بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

مانااااتون

کاربر جدید
ارسال‌ها
4
امتیاز
10
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1401
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
یک روز می آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین، مست و خمارت نیستم
شب زنده داری میکنی تا صبح زاری میکنی
تو بیقراری میکنی من بیقرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی، نو میشوی ، من در بهارت نیستم..
 

D3la

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
4,003
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
تاپیک برای متون زیبا نداریم؟🤔

//​

دوستی‌هایتان را به عشق نرسانید
به جایی که سلام دادنش، سَر حالتان بیاورد و قربان صدقه های بی منظورش، خاص شود برایتان. به جایی که عقربه ها وقتی کنارش هستید، برای گذشتن عجله داشته باشند و قهوه ها تلخ به نظرت نیایند.
دوستی هایتان را به جایی که یک روز حرف نزدن با او، خُلقِتان را تنگ میکند و احوال پرسی نکردنش، حالِ خوبتان را بَد میکند، نرسانید.
دوست که بمانید، لااقل کنارِ خودتان داریدش. قدِ یک تبریکِ تولد، قدِ یک گپ و چایِ عصرانه، قدِ یک شب بخیر گفتن و عزیزم شنیدن از زبانش، قدِ نعمتِ بودنش...
به عشق که برسانیدش، در حسرتِ دوباره شنیدنِ اسمتان از زبانش هم میمانید، بقیه چیز ها که دیگر هیچ...
 

D3la

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
4,003
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
گاهى … دلت”به راه” نیست!!
ولى سر به راهى …
خودت را میزنى به “آن راه” و میروى…
و همه، چه خوش باورانه فکر ميكنند.. که تــو..
“روبراهى”….
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,426
امتیاز
8,552
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
لاله دیدم،روی زیبای توام آمد به یاد
شعله دیدم،سرکشی های توام آمد به یاد

سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس‌آرای توام آمد به یاد

بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم
لرزش زلف سمن‌سای توام آمد به یاد

در چمن پروانه‌ای آمد ولی ننشسته رفت
با حریفان قهر بی‌جای توام آمد به یاد

از بر صید افکنی آهوی سرمستی رمید
اجتناب رغبت‌افزای توام آمد به یاد

پای سروی جویباری زاری از حد برده بود
های‌های گریه در پای توام آمد به یاد

شهر پرهنگامه از دیوانه‌ای دیدم رهی
از تو و دیوانگی‌های توام آمد به یاد
 

Scarlett

✷‿✷
ارسال‌ها
452
امتیاز
7,869
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
2025
ارغوان می‌بینی؟

به تماشاگه ویرانی ما آمده‌اند…

مانده‌ایم تا ببینیم نبودن را

آخر قصه شنودن را

پشت این پنجره‌ی بسته هنوز

عطر آواز بنان مانده است

شهریار اینجا

شعر نقاشش را خوانده است

آن شب افشاری

با کسایی و قوامی و ادیب

تا قرایی و فرود

وان درآمد از اوج

شجریان، لطفی

چه شبی بود، دریغ

زندگی روی از این غمکده گردانیده است

ارغوان

در و دیوار غریب افتاده چه تماشا دارد؟

“هوشنگ ابتهاج”
 

s@rah

:-"
ارسال‌ها
529
امتیاز
12,674
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۴
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب،
که باغ‌ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان، دوباره بخوان،
تا کبوتران سپید
به آشیانه‌ی خونین دوباره برگردند.
بخوان به نام گل سرخ،
در رواق سکوت،
که موج و اوج طنینش ز دشت‌ها گذرد؛
پیام روشن باران،
ز بام نیلی شب،
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.
ز خشک سال چه ترسی!
که سد بسی بستند:
نه در برابر آب،
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور…
در این زمانهء عسرت،
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه‌ی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند
ژرف تر از خواب
زلال تر از آب.
تو خامشی،
که بخواند؟
تو می‌روی،
که بماند؟
که بر نهالک بی‌برگ ما ترانه بخواند؟
از این گریوه به دور،
در آن کرانه ببین:
بهار آمده،
از سیم خاردار گذشته.
حریق شعله گوگردی بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاریست
هزار آینه
اینک
به همسرایی قلب تو می‌تپد با شوق
زمین تهی است ز رندان؛
همین تویی تنها!
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان!
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی!
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,716
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بی‌خود و بی‌هوش شدی

تو به صد نغمه زبان بودی و دل‌ها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست
تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی

ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو
نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی

چنگی معبد گردون شوی ای رشک ملک
که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی

شمع شب‌های سیه بودی و لبخندزنان
با نسیم دم اسحار هم‌آغوش شدی

شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد
که تواش شیفته زلف و بناگوش شدی

باز در خواب شب دوش ترا می دیدم
وای بر من که توام خواب شب دوش شدی

ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت
به چه گنجینه اسرار که سرپوش شدی

ای سرشگ اینهمه لبریز شدن آن تو نیست
آتشی بود در این سینه که در جوش شدی

شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم
که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدی
 

Scarlett

✷‿✷
ارسال‌ها
452
امتیاز
7,869
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
2025
هان، اي شبِ شومِ وحشت انگيز!
تا چند زني به جانم آتش؟

يا چشم مرا ز جاي بَركَن،
يا پرده ز روي خود فروكش،

يا باز گذار تا بميرم
كز ديدنِ روزگار سيرم.

ديري ست كه در زمانه ي دون
از ديده هميشه اشكبارم،

عمري به كدورت و اَلَم رفت
تا باقيِ عمر چون سپارم.

نه بختِ بدِ مَراست سامان
و اي شب، نه تُراست هيچ پايان.

چندين چه كني مرا ستيزه
بس نيست مرا غمِ زمانه؟

دل مي بَري و قرار از من
هر لحظه به يك ره و فسانه

بَس بَس كه شدي تو فتنه اي سخت
سرمايه ي درد و دشمنِ بخت.

اين قصه كه مي كني تو با من
زين خوبتر ايچ قصه اي نيست،

خوبست وليك بايد از درد
نالان شد و زار زار بگريست.

بشكست دلم ز بيقراري
كوتاه كن اين فسانه، باري.

آنجا كه ز شاخ، گُل فرو ريخت
آنجا كه بكوفت باد بر در،

وآنجا كه بريخت، آبِ موّاج
تابيد بر او، مهِ مُنوّر

اي تيرهِ شب دراز، داني!
كانجا چه نهفته بُد نهاني؟

بودست دلي ز درد خونين،
بودست رُخي ز غم مكدّر،

بودست بسي سَرِ پُر امّيد،
ياري كه گرفته يار در بر،

كو آن همه بانگ و ناله ي زار
كو ناله ي عاشقان غمخوار؟

در سايه ي آن درخت ها چيست
كز ديده ي عالمي نهان است؟

عجز بشر است اين فجايع
يا آنكه حقيقتِ جهان است؟

در سِيرِ تو طاقتم بفرسود
زين منظره چيست عاقبت سود؟

تو چيستي اي شبِ غم انگيز
در جست و جوي چه كاري آخر؟

بس وقت گذشت و تو همانطور
اِستاده به شكلِ خوف آور

تاريخچه ي گذشتگاني
يا راز گشاي مردگاني؟

تو آينه دارِ روزگاري
يا در ره عشق، پرده داري؟

يا دشمن جانِ من شُدَستي؟
اي شب! بِنه اين شگفت كاري

بگذار مرا به حالتِ خويش
با جان فسرده و دلِ ريش!

بگذار فرو بگيردَم خواب
كز هر طرفي همي وزد باد.

وقتي ست خوش و زمانه خاموش
مرغ سحري، كشيد فرياد

شد محو، يكان يكان ستاره
تا چند كنم به تو نظاره ؟

بگذار به خواب، اندر آيم
كز شوميِ گردشِ زمانه،

يك دَم كمتر به ياد آرَم
و آزاد شوم ز هر فسانه.

بگذار كه چشم ها ببندد
كمتر به من اين جهان بخندد.

- نیما یوشیج، ٢٢ آبان ١٣۵٩.
 

saara

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
16
امتیاز
120
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
شیراز و تهران
سال فارغ التحصیلی
1398
مدال المپیاد
زیست
رشته دانشگاه
پزشکی
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم.
اگر به خانه ی من آمدی ، برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم


- هدیه سروده فروغ فرخزاد -
 

melina03

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
کنکوری 1404
ارسال‌ها
2,412
امتیاز
19,433
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
زیست
از همان روز ک‌دست حضرت قابیل
الوده گشت به خون حضرت هابیل
از همان روزی ک فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد....///
گرچه آدم زنده بود....////
فریدون مشیری
 

User27529

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
15
امتیاز
1,987
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1398
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را بــاور نکن

اکنون زمان زندگیست، تاخیر را بــاور نکن

حرف از هیاهو کم بزن از آشتی‌ها دم بزن

از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را بــاور نکن

خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان

تو شاهکار خالقی، تحقیر را بــاور نکن

بر روی بوم زندگی هر چیز می‌خواهی بکش

زیبا و زشتش پای توست تقدیر را بــاور نکن

تصویر اگر زیبا نبود، نقّاش خوبی نیستی

از نو دوباره رسم کن، تصویر را بــاور نکن

خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید

پرواز کن تا آرزو، زنجیر را بــاور نکن
 

آهر

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
4
نام مرکز سمپاد
فارس
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1391

ساعت گیج زمان در شب عمر
میزند پی درپی زنگ
زهر این فکر ک این دم گذر است
میشود نقش به دیوار رگ هستی من
لحظه ام پر شده از لذت
یا
ب زنگار غمی الوده ست
لیک چون باید این دم گذرد
پس اگر میگریم،گریه ام بی ثمر است
و اگر میخندم،خنده ام بیهوده است
دنگ..دنگ
لحظها میگذرد
آنچه بگذشت نمیاید باز
قصه ای هست ک هرگز دیگر
نتواند شد اغاز
مثل این است که یک پرسش بی پاسخ
بر لب سرد زمان ماسیده ست
تند برمیخیزم
تا به دیوار همین لحظه ک در ان همه چیز
رنگ لذت دارد آویزم
انچه میماند از این جهد ب جای
خنده ی لحظه ی پنهان شده از چشمانم
وانچه بر پیکر او میماند
نقش انگشتانم
دنگ..
فرصتی از کف رفت
قصه ای گشت تمام
لحظه باید پی لحظه گذرد
تا ک جان گیرد در فکر دوام
این دوامی ک درون رگ من ریخته زهر
وارهانیده از اندیشه من رشته حال
وز رهی دور و دراز
داده پیوندم با فکر زوال
پرده ای میگذرد
پرده ای میاید
میرود نقش پی نقش دگر
رنگ میلغزد بر رنگ
ساعت گیج زمان در شب عمر
میزند پی در پی زنگ!
دنگ..دنگ
 

MRΣZA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
378
امتیاز
4,372
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
سال فارغ التحصیلی
1403
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
مهندسی برق
(مات به معنای ما به تو)

ای غایب از این محضر از مات سلام الله
وی از همه حاضرتر از مات سلام الله

ای نور پسندیده وی سرمه هر دیده
احسنت زهی منظر از مات سلام الله

ای صورت روحانی وی رحمت ربانی
بر مؤمن و بر کافر از مات سلام الله

چون ماه تمام آیی و آن گاه ز بام آیی
ای ماه تو را چاکر از مات سلام الله

ای غایب بس حاضر بر حال همه ناظر
وی بحر پر از گوهر از مات سلام الله

ای شاهد بی‌نقصان وی روح ز تو رقصان
وی مستی تو در سر از مات سلام الله

ای جوشش می از تو وی شکر نی از تو
وز هر دو تویی خوشتر از مات سلام الله
 

Sunshineツ

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
242
امتیاز
8,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1403
شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند ؟
گره در روح و روانت به جهانت بزند ؟

شده در خواب ببینی که تو را قرض کند ؟
بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند ؟

شده در گوش ِ تو گوید که تو را باز تو را…؟
نشوم فاش ِ کسی تا که شوم راز تو را …؟

شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی ؟
گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی ؟

شده یک شب برود تا که روی در پی او ؟
که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه‌ی او ؟

به همان حال بگویی که تو مجنون ِ منی
به تو بیمار شدم تا که تو درمون ِ منی

شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟
گره ات کور شود غم به روانت برسد؟


که روی دیدن ِ او تا که کمی شاد شوی
بروی در بغلش تا که تو آباد شوی

که بگوید که تو تعریف ِ همان عشق ِ منی
بروی یا نروی هر چه شود جان ِ منی

گره ات باز کُنَد تا که تو بینا بشوی
که غمت باز شود تا که تو معنا بشوی

شده اما تو نبودی شده اما که چه دیر
گره ای کور شدم تا که شدی یک دل ِ پیر

همه در خواب ولی عشق ِ تو بیدار بِماند
همه پل های دلم بی تو چو دیوار بِماند

من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی
همه عاشق شدنم رفت تو منظور ِ منی

که تو رفتی و دلم بی تو همان سنگ شدُ
همه این عشق رَوَد تا که دلم جنگ شدُ

نکند بد بشود آخر ِ این قصه ی بد
نکند تلخ شود آخر ِ این غصه ی بد
 

Scarlett

✷‿✷
ارسال‌ها
452
امتیاز
7,869
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
2025
از هر چه می‌رود، سخنِ دوست خوش‌تر است

پیغام آشنا نَفَسِ روح‌پرور است



هرگز وجودِ حاضرِ غایب، شنیده‌ای؟

من در میان جمع و، دلم جای دیگر است



شاهد که در میان نبُوَد، شمع گو بمیر

چون هست، اگر چراغ نباشد منوّر است



اَبنای روزگار به صحرا رَوَند و باغ

صحرا و باغِ زنده‌دلان کویِ دلبر است



جان می‌روم که در قدم اندازَمَش ز شوق

درمانده‌ام، هنوز که نُزلی محقّر است



کاش آن به خشم‌رفتهٔ ما آشتی‌کنان

بازآمدی که دیده مشتاق بر در است



جانا! دلم چو عود بر آتش بسوختی

وین دم که می‌زنم ز غمت، دود مِجمر است



شب‌های بی‌توام شبِ گور است در خیال

ور بی‌تو بامداد کنم، روزِ محشر است



گیسوت عنبرینه‌ گردن تمام بود

معشوق خوبروی چه محتاج زیور است؟



سعدی! خیال بیهُده بستی امیدِ وصل

هجرت بکُشت و وصل هنوزت مصوّر است



زنهار از این امید درازت که در دل است!

هیهات از این خیالِ محالت که در سر است!



- سعدی
 

MRΣZA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
378
امتیاز
4,372
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
سال فارغ التحصیلی
1403
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
مهندسی برق
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو

آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو

چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو

تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو

اندیشه‌ات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو

قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل‌های ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو

بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو

گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو

گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو

تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو

شکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مال‌ها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو

یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو

ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بی‌چانه شو بی‌چانه شو
 

D3la

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
4,003
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم ،
از صبـر ویرانم ولی چشـم انتظارت نیستم 🤨
 

MRΣZA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
378
امتیاز
4,372
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
سال فارغ التحصیلی
1403
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
مهندسی برق
یارم چو قدح به دست گیرد
بازارِ بُتان شکست گیرد

هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد؟

در بحر فِتاده‌ام چو ماهی
تا یار مرا به شَست گیرد

در پاش فِتاده‌ام به زاری
آیا بُوَد آن که دست گیرد؟

خُرَّم دلِ آن که همچو حافظ
جامی ز مِیِ اَلَست گیرد
 

Fall

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
130
امتیاز
2,140
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
پزشکی
از من بگير حالت ِ ديوانگيِم را
با هرچه هست - غير تو - بيگانگيم را
اين چشم های زل زده ی خانگيم را
يک شب ببند در چمدانت برو سفر


از من بگير حالت مردی عقيم را
هر روز طعنه های جديد و قديم را
در من بپيچ جاده ی نامستقيم را
تا طی کنيم باز مسیری درازتر


از من بگير حالت افسردگيم را
سر را به باد دادن و سرخوردگيم را
دنیای بين زندگی و مردگيم را
از يک خدای برزخی خشمگين بخر


از من بگير حالت فرماندگيم را
در جمع بچّگانه ، پدرخواندگيم را
از جای پات حس عقب ماندگيم را
با من کمی کنار بيا ، با دو چشم ِتر


از من بگير حالت مردی حسود را
از کفش هام حسّ پريدن به رود را
حسّ کسی که از پل ات افتاده بود را
که ايستاده ام وسط ِنقطه ی خطر


از من بگير حالت وابستگيم را
مثل ِشب ِکش آمده پيوستگيم را
بيرون کن از تمام تنم خستگيم را
دست مرا بگير به خواب خودت ببر


از من بگير حالت يکدندگيم را
هم شعر ، هم شعور نويسندگيم را
تنها اميد ِمانده ی در زندگيم را
از من بگير ، از من ِتنهای در به در
بانو فاطمه اختصاری
 
ارسال‌ها
810
امتیاز
11,351
نام مرکز سمپاد
چهارراه لشگر
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
باتلاقی خسته‌ام، مشتاق ِ دریا نیستم
آنچنان در خود فرو رفتم که گویا نیستم

من تراوش‌های اذهان ِ پر از تشویشم و
در پی ِ جوشیدنم، درگیر ِ معنا نیستم

بُر نخواهم خورد با مفهوم‌های کاغذی
مثل ِ یک حرفم که در بین ِ الفبا نیستم

وصله‌ی ناجور ِ این پیراهن ِ زیبا منم!
بین ِ این مردم به ظاهر هستم امّا نیستم

آنقَدَر لبریز گشتم از خیالاتی شدن
خالی‌ام از هست، از بودن؛ سراپا نیستم

آن طرف از آینه یک مرد با من گریه کرد
جای شُکرش هست در این درد، تنها نیستم

محمد مهدی شیخی (خروش)
 
بالا