<<ما باید از هم جدا بشیم نباید همدیگه رو به زنجیر بکشیم . انسان شدن این جوریه .این درست همون چیزیه که دربارش تو کتابا مینویسم .این همون چیزیه که میخوام بچه های خودم و همه بچه ها باشند.استقلال یافته>>
مامان و معنی زندگی
عشق تو خوابی بود و بس!
نقش سرابی بود و بس!
این آمدن این رفتن هم
رنج و عذابی بود و بس! غُلام هِمت آنم که زیر چَرخِ کبود ، زِ هرچه رنگ تعلق پذیرد، آزادست ...
مادر! تمام زندگیام درد میکند
دارد چه کار با خودش این مرد میکند؟
دارد مرا شبیه همان بچهی لجوج
که تا همیشه گریه نمیکرد میکند
این باد از کدام جهنم رسیده است؟
که برگ، برگ، برگ مرا زرد میکند
هی میرسد به نقطهی پایان، به خودکشی
یک لحظه مکث، بعد عقبگرد میکند
ابریست غوطهور وسط خوابهای مرد
که آتش نگاه مرا سرد میکند
بیفایده است سعی کنم مثلتان شوم
دنیای خوب باز مرا طرد میکند
هی فکر میکنم و به جایی نمیرسم
هی فکر میکنم و سرم درد میکند