اعتراف میکنم اینقدر توی این دو سال نود درصد چیزایی که تو ذهنم بود رو نمیتونستم به بقیه بگم که دیگه تو داری و حرف نزدن درمورد مشغله هام برام عادی شده و بدون حرف زدن راحت ترم. ینی شدم برونگرایی که درونشو بصورت انتخابی بروز نمیده و این بشدت نقطه متضاد شخصیتم بود تو دوران کودکی و نوجوونی.