اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم، اون موقع که از بخاری کلاس بوی وحشتناکی بلند شد و معلم به من پیله کرده بود که کارتوئه یه چیزی انداختی توش؛ خعلی دلم میخواست واقعا کار من باشه! آخرش معلوم نشد کار کی بود

کل کلاس شهادت دادن که این گرچه های و هو داره ولی ترسی نداره ;D (ولی نمیدونن که واقعا کار من بوده ;D )
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميکنم در حال ساختن ويروسي هستيم که فاتحه کامپيوترو ميخونه و صلوات هم ميفرسته و هدفمون هم کامپيوتر مرکزى مدرسه س ... (اوني که کارنامه و نمرات و اطلاعات و مدارک و عکسارو ميريزن )

:دي
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که در اندک مدتی ملت بهم جذب میشن در حد دلباخته و صمیمیت در حد المپیک و اینا ;;)و بعد از این اتفاق در مدت کوتاهی ناخودآگاه یه کاری ازم سر میزنه که ازم متنفر میشن... :|
به من چه میخواستین جذب نشین. دست خودم که نیست :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که من هنوزم حوصلم نمیشه موهامو شونه کنم.
اعتراف میکنم وقتی اول دبستان بودم کتاب بنویسیم رو باز کردم و تقلب کردم بعدش معلمه کتاب رو محکم زد تو سرم.
اعتراف میکنم وقتی پنجم دبستان بودم "پریدخت" رو خوندم poriadokhat!!!!(واقعا چه جوری خوندمش؟؟) =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که تا همین 3-4 هفته پیش نمیدونستم منظور از بالا و پایین چیه
ینی میگفتن بالای خونه یا پایینه خیابون نمیدونستم از کجا تشخیص میدن.
فک میکردم یه چیزای ذهنین و از هر طرف خیابون وارد میشدم میگفتم دارم میام بالا :))
بعد یکی توجیهم کرد به شیب بستگی داره :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از sahere :
اعتراف میکنم که تا همین 3-4 هفته پیش نمیدونستم منظور از بالا و پایین چیه
ینی میگفتن بالای خونه یا پایینه خیابون نمیدونستم از کجا تشخیص میدن.
فک میکردم یه چیزای ذهنین و از هر طرف خیابون وارد میشدم میگفتم دارم میام بالا :))
بعد یکی توجیهم کرد به شیب بستگی داره :-"
ینی به شمال و جنوب بستگی نداره؟ :-? :-" بعد خیابونای مسطح چی؟ :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

ایشون احتمالا شمال شهرشون کوهه بعد هر موقع از شیب میان بالا دارن میرن به سمت شمال :دی

اعتراف میکنم وقتی میرم یه وسیله الکترونیکی بخرم اول چیزایی ک خودم میدونم رو از فروشنده میپرسم اگه درست جواب داد به بقیه ی اطلاعاتی که داره میده اعتماد میکنم وگرنه میگم جعبش رو بیارید ببینم :دی
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم ی بار پس گردنی بدی از معلم ورزش سال سوممون خوردم :-" :-" اونم نه در حالت ایستاده داشتیم تمرینات کششی میرفتیم مچه پامو گرفته بودم که حس کردم زمین به طور عجیبی داره به صورتم نزدیک میشه :-?
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم وقتي ك داداشم ني ني بود بهش ميگفتم سايه ي لوستر رو ديوار همون شيطونه اونم از ترس خودشو خيس ميكرد =P~
اعتراف ميكنم وقتي داداشم ميرف جايي زود ميرفتم ميخوابيدم رو زمين رو خودم ربي سسي چيزي ميريختم ك مثلا مردم اينام خونن. ;D اون خرم باور ميكرد. :))
اعتراف ميكنم تا سال پيش هر كيرو ك به فلاسك مگف فلاسك مسخره ميكردم مي گفتم فلاسك نه فلاكس! ;D نميدونستم خوب =((
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم خیلی دوست دارم روزا کش بیاد که بیشتر تو مدرسه "علاف" باشم!(تقلید از بالایی نبوده باشد انشالله!)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم فقط به پست هایی لایک می دم که ببینم از قبل 10 تا لایک گرفته چون حوصله ی خوندن ندارم !(البته+پست کوتاه و پربار!)

تازه همیشه پستایی که می دم کوتاهه!

کلا اعتراف می کنم ادم تنبلی ام!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مي كنم كه سمپاديا خيلي خوبه. و اعتراف مي كنم كه دارم بهش معتاد مي شم!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بعد 7 سال کلاس زبان رفتن با افتخار، و همیشه top شدن از پس آزمون کانون امروز برنیومدم 80 زدم
:-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم از پارسال با اینکه از فیزیک متنفر بودم تصمیم گرفتم خودم واس المپ فیزیک بخونم و اعتراف میکنم ک در حال حاضر عاشق فیزیکم و این فقط بخاطر مدل درس دادن معلممونه وقتی یه چیزی رو بفهمی دیگه یادت نمیره اصلا فوق العادئس :-*
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مي كنم اون سوسكي كه وسط ِ ادبيات از دستم افتاد رو لباس ِ «نسي» و به لباسش گير كرد و طفلك 2،3 دقيقه جيغ زد در حدي كه داشت از حال مي رفت، از دستم نيافتاده بود :-[ از قصد پرتش كردم X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

يه بچه 2-3 ساله بود بغل مامانش تو مترو . روش به من بود
خيلي غرغر ميكرد :-w
منم براي اينكه ساكت شه يه چشم غره خففن رفتم براش ;D
يهو ساكت شد
داشتم به خودم افتخار ميكردم كه ديدم لب و لوچه ش داره جمع ميشه
يهو شروع كرد به جييييغغغ كشيدن :-ss
ديگه هم ساكت نشد
البته خداروشكر چون اگه ساكت ميشد كه ميگفت به مامانش و ميفهميدن من بودم ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم وقتي كه ني ني بودم دست يكي از بچه هاي كلاسمون آلبالو خشكه ديدم هر چي بهش گفتم بهم نداد :(( منم زنگ تفريح رفتم همشون ريختم سطل ْشغال(عجب خنگي بودما لا اقل يدونه ميخوردم بعد ميذاشتم سر جاش اين چ كاري بود من كردم آخه؟) :-[
اعتراف ميكنم همين الانشم احساس ميكنم پ.ن يعني پس از نگارش.(اگه يكيئ ميدونه بهم معني اين و اسپم رو بگه ;D)
پ.ن:بالاخره فهميديم ;D :-[
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم 9 سالم که بود عادتم این بود که سنگ پرت کنم!!! ی بار یه پاره آجر برداشتم و پرت کردم محوطه بقلی یهو صدای داد یه دختر اومد من یواشکی ی نگا انداختم دیدم چیزی نشده ی شکستگی سطحی در حد 5-6 تا بخیه زیر چونش بود!!! :-" بعد داداشش اومد دنبالم منم قایم شدم پیدام نکرد ;D منم خیلی ریلکس رفتم خونه انگار نه انگار که چیزی شده :-" ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعترف میکنم توی دوره راهنمایی مشقای ریاضیمو صبحا تو سرویس می نوشتم!!!!!!!!!!
 
Back
بالا