• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

اسدالهی

ilia asadollahi
کنکوری 1403
ارسال‌ها
606
امتیاز
6,418
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
ما

در هیأت پروانه‌ی هستی

با همه توانایی‌ها و تمدن‌هامان شاخکی بیش نیستیم!

برای زمین، هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد

یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی‌ها و مشکلات ما نیست

اگر ردپای دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم

سرانجام به خودمان خواهیم رسید

حسین پناهی
 

s@rah

:-"
ارسال‌ها
529
امتیاز
12,764
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۴
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ نَرُﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑَﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ
 

اسدالهی

ilia asadollahi
کنکوری 1403
ارسال‌ها
606
امتیاز
6,418
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!

من که بیدار شدم,این همه فریاد نزن!

توی ذهن تو نماز است فقط! میدانم

پدرم! چشم! فقط داد نزن!میخوانم!

من از امروز,مسلمانِ مسلمان,باشد!

کار هر روز وشبم خواندن قران,باشد!

هر چه گفتی تو قبول است,فقط راضی باش

پدرم! جان علی از پسرت راضی باش

کاش بنشینی و یک لحظه فقط گوش کنی!

کاش یک لحظه به حرف پسرت گوش کنی!

حَجَر از حافظه ها پاک شده…می فهمی؟؟

پسرت صاحب ادراک شده ,می فهمی؟

به خدا حق,همه ی آنچه تو می گویی نیست!

پدرم!حضرت حق آنکه تو می جویی نیست!

پدرم! ما همه در ظاهر دین بند شدیم

همگی منحرف از دین خداوند شدیم

غربت عقل نمایان شده امروز پدر!

نام عباس علی نان شده امروز پدر!

دین نگفته ست ز خون شهدا وام بگیر!

کربلا رسم کن از گریه کنان شام بگیر!

شش دهه هر شب و هر روز سرش را کندند

در خفا آآه! به ریش همه مان می خندند!

بردن نام علی رمز مسلمانی نیست

دین به اینقدر عزاداری طولانی نیست

علی از قوت جهان لقمه ی نانی برداشت

قدم خیر که برداشت نهانی برداشت

جانفدا؟ شیعه؟ محب؟ دوست؟ کدامی ای دوست؟

تو خودت حکم کن! اینجا چه کسی پیرو اوست؟؟

مال مردم خوری و گردن کج پیش خدا؟؟

در سرا با پری و توی حرم با مولا؟؟

کرکسان که به شکم بارگی عادت کردند

گرگها نیز به خونخوارگی عادت کردند!

مومن واقعی آنست که الگو باشد

آن زبان در خور ذکر است که حقگو باشد

هرکه پیشانی او زخم شده مومن نیست

پیر وادی شدن ای دوست! به سال و سن نیست!

دین تسبیح و مناجات و محاسن دین نیست!

به خدای تو قسم پیرو دین خودبین نیست!

دین کجا گفته که همسایه ی خود را ول کن؟

دین کجا گفته که دل را ز خدا غافل کن؟؟

دین کجا گفته که چون کبک ببر سر در برف؟

دین کجا گفته فقط مغلطه باشد در حرف؟؟

دین کجا گفته جواب سخن حق تیر است؟؟

دین کجا گفته که بیچاره شدن تقدیر است!؟

دین نگفته ست ببر آبروی مومن را

دین نوشته است بخر آبروی مومن را

به خدا سخت در انجام خطا غرق شدیم

ناخدا جان!همه در غیر خدا غرق شدیم

دل خوشی مان همه این است:مسلمان هستیم

فخر داریم که:ما پیرو قرآن هستیم

ما مسلمان دروغیم!… مسلمان فریب!

همه ی دغدغه مان این شده: گندم؟ یاسیب؟…

هر که از راه رسید آبروی دین را برد!

هر که آمد فقط از گرده ی این مذهب خورد!

آب راکد بشود، قطع و یقین می گندد!

غرب یکدست به دینداری مان می خندد!

در نمازت “خم ابروی نگار” آوردی!

با عبادات چنین, گند به بار آوردی!

هرچه را گم بکنی وقت نمازت پیداست

اصلا انگار نه انگار خدا آن بالاست!

چه نمازی ست که یک ذره خدایی نشده؟؟

این نمازی ست زمینی و هوایی نشده!

پاره کن رشته ی تسبیح و مرنجان دین را!

اینهمه کش نده این مد ” و لا الضااااااالین” را!

کاش از عشق بمیریم ولی فکر کنیم

کاش یک لحظه به رفتار علی فکر کنیم

چشم را وا بکن ای دوست! جوانمرد علی ست!

چاه می داد گواهی: پدر درد علی ست…

سعی میکرد حقوق همه یکسان باشد

سعی میکرد که هر لحظه مسلمان باشد

ای عقیل! از چه نگاه تو به این اموال است؟

دست بردار! علی بر سر بیت المال است!

او نمی خواست که دین بی در و پیکر باشد

دست باید بکشد گرچه برادر باشد!

روزها سوخت درآن داغی نخلستانها

مرد کار است علی… گوش کنید انسانها!

او دلیری ست که بیش از همه انسان بوده

او امیری ست که بابای یتیمان بوده

آه! دل را به طریق غلط انداختمش!

سالها شیعه ی او بودم و نشناختمش

کاش در دین گوارای خود اندیشه کنیم

کاش در مشرب آقای خود اندیشه کنیم…

فکر کن در سخن بی خلل پیغمبر:

“ساعتی فکر ز صد سال عبادت بهتر…”

پ ن: من این متن رو از سایتی که گرفتم فراموش کردم اسم شاعرش رو حذف کنم. این شعر از فروغ فرخزاد نیست.
نحوه بیان و انتقاد فروغ فرخزاد با این شعر متفاوته. فرزخزاد انقدر تند و مستقیم نمی نویسه. کمی ملایمتر به مفهوم می پردازه
در ضمن اگر بالا دقت کنید نوشته از پسرت راضی باش.
این شعر در اصل مال جواد بنی اسده اگر اشتباه نکنم.
در ضمن این وام شهدا در زمان فروغ فرخزاد وجود نداشته.
خلاصه معذرت میخوام یادم رفت متن رو تا آخر نگاه کنم ببینم چی کپی شده.
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,766
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
دیوانه و دلبسته اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش

یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش

دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش (:

پرواز قشنگ است ولی بی غم و محنت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش (:


صد سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هرسال خودت باش...

با اختلاف بهترین و دلچسب ترین و ناب ترین شعریه که حفظم ((((:
 

s@rah

:-"
ارسال‌ها
529
امتیاز
12,764
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۴
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
چو خندیدم مرا دیوانه خواندند
همه اهل نظر از خویش راندند

شدم از غصه و دردم چو گریان
مرا گفتند کودک جمله یاران

چو شوخی کردمی گفتند یکسر
مرا بی مغز و خودرای و سبکسر

شدم در کار خود جدی به ناگاه
شنیدم گفتنم مغرور و خودخواه

چو گفتم حرف حق گفتند وراج
تمام عرض من دادند تاراج

سکوتم را چو دیدند این خلایق
بگفتندم پریش احوال و عاشق

چو شد عاشق دلم در آخر کار
ضعیفم خواندن و آشفته افکار

خلاصه با خودم در کارزارم
چگونه سر کنم با روزگارم

کدامین خصلتم مردم پسند است
کدام احوال من بی ریشخند است

علی اکبر خویشاوندی سبزواری
 

f.hn

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
191
امتیاز
4,241
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بیرجند
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
زمین شناسی
لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود
حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت

سیب را چیدم و در دلهره ی دستانم
سیب را دید!!.. ولی دلهره را دوست نداشت

تا سه بس بود که بشمارد و در دام افتد
گفت یک گفت دو.. افسوس سه را دوست نداشت

من و تو خط موازی؟ نرسیدن؟ هرگز
دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت

درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
از همان کودکیش مدرسه را دوست نداشت
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,766
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد

با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا این همه رسوا دارد

در خیال آمدی و آینه‌ی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد

بس که دلتنگم اگر گریه کنم می‌گویند
قطره‌ای قصد نشان دادن دریا دارد

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد

عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن‌ها که خدا با من تنها دارد
 

hermione_m

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
49
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1402
نه تو می‌مانی و نه اندوه،
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت!
آنچنانی که فقط خاطره‌ای خواهد ماند
لحظه‌ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه‌ها خواهد کرد...
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته‌های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده...

"کیوان شاهبداغی"
 

MRΣZA

کاربر حرفه‌ای
کنکوری 1403
ارسال‌ها
345
امتیاز
4,043
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
سال فارغ التحصیلی
1403
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
 
ارسال‌ها
467
امتیاز
6,987
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
میاندوآب
سال فارغ التحصیلی
1402
سو دییب دیر منه اولده آنام آب کی یوخ
یوخی اویرتدی اوشاقلیقدا منه خواب کی یوخ
ایلک دفعه چوره ک وردی منه نان دئمه دی
ازلیندن منه دوز دانه نمک دان دئمه دی
آنام اختر دئمه یب دیر اولدوز دییب او
سو دوناندا دئمه یب یخدی بالا بوز دییب او
قار دئیب برف دئمه یب دست دئمه یب ال دییب او
منه هچواخت بیا سویله مه یب گل دییب او
گل دئیر دی داراییم باشووی ای نازلی بالام
گئلمه سن گر باجیوین آستاج زولفون دارارام
اودئمه زدی کی بیا شانه زنم بر سر تو
گر نیایی بزنم شانه سر خواهر تو
بلی داش یاغسادا گویدن سن اوسان منده بویام
وار سنین باشقا آنان واردی منیم باشقا آنام
اوزومه مخصوص اولان باشقا ائلیم واردی منیم
ائلیمه مخصوص اولان باشقا دیلیم واردی منیم

محمد تقی زهتابی
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,766
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
رک بگویم... از همه رنجیده ام!
از غریب و آشنا ترسیده ام


با مرام و معرفت بیگانه اند
من به هر ساز ی که شد رقصیده ام

در زمستانِِ سکوتم بارها...
با نگاه سردتان لرزیده ام

رد پای مهربانی نیست...نیست
من تمام کوچه را گردیده ام

سالها از بس که خوش بین بوده ام...
هر کلاغی را کبوتر دیده ام

وزن احساس شما را بارها...
با ترازوی خودم سنجیده ام

بی خیال سردی آغوشها...
من به آغوش خودم چسبیده ام

من شما را بارها و بارها...
لا به لای هر دعا بخشیده ام


مقصد من نا کجای قصه هاست
از تمام جاده ها پرسیده ام

میروم باواژه ها سر میکنم
دامن از خاک شما بر چیده ام

من تمام گریه هایم را شبی...
لا به لای واژه ها خندیده ام

فریدون مشیری
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,766
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ست
پشت پرچین من این سو همه اش ویرانیست

انفرادی شده سلول به سلول تنم
خود من در خود من در خود من زندانیست

دست های تو کجایند که آزاد شوم؟
هیچ جایی به جز آغوش تو دیگر جا نیست

ابرها طرحی از اندام تو را می سازند
که چنین آب و هوای غزلم بارانیست

شعر آنیست که دور لب تو می گردد
شاعری لذت خوبیست که در لب خوانیست

دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست
دوستم داشته باش عشق به این آسانیست!
 

./.

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
1,325
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
دامغان
سال فارغ التحصیلی
1398
از جام شراب دامنی تر بکنید *** شاید که دوباره بختتان باز شود
دستی به قلم برید و جوهر پاشید *** شاید که دوباره شعر آغاز شود
ما جمله فرو خفته و خوابیم اما *** شاید که یکی محرم آن راز شود
در سینۀ ما دم به دم از صبح و غروب *** صد فکر اسیر دل غماز شود
هر چند که این شعله دگر سوزان نیست *** معشوقه نه اوئیست که بی ناز شود
با مهر بگویید که تا صبح اگر سر نزند *** زان راه که پیموده دگر باز شود
هر وقت که افسرده ام و خسته دل و لب بسته *** در کام فقط باده و در گوش فقط ساز شود
از آن دم همت که به ما وعده برفت *** چشمیست به در تا که کی ابراز شود
حافظ اگرت وعده دهد صدقش نیست *** شاعر نه عجیب است که طناز شود
 

s@rah

:-"
ارسال‌ها
529
امتیاز
12,764
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۴
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک
کدام دل که به خون در نمی کشد دامن؟
کدام جان که نکرد از غمت گریبان چاک؟
دل مرا، که به هر حال صید لاغر توست
چو می کشیش، میفگن، ببند بر فتراک
کنون اگر نرسی، کی رسی به فریادم؟
مرا که جان به لب آمد کجا برم تریاک؟
دلم که آینه ای شد، چرا نمی تابد
درو رخ تو؟ همانا که نیست آینه پاک
چو آفتاب بهر ذره می نماید رخ
ولیک چشم عراقی نمی کند ادراک
 

MRΣZA

کاربر حرفه‌ای
کنکوری 1403
ارسال‌ها
345
امتیاز
4,043
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
سال فارغ التحصیلی
1403
از دم باد صبا بوی کسی می‌آید
من و فریاد که فریادرسی می‌آید

خیزد از ما چه درین دام که بی‌یاری عشق
کی ز سیمرغ تلاش مگسی می‌آید

کار عشاق تو در عشق همین سوختنست
چه در آتش دگر از مشت خسی می‌آید

نیست در طالع مرغ دل ما آزادی
هر نفس ناله آواز قفسی می‌آید

در رهت بی‌خبر از حال دلم لیک به گوش
ناله زاریم از باز پسی می‌آید

در هوای شکرت به که پرافشان نشویم
کی ترا رحم به حال مگسی می‌آید

خسته عشقم و خاموش نگردم ز فغان
می‌کنم ناله ز من تا نفسی می‌آید

آورد یاری اشکم چه به کویت گویی
که به بحر از مدد سیل خسی می‌آید

مخور از بخت سیه غم که ز دور مه و مهر
شب بسی می‌رود و روز بسی می‌آید

در ره عشق کسی نشنود آواز کسی
گاهی از دور صدای جرسی می‌آید

عشق آن شاهسواریست که بی‌تحریکش
کی درین عرصه به جولان فرسی می‌آید

خوش دلم می‌تپد از شوق همانا مشتاق
پیکی امشب ز سر کوی کسی می‌آید
 

Reyhansd

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
292
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تویسرکان
سال فارغ التحصیلی
1
هوا هوای بهار است و باده باده ناب
به خنده خنده بنوشیم و جرعه جرعه شراب

در این پیاله ندانم چه ریختی پیداست
که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب

فرشته روی من ای آفتاب صبح بهار
مرا به جامی از این آب آتشین دریاب

به جام هستی ما ای شراب عشق بجوش
به بزم ساده ما ای چراغ ماه بتاب

مگر نه خاک ره این خرابه باید شد
بیا که کام بگیریم از این جهان خراب
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,766
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
آنقــدر طـــوفانیم که بــــــــــاد را هم میکنم
ازسر مستی به یادت یـــــــــاد را هم میکنم

دوش شیرین را به خواب خویش شیرین کرده ام
بخت اگریارم شود فرهــــــاد را هــم میکنم

گر نگاه چپ كند خـسرو به شيــــرين كردنم
خـسرو پسـت فطرتِ پُـر بــاد را هم مي‌كنم

شـاد وخـندانم كه شـد نـرنـوعروس طبع من
سـاقـدوشان كرده‌ام دامــــاد راهـــم مي‌كـنـم

بـيـــــدِ مـجـــــنـون نـارون ســـــرو سـهـي
نخل وكاج وعرعرو شمشاد را هـم مي‌كنـم

شـادم از ديـدار مـرمـرهـاي پـستـان سـپيـد
غـم گـن و غمگينه و غمبـــاد را هم مي‌كنم

زیرمن فریــاد میکردی کمک می خواستی
بیشتر فریــــاد کن امــــــداد را هـم می کنم

در کلاس عـــشق تو مانند شاگــردم هنوز
با همه شاگردیم استـــــــــاد را هـم می کنم

کردنی بسیار بود و وقت کوته زین سبب
هرکه نـــامش از قــــلم افتــــاد را هم میکنم​

ایرج میرزا

(معلومه اصلا حوصله نداشته ها کسی به پر و پاش میپیچید آن را هم :)) )
 

D3la

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
478
امتیاز
3,969
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
کـاش

هیچ گذشته‌ای باهم نداشتیم

آن‌وقت من میتوانستم

بـه تـو زنگ بزنم

و بی‌دلخوری حالت را بپرسم .

چقدر پرسیدنِ حالِ ساده‌ات

بعید شده حالا ...

؟؟؟
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,432
امتیاز
8,553
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﻗﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﻓﺮﯾﺒﻨﺪﻩ ﺯﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﺷﺐ ﻣﺮﮒ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻮﺟﯽ
ﺭﻭﺩ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ


ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻏﺰﻝ ﺧﻮﺍﻧَﺪ ﺁﻥ ﺷﺐ
ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏزل‌ها ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺑﺮ ﺁﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﻍ ﺷﯿﺪﺍ
ﮐﺠﺎ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮐﺮﺩ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ


ﺷﺐ ﻣﺮﮒ ﺍﺯ ﺑﯿﻢ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺘﺎﺑﺪ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻏﺎﻓﻞ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﺮﺩﻡ
ﻧﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻗﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﻤﯿﺮﺩ


ﭼﻮ ﺭﻭﺯﯼ ﺯ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺁﻣﺪ
ﺷﺒﯽ ﻫﻢ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ
ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮاهداین قوی زیبا بمیرد.
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,766
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشد
هرچه خوبی بکنی با دل تو بد باشد

تو به ایمان برسی اینکه کسی جز او نیست
او بر عکس تو به هرچیز مردد باشد

تو به هر در بزنی تا که به دست آوریش
و جوابش به تو یک عمر فقط رد باشد

بنشینی دو سه تا شعر بگویی که مگر
یکی از این همه، شعری که بخواهد باشد

همه دلداده ترین فرد تو را بشناسند
او به دلسنگ ترین فرد زبانزد باشد

شده از نم نم باران دلت خیس شوی؟
دایما مشق تو آن مرد نیامد باشد؟

تو ندیدی که چه سخت است ببینی عشقت
پیش چشمان تو با او که نباید؛ باشد

چه کنم با دل دیوانه که با این همه باز
سعی دارد که به این عشق مقید باشد

بهتر این است که من هم بپذیرم آری
بپذیرم که محال است و باید باشد
 
بالا