• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

رعـنـا

منم آن درخت پیری، که نداشت برگ و باری.
ارسال‌ها
710
امتیاز
15,538
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
امشب اگر یاری کنی، ای دیده توفان میکنم
آتش به دل می‌افکنم، دریا به دامان میکنم

می‌جویمت، می‌جویمت، با آن که پیدا نیستی
می‌خواهمت، می‌خواهمت، هر چند پنهان میکنم

زندان صبرآموز را، در می‌گشایم ناگهان؛
پرهیز طاقت سوز را، یکسر به زندان میکنم

یا عقل تقوا پیشه را، از عشق می‌دوزم کفن
یا شاهد اندیشه را، از عقل عریان میکنم

بازآ که فرمان می‌برم، عشق تو با جان میخرم
آن را که میخواهی ز من، آن میکنم، آن میکنم
 
ارسال‌ها
544
امتیاز
13,243
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
وقتی که رود اندیشه ٔ دریا شدن دارد
از آسمان چشم دنیا سنگ می بارد

یک بوسه ، یک آغوش ، یک لبخند کافی بود
تا زندگی ما را به دست عشق بسپارد

با این که عقل از عشق مدت هاست بیزار ست
ای کاش چشمم را به حال خویش بگذارد

پر می کند ذهن مرا از خاطراتی تلخ
مردی که در من سایهٔ سردرگمی دارد

پنهان بمان در پشتِ پلکِ چشم های شب
شاید که از من خاطراتت دست بردارد ...

شروین دخت سپهری
 

رعـنـا

منم آن درخت پیری، که نداشت برگ و باری.
ارسال‌ها
710
امتیاز
15,538
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
روزها با فکر او دیوانه‌ام، شب بیشتر
هر دو دلتنگ همیم، اما من اغلب بیشتر

باد می‌گوید که او آشفته گیسو دیدنی‌ست
شانه می‌گوید که با موی مرتب بیشتر

پشت لحن سردخود، خورشید پنهان کرده است
عمق هذیان می‌شود با سوزش تب بیشتر

حرف‌هایش از نوازش‌های او شیرین‌تر است
از هر انگشتش هنر می‌ریزد، از لب بیشتر

یک اتاق و لقمه‌ای نان و حضور سبز او
من چه می‌خواهم مگر ازاین مکعب بیشتر؟
 
ارسال‌ها
544
امتیاز
13,243
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
من به دلگیرترین حادثه ها افتادم!
به غم انگیزترین حال خدا افتادم!

رفتنت حادثهٕ تلخ و نفس گیری شد؛
آنقدر تلخ که عمری به عزا افتادم ...

نه‌ تو‌می آیی و نه خاطره‌ات خواهد رفت
چه غم انگیز که در فاصله جا افتادم!

آرزو میکنم از عشق پشیمان نشوی
که پشیمان شدم از بس که به پا افتادم

انچنان از دل من رفتی و دیدی هرگز
"که زِ چشمت چو فتادم" به کجا افتادم؟!

عشق اول مگر از یاد کسی خواهد رفت؟
پای تو ماندم و از جمع جدا افتادم
 

رعـنـا

منم آن درخت پیری، که نداشت برگ و باری.
ارسال‌ها
710
امتیاز
15,538
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
بودِ من و فنای من، خشم من و رضای من
صدق من و ریای من ،قفل من و کلید من

جور کنی وفا بُوَد، درد دهی دوا بُوَد
لایق تو کجا بود، دیده ی جان و دید من

پیش تر از نهاد جان، لطف تو داد دادِ جان
ای همگی مراد جان ،پس تو بُدی مرید من

ای مهِ عید روی تو، ای شبِ قدر موی تو
چون برسم به جوی تو، پاک شود پلید من

• مولانا
 

Strangers

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,213
امتیاز
21,180
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی
مست با این، بغلِ آن شده باشی جایی

بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی
چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی

بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او
باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی

ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟
شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی

صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش!
وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی

من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,642
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند
مرغان نظرباز سبک‌سیر فروغی
از دام گه خاک بر افلاک پریدند
 

FTMH

کاربر فعال
ارسال‌ها
37
امتیاز
295
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
ارومیه
سال فارغ التحصیلی
1401
ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌ / عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌
عشق یعنی دشت گل کاری شده / در کویری چشمه‌ای جاری شده
عشق یعنی ترش را شیرین کنی / عشق یعنی نیش را نوشین کنی
عشق یعنی گل به جای خار باش / پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی مرغ‌های خوش نفس / بردن آنها به بیرون از قفس
در میان این همه غوغا و شر / عشق یعنی کاهش رنج بشر
عشق یعنی تشنه‌ای خود نیز اگر / واگذاری آب را بر تشنه تر
عشق یعنی مشکلی آسان کنی / دردی از درمانده‌ای درمان کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس / در مقام بخشش از آیین مپرس
هرکجا عشق آید و ساکن شود / هرچه ناممکن بود ممکن شود
 

Amirhossin

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
159
امتیاز
2,247
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1400
بی نیاز بوسه ای پرشور
کز فریبی تازه می‌رقصد در آن لبخند
بی نیاز از خنده ای دلبند
کز فسونی تازه می جوشد در آن آواز
می‌چکد اشک نگاهم باز ...
بر سر گوری که روزی بود آتشگاه عشق من !
وینک از خاکستر اندوه پوشیده ست

در میان این خموش آبادِ بی حاصل
در سکوت چیره‌ی این شام بی‌فرجام
می‌چکد اشک نگاهم بر مزار دل
می‌سراید قصّه درد مرا با سنگ چشم او
با غمی کاندر دلم زد چنگ
وز پلاس هستی‌ام بگسیخت تار و پود
می رود می گویمش بدرود ...

هوشنگ_ابتهاج(سایه)
آه اگه سایه نبود......اگه سایه نبود زندگی بی معنا میشد
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,642
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
بخندیم یخرده :)) لهجه‌ش مشهدیه.
توضیح: برداشتن کفتر های حرم، ممنوعه و خادم ها مواظبن کسی کفتر صاحب نشه.



موره میبینی که شَر و باصِفایوم؟
بِچه محله امام رضایوم!



زلزله‌یوم، حادثه‌یوم، بِلایوم!
بِچه محله امام رضایوم!



هرروزِ جمعه دِلُم ره مِبِندُم
به پنجره طلا وُ ورمِگِردُم.



کارو بارُم رِدیفه، با خدایوم.
بِچه محله امام رضایوم.



به مو بگو بیا به قله قاف!
اصلا موره بذار همونجا علاف!



قرار مرار هرچی بگی، ما پایوم.
بچه محله امام رضایوم.



دروغ مروغ نیست میون ما باهم؛
الان به عنوان مثال، تو حرم،



چند روزه که تو نخ کفترایوم!
بچه محله امام رضایوم!



چشم موره گرفته چندتاکفتر!
گفته خودش، چندتاروخواستی، بَردَر!



الان دارُم خادما رو میپایوم!
بچه محله امام رضایوم!



کفترارو که بُردُم از رو گنبد،
میرم مو تو نخ رفت و امد!



تو نقشه ی اون گنبد طلایوم!
بچه محله امام رضایوم!



گنبدو نصفه شب مِده به دستُم!
او گفته هروقت که بیای، مو هستم!



مویَم که قانع وبی ادعایوم!
بچه محله امام رضایوم!



وقتی میبینم که توی عالم،
همه ازش میگیرن ومیگن بازم کم،



گنبدشه اگر بده، رضایوم
بچه محله امام رضایوم!



گنبدو منبد نموخوام باصفا!
سی ساله پای سفره این اقا،

منتظر یک ژتون غذایوم!
بچه محله امام رضایوم!
 
ارسال‌ها
544
امتیاز
13,243
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

آنچنان می‌فشرد فاصله راه نفسم
که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است

رفتنت نقطه‌ی پایان خوشی‌هایم بود
دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است

سایه‌ای مانده ز من بی تو که در آینه هم
طرح خاکستریش گنگ‌ترین تصویر است

خواب دیدم که برایم غزلی می‌خواندی
دوستم داری و این خوب‌ترین تعبیر است

کاش می‌بودی و با چشم خودت می‌دیدی
که چگونه نفسم با غم تو درگیر است

تارهای نفسم را به زمان می‌بافم
که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است

سوگل مشایخی
 

farid.m

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
5
امتیاز
46
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سمنان
سال فارغ التحصیلی
2019
مدال المپیاد
مرحله دوم المپیاد ریاضی
مرحله اول المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
کرمان
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
از غایتِ مضایقه در گفتگو مرا
راضی به یک شنیدن دشنام کرده‌ای !
 
ارسال‌ها
305
امتیاز
7,873
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رفسنجان
سال فارغ التحصیلی
1399
رشته دانشگاه
روانشناسی
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری‌ست!
چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست!
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است!

هنوز پنجره باز است.
تو از بلندی ایوان به باغ می‌نگری.
درخت‌ها و چمن‌ها و شمعدانی‌ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاهِ پر از آفتاب می‌نگرند.

تمام گنجشکان
که در نبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته‌اند؛
تو را به نام صدا می‌کنند!

هنوز نقش تو را از فرازِ گنبدِ کاج
کنار باغچه،
زیر درخت‌ها،
لب حوض
درونِ آینۀ پاک آب می‌نگرند.

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده‌ست
طنینِ شعرِ نگاه تو در ترانۀ من.
تو نیستی که بیبنی، چگونه می‌گردد
نسیم روح تو در باغِ بی‌جوانۀ من.

چه نیمه‌شب‌ها، کز پاره‌های ابر سپید
به روی لوح سپهر
تو را، چنان‌که دلم خواسته است، ساخته ام!
چه نیمه‌شب‌ها، وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می‌کند تصویر
به چشم‌هم‌زدنی
میان آن همه صورت تو را شناخته‌ام!

به خواب می‌ماند،
تنها، به خواب می‌ماند
چراغ، آینه، دیوار بی تو غمگین‌اند
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو می‌گویم
تو نیستی که ببینی، چگونه از دیوار
جواب می‌شنوم.

تو نیستی که ببینی، چگونه، دور از تو
به روی هرچه در این خانه است
غبار سربیِ اندوه، بال گسترده‌ست
تو نیستی که ببینی، دل رمیدۀ من
به جز تو، یاد همه‌چیز را رها کرده‌ست.
غروب‌های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین،
ستاره بیمار است
دو چشم خستۀ من
در این امید عبث
دو شمع سوخته‌جانِ همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی!
- فریدون مشیری
 

Rg~

کاربر جدید
کنکوری 1403
ارسال‌ها
4
امتیاز
272
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1403
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند


پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند


یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند


ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند


یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند


آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند


فاضل نظری
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,766
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
دلم گرفته دوباره دراين هوای مزخرف
بياد ان هـمه خنده بـه روز هـای مزخرف
بياد بودن با تـو ولي نبودن با تـو
بياد ان گله هايت و ان صدای مزخرف
گرسنه بودم و ان دم بـه روح مـن تـو خوراندي
از ان غذای حرامت از ان غذای مزخرف
خدا کند کـه نيفتد مسيرشان بـه هم ان دو
دو اشناي قديمي دو اشناي مزخرف
بـه انقراض دچارم ولی هنوز نمردم
شبيه واژه طهران شبيه طای مزخرف
غرور له شدۀ مـن کنار حس غرورت
شبیه تلخي نعنا درون چاي مزخرف
چـه ساده امدم از هر کجاي قصّه کـه بودم
بـه هرکجا کـه تـو گفتي بـه هرکجاي مزخرف
رسيده اخر قصّه بيين منو تـو کجاييم
تـو ابتدای خوشي ها مـن انتهای مزخرف
اميد مـن بـه خدا بوده در مواقع طوفان
نبسته ام دل خود رابه نا خدای مزخرف
چـه روزها کـه دعا کرده ام بـه مـن برسي تـو
هزار مرتبه توبه از ان دعای مزخرف
 
بالا