خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

امروز بعد از امتحان ادبیات دوستم بدو بدو اومده پیشم میگه:اون جمال بود یا جلال؟
کلی فک کردم که خدایا مگه از ما تو امتحان اسم شاعر یا نویسنده ای تو مایه جلال یا جمال خواسته بود؟ :-? :-? :-?
بهش میگم نداشتیم اصن یه همچین چیزی...
دوستم: شعرو میگم، (تا تماشای جمال خود کند نور خود در دیده ی بینا نهاد)یا (تا تماشای جلال خودکند...)
من: :o :o :o
دوستم: ;D ;D ;D
حالت احتمالی دبیر ادبیاتمون هنگام تصحیح اوراق: ~X( ~X( ~X(
(اصل شعر: تا تماشای جمال خود کند نور خود در دیده ی بینا نهاد؛ از فخر الدین عراقی)
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم سوسیس بخرم تاریخ تولیدش مال 3 روز بعده : ;D :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

خوب امروز من در عرض بیس دیقه دو تا سوتی دادم در حدhigh level ـه garena.(دوستان وار کرافت باز میدونن چی میگم.)
1_امروز با دختر خالم رفتیم دوتا قطره برا چشم شوهر خالم بگیریم.
رفتیم داروخونه .بعد نیم ساعت
دیدم طرف برام یه چیز اورده بود روش نوشته بود.تاخیری.
بهش گفتم قطره هایی که میخواستم دوتا بودا.
طرف.گف اِ مگه شما .ک.ا.ن.د.و.م.نمیخواستید؟ :-/
طرف. ;))
من. :o
دختر خالم.که داشت منو.نگا میکرد. :-w
از اون موقع تا حالا همش دختر خالم داره بهم چش غره میره.
2_یه ربع بعدش.
رفتم نون بخرم.بعد موقعی.که.نون هارو از تنور در اوردن.نون ها داغ بودن .یه دختر خانومی هم اونجا بود که نون میخواست.دیدم دستش رو زد به نون ها گف :اِ.اینا خیلی داغن.
منم .اونجا حس.کمک به همنوع ـم و البته حس. :-" گل کرده بود.
گفتم وایسید من برمیدارم.
بعد دیدم که خیلی داغه همون جا ول کردم.افتاد تو جوب.
بعد دختره نگام کرد.
منم .رفتم یکی دیگه براش خریدم.
ولی خیلی بد بود که نون هایه خودم رو برداشتم اصن داغ نبود .ولی ماله دختره از گلوله آتیش داغتر بو
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از فامیلای زن داییم مرده بود
بعد ما کلا خیلی فامیلای زن داییم رو دربایستی داریم
مامانم میخواست تسلیت بگه زنگ زده به مامان زن داییم میگه سلام
میخواستم تسلیت عرض کنم
واقعا خدا رحمتتون کنه :o
اونجا من بلند زدم زیر خنده مامانمم بهم چشم غره میرفت
هنوز سوتیشو نفهمیده بود :o
آخرش که تلفنش تموم شد بهش گفتم چی گفته قیافش :| شد =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم میگه وقتی میای تو خونه درو ببند میگم نترس مامان دزد نمیاد میگه دزد کجا بود میترسم سوسک بیاد تو خونه !! ( از فاصله دو کیلومتری از سوسک فرار میکنه.. همچین مامان شجاعی دارم من :| )
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز امتحان زیست داشتیم یکی از بچه ها از معاون میپرسه
خانم تراکم و نوشته 5 یا 05/؟؟؟؟ :-?

معاون:5/ نوشته

بچه ها: :oنه نوشته05/

معاون:5/ همون 05/ میشه دیگه :)

بچه ها: =)) =))

من:نه خان اون که 50/ میشه 5/ ;D

معاون:اره این سه تا یکین

بچه ها: =)) =)) :)) :))

عاشق ریاضیات معاونمونم ;D ;D

حالا سوتی خودم ;D:

صبح میخوام از سرویس پیاده شم میگم سلام خسته نباشید ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

گیج بلند شدم از خواب
بلند داد زدم بابایی روزت مبارک :-*
بابام :o
چته خب؟دارم روزتو تبریک میگم! :-\
اخه من ب تو چی بگم [-( چقدر تو گیج و خنگی.آخه امروز روز پدر نیس
برو برو یه آبی به صورتت بزن، معلوم نیست کجا سیر میکنی!!
من 8-|
صورتمو شستم یادم اومد که :-"
از بس که موقع خواب داشتم به بابام فکر میکردم که چطور خوشحالش کنم و باهاش صمیمی بشم
شب خواب دیدم روز پدر شده و من یادم رفته تبریک بگم و کادو بخرم
از حولم صبح این کارو کردم :-" ;D ;D ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه معلم داریم اقای سیفلی فرد دبیر مطالعات میشه بهترین معلم دنیاست ((ستاد روحیه دادن به به معلمین))) :-" :-"
اقا ولش کن بریم سر اصل مطلب
روز معلم بود بچه ها روی تخته ی کلاس نوشته بودن(((معلم عزیزم روزت مبارک)))
منم رفتم زیرش با ماژیک قرمز نوشم((انجمن پاچه خار های کلاس)))
اقا چشمتون روز بد نبینه معاون مدرسه اومد داخل کلاس
((به خدا مردم و زنده شدم تا رفت بیرون )) [-o< [-o< [-o<
یکی نیست با من بگه این کار که تو میکنی :-? :-? :-?
 
پاسخ : سوتی‌ها

فاحش ترین سوتییی که این چند روز هممون زیاد میشنویم نخ سوزن امشب!:
امشب روز پدره! :| :) :)) =)) =)) ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوست گرامی رو ملاقات کردیم و این گفت و گو بین ما شکل گرفت:

من:بــــــــه سلام چطوریایی؟خوبی؟
دوستم:شکر،هنو زنده ایم ، توچطوری؟
من:منم مثه خودتم ، حاجی چی شده مشکی پوشیدی؟
دوستم:خالم..........بیچاره فوت کرد
من:به سلامتی ، ایشالا غمه آخرت باشه
دوستم: :|
من بعد از یک ثانیه:داداش فرار کنم حله؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

من بچه بودم يعك مشنگي بودم !!
كلاس اول معلمه خيلي شيك اومد تو كلاس گف كتاب ها را بگشاييد! مام همه باهم گفتيم گشادييييييم!:|
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم پریروز از امتحان برگشتیم.یه دختر خیلی شیک وپیک با کلاس و خوش تیپ جلومون داشت راه میرفت
دوستم میگه :این از اون ادمهایی هس که به چیزش میگه دنبال من نیا بو میدی =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من کلا" ولوم صدا م بالاس !

یه چیزی رو که یواش میگم ، در حد عادی صحبت کردن بقیه ـس


با رفقا تو پارک نشسته بودیم یکی روی دوچرخه وایساده بود و داشت دوچرخه رو کنترل میکرد ! خلاصه اینکه حرکات نمایشی شاخی میرفت !

منم آروم بین رفقا گفتم الان مثلا میخواد بگه بلدم ؟!

از قضا اونم شنید و گفت : آره . بلدم !


مورد دوم اینکه داشتم با مهدی راه میرفتم یکی از جلو داشت میومد .

به مهدی گفتم این یارو چقدر بش میخوره قاتل باشه .

اتصافا آروم گفتم ولی یارو شنید و چپ چپ نگامون کرد .

تا یارو رد شد ؛ زدیم زیر خنده ! بیچاره اون یارو !
 
پاسخ : سوتی‌ها

از صب ده بار داییمو دیدم
بعد یه لحظه رفته تو حیاط

بش میگم سلام صبح بخیر (قابل توجه ظهر بود که این حرفو زدم) ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتى هاى من:
1.اومدم کباب کنم ثواب شدم ;D

2.يکى از بچه ها گريه ميکرد ما هم اومديم ارومش کنيم(معاونمون هم اونجا بود)اومدم بگم مينا جوش نزن پير و کور ميشى ولى ک و پ رو جابه جا گفتم...
معاون گرامى :-w
دوستان :)) :)) =)) =))
مينا که گريه ميکرد :))
من X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

توکلاس بودیم آخرسال وبچه هاسوالات شخصی ازدبیرمیپرسیدن واینا.یکی پرسید:
-خانوم شماچندسالتونه؟
-32سالم
-بهتون نمیخوره خانوم!واقعاخیلی جوون تر دیده میشین(چای شیرین!)
-مرسی بچه ها
یهو یکی ازبچه ها ک توباغ نبود:
-چی خانوم چندسالتونه؟32؟؟!!
-خب آره
-اصلابهتون نمیخوره!!
-مثلاچندمیخوره؟
-38,9میخوره
-خاک برسرم این چ حرفیه؟
-راس میگم ب خدا
-الان مستمرتو صفر میدم ک بفهمی کی راس میگه
ما: :))
معلم: :-L
اون بیچاره: :-s
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار پنجم دبستان بودم، داشتم با مامانم برا امتحان قرآن تمرین میکردم...

گوشی زنگ زد، رفتم برداشتم، بعد گفتم بسم الله الرحمن الرحیم! :-"

بعدم اینقد خجالت کشیدم سریع گوشیو گذاشتم...به مامانم گفتم هرکی زنگ زد برنداره، که آبروی من میره! :-"
 
Back
بالا