنم باید ذخیره ی مهربونیم رو برای خودم نگه دارم. اعتراف میکنم تا به حال خودم رو اونجور که باید دوست نداشتم باید خودم رو در اولویت نسبت به همه چیز قرار بدم.

اعتراف میکنم که دروغه اگه گفتم از کسی متنفر نیستم. من از آدم های مودی، خود پسند، خودبین، متظاهر و قارچ صفت متنفرم.

اعتراف میکنم از آدمایی که فکر میکنن تظاهر به شکست عشقی و فاز دپ برداشتن کول بودنه هم متنفرم.

آره من اینم. خوب یا بد من همینم که هستم. اما این به معنی این نیست که برای بهتر شدنم تلاش نکنم. فقط دیگه احتیاجی به دروغ گفتن به خودم رو ندارم...
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که تا همین لحظه فکر میکردم ایشون
Weeping Angel دخترن (بر مبنای تصور اشتباهم از اسمشون و باورِ اینکه همه ی فرشته ها دخترن و اصلا به ذهنم نمی رسید که اسم پروفایل یه نفر ربطی به جنسیتش نداره) :-" و میخواستم بهشون پیام بدم : سلام عشقم :D :)) :))
=))
خوشحالم که اول رفتم تو پروفایلشون :-"
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم، هرکس که توی تابستون بهم میگفت: سرما خوردم، فکر میکردم که داره منو مسخره میکنه و اینجوری میخواد منو بفرسته دنبال نخود سیاه... :D :D :)) :)) :))

اعتراف میکنم بچه که بودم،یک بار که رفته بودیم خونه ی مادرجانم،یه تیکه چوب خشک برداشتم و فرو کردم تو زمین...بعد هروقت که میرفیتم اونجا بهش آب میدام،مواظب بودم که کسی به سمتش نره،تازه یه بارم واسش کود ریختم... :D :D
آخه همیشه فکر میکردم که درختا اینجوری رشد میکنن...یه همچین بچه ی اوسکلی بودم من... :D :D :D :)) :)) :)) :)) :))

پست متوالی ممنوع.
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که هی اسم ایشونو rezchit (نفر قبلی) میخونم رضا چِتی :-"
نمیدونم چرا واقعا
بعد هی پیش خودم میگم مگه چِت بودن چیز بدی نیست؟ چرا پس اسمش هست رضا چتی؟
مثلا منم برم اسممو بذارم رومینا معتاده؟! :|
البته ازشون پیشاپیش عذرخواهی میکنم بابت اشتباهم :D :D :-" :-"
 
Back
بالا