خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

منو دوستام(بهار و نيلوفر)داشتيم باهم حرف ميزديم...
بهار يه انتقادي از نيلوفر كرد...منم اومدم از نيلوفر طرفداري كنم گفتم:نيلوفر خيلي زنِ خوبيه X_X
نيلوفرم در اين حالت ~X( ... منو دنبال كرد از عصبانيت!
 
پاسخ : سوتی‌ها

صب صفِ صبحگاه تشکیل شده بود و آخراش بود و داشتیم میرفتیم سرِ کلاس ک منو اساسی دسشویی گرف!
جاتون خالی ;D رفتیم دسشویی (دسشویی تو حیاط بود)و ی چن دقه ای گذشت و کارمون ی ذره ب طول انجامید...
بعد اومدم برم کلاس ک رفتم تو سالن ک ی دفه ناظممون م3 خر مگسِِِِ ِ بی محل سر رسید:
-من:سلام آقا صبتون بخیر...
-خر مگس: سلام...م3 همیشه تاخیر...
-آقا بخد امروز زود اومدیم!سرِ صف بودیم از اون موقِِِع
-پَ بیس دِقَس کجایی؟
-دسشویی بودیم !
-نشون بده!
:oحال اینو ناظمه گفتو من همچنان ب فکر رفتم چیو نشونش بدم!!!!!!!!!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از ...m@ry@m... :
بابای یکی از معلمامون فوت کردن...
اينو در ديد اول خوندم babaye yeki az moallemamun fut kardan!بعد هي درگير بودم خب يعني چي؟!چيو فوت كردن؟ :-"اصلا جمله از لحاظ نگارشي ايراد داره!باباي يكي فوت (fut) كنه مثلا :-"
بعد چون خيليم درگيرش بودم ديگه خط بعدي رو نميخوندم هي ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

عاغا سر کلاس سه نفری نشسته بودیم تو یه نیمکت ؛ بعد من یهو دیدم یه بوی عطر خیلی تندی داره میاد...
برگشتم گفتم شیدا این بوی گ* از چیه؟
- جامدادی ـم :| دست یکی بوده اینجوری بوی ادکلن گرفته!
من : معلومه یارو ازین ندید بدید ـای گاو بوده ـا! فک کنم جامدادی ـو کرده تو ادکلن در آورده :-" خاک بر سرش :-"
- دست بابام بوده :|
من :| : حالا اونقدرام بد نیست ـا ؛ شاید یارو ادکلن ـه رو دوس داشته خو :-""""
- :|
نستو : مریم خف بمیری بهتره :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

ميخواستم به دوستم بگم : يارو فك كرده ما خريم . بيا . آه . دم ( دست ها بالا و دوطرف سر قرار گرفت ) گوش ( يك دست پشت قرار گرفت ) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس ریاضی معلم نیومده بود ، یه معلم جاش اومد .
معلم اومد وارد کلاس شد ، من برگشتم به پشت سریا یه چیزی بگم ، یارو در جا فرستاد منو پای تخته !
بعد اول رفتم پا تخته بعد از بچه ها پرس و جو کرد تا کدوم سوالو حل کنم !

هیچی دیگه منم بلد نبودم ! ضایع شدم ! نشستم ، شروع کردم حرف زدن !
یارو فرستادم بیرون ، بدون هیچ حرفی رفتم بیرون ، بعد رفتم حیاط ! خیلیم خوب بود ! :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

يكي از بچه ها تو ورقش نوشته بود اين كميت نه كم ميشه نه زياد!بعد معلممون روش خط زده نوشته تغيير نميكند! :))
+همچي معلمايي داريم ما! 8-}
 
پاسخ : سوتی‌ها

حالا از من مثبت تر تو دنیا پیدا نمیشه!
تو عمرم کلا 2 بار بیشتر تقلب نکردم! یکی دوم راهنمایی بود یکی هم چند روز پیش!تو دانشگاه! امتحان بیوشیمی!

حالا هی من به بچه ها میگم بابا به پیر به پیغمبر من تقلب بلد نیستم!
از من نخواهید بهتون برسونم! ضایع بازی میشه جفتمونو میفرستن کمیته انضباطی!!!!
حالا هی من میگم نره هی بچه ها میگن بدوش!
کم کم قیافه بچه ها داشت اینجوری میشد: دخترا: :-& پسرا: :-L

عاقا غلط کردم! باشه پایه ام!

سر جلسه بودیم یه دفعه استاد اومدن تو!(مراقب هم بود!)

من خنگ دیدم استاد پشتش به منه،حواسش نیست، 180 درجه برگشتم و همون طور خودکار به دست مشغول تصحیح سوالا با پشت سری ام شدم!با صدای نسبتا بلند!!!

الهام الهام سوال 5 میشه 4؟
.....آره!

الهام سوال 8 میشه 2؟
.....!

حالا من خنگ رو بگو اصلا حواسم نبود که بابا خب استاد پشتشه! مراقب که هنوز هست!(اصلا حواسم به حضور مراقب نبود!)

زل زده به من!!!!!! X_X
یعنی تا برگشتم مراقبو دیدم اصلا یخ کردم!!!!

انقد کار من ضایع بود که مراقبه شک نکرد که یکی به این ضایعی بخواد تقلب کنه!

مراقبه اومد طرف میز من(من در حال اشهد خوندن!) گفت: اگه سوالی هست از استاد بپرسد!!!!

من:چشم چشم....!!! :-" #:-S
 
پاسخ : سوتی‌ها

در محضر پدر گرامی نشسته بودیم داشتیم با داداشم حرف میزدیم.طبق مکالمات همیشگی بعد از مدتی:
داداشم:گوش کن اینطوری باید باهاش کار کنی
من:یعنی چه طوری؟اینطوری مثلا؟
داداشم:اَه،چه قدر خری!!!
من:خر عمته!!
داداشم که پکید از خنده!!:دی
بابام :-w
منم که X_X :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم ادبیات ما :
امروز درسمون از بینوایانه که حتما همتون هم داستانشو دیدین هم فیلمشو خوندین.
:-‏|‏
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم يا يكي بحث ميكردم
اوج عصبانيت بودم خيلي جدي گفتم
حاشيه نرو ،‌حرف اولتو آخر بزن =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس معلم اومد گفت امتحان...
بدون اینکه قبلش گفته باشه...
منم آروم گفتم: معلوم نیست عمه داره یا نه...!
بعد جواب داد: عمه ندارم...
با این حالت: :)
من: :|
گوش در حد بنز...!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم با یکی از بچه ها یکی از تبلیغای تاکسیو(ماهواره رو) مسخره میکردیم، آروم گفتم:"آیا شما هم از ناتوانی..." بعد معلم نگام کرد بلند گفتم:"آیای شماهم از ناتوانی چسبی رنج میبرید...."؟!
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دختر داییم رفته بودیم عطر بخریم یارو یه عالمه عطر آورد دختر داییم بو کرد ..
بعد چون بو ها قاطی نشه چند تا دونه قهوه تو همون شیشه عطر آورد داد به دختر داییم
دختر دایی منم بو کرد خیلی جدی گفت:نه بوی قهوه دوست ندارم :|
فروشنده: ^-^
من: :))
بعد دختر داییم گفت به چی میخندی؟؟؟!!!
گفتم قهوه رو آورد که بو ها قاطی نشه ;D
دختر داییم : :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

نقل از یکی از دوستان:
یکی از فامیلامون داشتن می‌رفتن مسافرت با ماشین تو شب.آقای راننده خوابش می‌گیره.تو یه پمپ بنزین نگه می‌دارن تا هم بنزین بزنن و هم خستگی در کنن و هم دستشویی برن ;))
از اونجاییکه جناب راننده از فرط خواب نمی‌دونسته چیکار کنه،سوار ماشین می‌شه و میره و همسر راننده به همراه مادرزن راننده رفته بودن دستشویی :))
وسطای راه بچه از خواب پامی‌شه و می‌گه : عه!!! پس مامان کو؟ :-?
بابائه (در نقش همسر وفادار و داماد نمونه) : X_X ^#^ #-o :-ss
بچه : 8-^ چ دعوایی بشه 8-^

×ینیا فک کنین به عمق فاجعه =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم رو تخته نقاشيه يكى از معلمارو مى كشيدم بد يكى از بچه ها گفت تو يه مدرسه دگه هم نقاشيشو بچه ها كشيدن معلمه همون لحظه اومده وقتى نقاشيشو ديده قهر كرده [-(منم گفتم نه بابا هنوز ١٠ دقيقه مونده تا بياد بد همون لحظه اومد نقاشيشو ديد(خيلم شبيش شده بود) ~X( منم ترسيدم جيغ كشيدم :-[ ولى معلما خيلى با من خوبه وقتى رفتم بگم شما نبوديد ولى بازم ببخشيد گفت نه چرا جيغ كشيدى اگ سكته مى كردم چى!؟ :-/
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز یکی از بچه ها مقنعه ام رو کشید خواستم تلافی کنم فک کردم حتما نزدیک ترین فرد بهم اینکارو کرده برگشتم مقنعه ی کسی که پشتم بود رو کشیدم نگو معلم مون بوده یعنی آب شدم رفتم تو زمین اما معلم مون بهم هیچی نگفت #:-S
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز خواستم دوستم صدا بزنم بلند اسم پسر عمش صدا زدم جلو همه فامیلشون ~X( ~X( ~X( ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه ها بهم برف زد و فرار کرد سمت سالن.
منم دنبالش کردم و یه گوله زدم تو صورتش.
دیدم ناظممون پشت در واستاده.
:-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[
 
Back
بالا