سوالات باحال بازی جرات حقیقت

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع marmoolak
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : جرئت حقیقت

هه ملت اینجا همچین بگی نگی خالی هم میبندنا ....

من اِنده اِنده کاری که کردم رفتم ناظممونو بوسیدم بعدم رفتم پایین دهنمو شستم!

چیز بیشتری یادم نمیاد
 
پاسخ : جرئت حقیقت

ما یه بار به مهمونی یکی از دوستام رفته بودیم . بعد یکی دیگه از دوستام رو مجبور کردیم یه پیش دستی پر از خیارشور رو خالی خالی بخوره!!!!!!! =)) =))

حالا بنده خدا فشارش هم کلا تقریبا بالا بود!! ;D

شانس آوردیم همون جا سکته نکرد!!! :-"

تو همون مهمونی هم یکی از بچه ها دوباره جرئت رو انتخاب کرد و دستمال کاغذی خورد!!! :-&
 
پاسخ : جرئت حقیقت

واقعا این جور کارا میکنین شما؟؟؟؟؟
این کارا خیلی جرئت میخواد که البته من ندارم
 
پاسخ : جرئت حقیقت

عـاقـا من جـرئـت انتخـاب کـردم مجـبور شـدم از بـالـا ے سـاختمـون آب بـریزم رو سـر عـابرا

بسے حـال داد ;D
 
پاسخ : جرئت حقیقت

یکی از دوستامو مجبور کردیم بره برق مدرسه رو از کنتر قطع کنه

منم مجبور شدم ساعت بعد بشینم رو صندلی دبیر بعد دیبره که اومد از جاش پا نشم عاغا دبیر شیمی مون که رسید بالا سرم همچین پا شدم که صندلی از پشت افتاد :))
 
پاسخ : جرئت حقیقت

من فقط یه بار سر جرئت حقیقت 10 بار از پله های 3 طبقه (مدرسه ) رفتم پایین و اومدم بالا......... B-)
نفس واسم نمونده بود......
بعدشم همه بدنم درد میکرد.... :( :(
 
پاسخ : جرئت حقیقت

راهنمایی که بودیم بین مدرسه ما با شهید بهشتی یه در بود که همیشه خدا هم باز بود! یه بار دیدیم یه پسر با لباس زرد اومد از بوفه ما خرید کرد(اونم تو اون شلوغی!!)بعد موقعی که داشت میرفت داد زد گفت تو بازی شرط بسته بودم :-[ ;))
 
پاسخ : جرئت حقیقت

آقا من امسال پیش دوستام نیستم................. =((
دیگه واسه کی از درخت برم بالا..................
دیگه کیو از دیوار مدرسه بفرستم بالا................
دیگه به کی بگم تو مدرسه بدو و جفتک بزنه................
نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه :((
 
پاسخ : جرئت حقیقت

من بدترین حرکتی که کردم و واقعا دردناک بود رفتم با یه دختر اولیه که باهاش کلا مشکل داشتیم خیلی مودبانه صحبت کردم و ازش سوال پرسیدم :(
مشکل ما رو نمیدونین باش وگرنه به حالم گریه میکردین

ولی خیلیا رو فرستادم زیر تریلی >)
به یکی گفتم باید دولاشی ما همه از عقب به سرعت بدوییم یه دونه کتک نثار باسن(!)ت کنیم >)

به یکی هم گفتم باید بری تو کلاس اولا مانتوت رو بزنی بالا یه چرخ بزنی =))

بقیش رو یادم نیست

ولی میدونم تو این بازی من اسیب فیزیکی ندیدم در عین حال اسیب زیاد رسوندم :))
 
پاسخ : جرئت حقیقت

به نقل از secret.M :
من فقط یه بار سر جرئت حقیقت 10 بار از پله های 3 طبقه (مدرسه ) رفتم پایین و اومدم بالا......... B-)
نفس واسم نمونده بود......
بعدشم همه بدنم درد میکرد.... :( :(
یادش بخیر، ای کاش دوباره بازی کنیم، دوباه بالا پایین بری ;D ;D ;D ;D >)
 
پاسخ : جرئت حقیقت

آغا یادش بخیرما فقط یه روز بازی کردیم بعد بی خیال شدیم.
من مجبور شد ه بودم یه صفحه کاغذ از دفترم بکنم وبخورمش .اینقد سفت بود.
یکی از بچه هاهم مانتوشو درآورد شستش بعد پوشید ومجبور شد سر همه ی کلاسا وایسه تا مانتوش خشک شه
.یکی دیگه رفت وسط حیاط نشست ودر حالی که رو سرش خاک می ریخت وصورتشو چنگ میزد .داد میکشید :وای بچم .بچمو کشتن.اینقد طبیعی بازی میکرد که بچه های اون یکی کلاسا باورشون شده بود این بچه داره.
.یکی از بچه ها که عربیشم خوب بود از معلم پرسید:در جمله ی (هو کتب )نقش هو چیه؟؟؟معلم فک کرد مسخره اش میکنه عصبانی شد(دوم دبیرستان بودیم)
یکی از یچه ها هم رفت که پونصد تومن گدایی کنه .طرف مقابل پول نداشت گفت صب کن برم برات بیارم .
یه نفرم رفت معلممون رو ببوسه .معلممون نذاشته بود.
یه نفرم جلو چشم معاونا گردنشو دراز میکرد برگ درختارو بخوره.
یکی هم رفته بود وبه معاونمون گفته بود که میشه بهم یه تیکه نون بدین از گرسنگی دارم میمیرم.
اون روز همه تو دفتر میگفتن .دوما دیونه شدن.فرداش ما رو صدا کردن دفتر قضیه رو پی گیری کردن بعد گفتن دیگه از این مسخره بازیا نکنین
 
پاسخ : جرئت حقیقت

یکی از دوستام از بوس کردن بدش می اد دوستم بوسش کرد کلی طول کشید نمی ذاشت که
یه بارم قرار شد دوستم 1 هفته تکالیف منو بنویسه این قدر حال داد من تو کلاس می شستم اون می نوشت :)) :))
 
پاسخ : جرئت حقیقت

اقا مارفتیم اردو ...
با بچه ها جمع شدیم توی خوابگاه ما و شروع کردیم به بازی
به من فقط یکبار افتاد و درهمون یکبار هم همه تف های محترمشان را در کف دست بنده ریختند و من مجبور شدم اونهارا بلیسم
یکی از بچه ها رو مجبور کردیم نصف بطری اب رو بدون مکث بخوره
یکی دیگه رو گفتیم بره از پنجره خوابگاه یک دختر رو صدا بزنه بعد که دختره اومد جلو بهش بگه تو گاوی!!!!!
یکی دیگه رو هم مجبور کردیم بره بپرسه از خانوممون که شام چی داریم ؟؟؟؟
یکی رم از تخت اویزون کردیم
یکی رو بردیم زیر دوش اب
یکی فلفل و نمک و چند نوع ادویه و باهم قاطی کردیم دادیم خورد
 
پاسخ : جرئت حقیقت

منو مجبور کردن برم دبیرشیمیمونو بوس کنم!!!خوبه حالا اون سال با آقای طاهرزاده نداشتیم خانوم خاکپور بود :)) :))

چینین دوستایی داریم مـــــــا...
 
پاسخ : جرئت حقیقت

خوب از سر جرئت
من یکدفه 40 تا دراز نشست و 20 تا شنا رو پشت سر هم و به صورت کامل و استاندارد رفتم بعدش احساس سبکی میکردم ولی تا یک هفته همه بدنم درد میکرد ! سختی اینجا بود همش باید 2 دو دقیقه میبود !
-----------------------------------
یکدفه تو مدرسه شایعه کرده بودن گودزیلامون خابونده تو گوش معاون بعد من هم سریع رفتم از خود معاون پرسیدم حقیقت داره یا نه :|
-----------------------------------
یکدفه هم 600 هزار تومن خرید آنلاین کردم و هیچکس جز خودم نفهمید >) >) :)) :)) ;D ;D
-----------------------------------
تو اردو شب در مدرسه نهایت کرم ریزی ! جماعتی رو که تو سالن خوابیده بودن رو رفتم با صدای بییپ میکروفون و بلند گو بلند کردم فکر کزدن قیامت شده ! بعضی ها هم که بلند نشدن دیگه مشت و لگد موندم چجور زنده موندن :)) ;D
-----------------------------------
یک دفه هم سر صف ایستاده بودیم گفتم حال میده بخابونم تو گوش دوستم که پشتش به من بود زدم رو شونش برگشت بگه چیه اولی رو خابوندم صورتش پرت شد تا صورتش رو دوباره اورد بالا دومی رو در جهت مخالف خابوندم محکم تر از قبل بیچاره چک مال شد :))
-----------------------------------
از دفتر معاون تا حالا کسی دزدی کرده ؟
-----------------------------------
کلاس های ما پروزکتور دارن سر کلاس معلم وسط درس روشن و خاموش میکردم :)) با گوشی
 
پاسخ : جرئت حقیقت

ما اول راهنمایی بودیم روز آخر مدرسه بود سر کلاس زیست وقت آزاد گرفتیم این معلم زیستمونم اصن خیلی بی جنبه بود دو نفر رو از کلاس بیرون کرده بود قبلا بعد یکی گفت به یه بدبختی بره لپ های معلم زیستمون رو بکشه بگه گوگولی مگولی بیچاره رفت لپش رو کشید نزدیک بود بندازتش بیرون اصن یه وضعی بود یادش به خیر معلم زیستمون خانم امامی بود هییی
 
پاسخ : جرئت حقیقت

واااای این بازی خییییییییییییییلی باحاله...

یه با رفته بودیم با بچه ها جنگل این بازیو کردیم یه سواال پرسیدیم بیچاره موند مجبور شد جرئتو انتخاب کنه :)) :)) :))

قرار شد بره بیرون داد بزنه (من جیگرم من چیگرم)....که اونم رف بلند داد زد من جیییییییییییییگرم...
ولی از شانس بدش یه دسته برادر بسیجی اوومده بودن اونجا واسه اردو ...خلاصه حسابی حالمونو گرفتن.... >:p >:p >:p

.
.
یه بارم تو مدرسه بازی میکردیم قرار شد یکی از بچه ها بره جلو دوربینی که تو سالن مدرسه بودو مدریم 24 ساعته بهش نیگا میکرد برقصه

دیگه خودتون ببینید چه بلایی سرمون اومد دیگه....

ولی در کل من بازم خیلی خیلی ازین بازی خوشم میاد...خدا بلای بعدی رو به خیر کنه....همونطور که گفتن تا 3 نشه بازی نشه
=)) =))

البته من همیشه به هر سوالی جواب دادم و ترجیح دادم اسرارم فاش شه تا آبروم...
ولی آبرویه خیلیارو ریختم ;-)
 
پاسخ : جرئت حقیقت

واقعا بازی باحالیه!بچه هایی که اوومدن گردهمایی نمایشگاه بهتر می دونن اینو!!!!!!!! :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : جرئت حقیقت

چند روز پیش ، تو مدرسه بچه ها جرئت حقیقت بازی کردن ؛از اونجایی که کاراشون احمقانه بود من بازی نکرد....!
چند مثال:
1-سر کلاس برای معلم بوس بفرسته....!
2-زنگ بزنه آس برگر(مشهدیا میشناسن)بگه:غذا چی دارین ؛اونم هرچی گفت؛بگه خوش به حالتون ما املت داریم....!
3-بره کپل دهنی یکی از بچه ها رو بگیره بخوره(از اونطرف متنفر باشه و بدش بیاد)....!
4-از پیراشکی ناظممون بخوره.....!(یه ناظم داریم ؛مادر فولاد زره جلوش کم میاره....!)
و..... B-) B-)
 
Back
بالا