خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

همین الان مامان بزرگم زنگ زد، آخرش گفت: قربونت برم، خدافظ
منم گفتم: باشه، خدافظ :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار نشسته بودیم داشتیم با خانواده صحبت میکردیم و اینا که بحث نمیدونم چی شد رفت سر آزادسازی خرمشهرو اینا! ;D(ژانر دفاع مقدس واینا! ;D)
بعد زن داییم گفت که توی اون آهنگه که میگه ممد نبودی ببینی... منظورش محمد حسین فهمیدس دیگه؟! :-?
ما منفجر شدیم! =))
تمام این مدت فکر میکرده محمد حسین فهمیده رو میگه! =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال اقای دیانی(مدیر سازمان سمپاد) اومده بودن مدرسمون(پارسال فرزانگان 3و2 یکجا بودیم)
بعد اقای دیانی هی می گفت:
می خیلی خوشحالم که فرزانگان 3 و هاشمی نژاد2 در یک مرکزند
و
امیدوارم فرزانگان3 و هاشمی نژاد2 به خوبی بدرخشند...

می گن از تو ضمیر ناخوداگاه مردم باید ارزوهای دوران جوونیشو فهمید همینه ها :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو اتوبوس هندزفری گذاشته بودم تو گوشم دیدم همه هی نگام میکنن؛پیش خودم گفتم عجب ملت بیکارین؛1هندزفری که دیگه این مسخره بازیا رو نداره؛یه دفه دیدم بغل دستیم داره میزنه بهم که:حداقل صداشو کم کن! بعد کلی آنالیز و بررسی دیدم هندزفری رو کامل نزدم تو و صدا داره از بیرون هم پخش میشه! :-[ اولین ایستگاه اتوبوس رو عوض کردم ؛ راسی راسی عجب افتضاحی بود!
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنـگ عربی بود . مـام هندزفری در گوش و اینا ... مقنعه ـمم گشاده ، تاش زده بودم و محجبه و اینا که هندزفری نیاد بیرون . یهو بهاره ( پشتیم ) یه چیزی پشتِ مقنعه ـم نوش با خودکار . منم که اصن تو جو نبودم ، مقنعه رو درآوردم ببینم چی نوشته !!! اصن یه وعضی بوداااا :-" X_X هندزفری سیاه تو گوش ، معلمه جلوم ! X_X :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز یه بچه ها میخواس خاطره تریف کنه بعد گفت از این بسته بندیا که 2تا کیک رو همه...!!!! :o
گفتبم منظورت تاینی نیس..؟! :-?
-نه بابا تاینی که 2تا کیکاش کنار همه، میگم رو همدیگس...!!
-آها.. کلوچه..؟!!! ;D
-آره... ;D
فِک کن.... اسم کلوچرو یادش نمیومد...!!!!! :|می گف از اونایی که 2تا کیک روهمه... :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز خالم داشت واسمون یه خاطره تعریف میکرد. میخواست بگه منو پِیج کردن گفت منو پَکِیج کردن =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ریاضی داشتیم.... معلمه که درس می داد ما نمی فهمیدیم! ما که سوال میپرسیم اون نمی فهمید!!!! اصلا وضعی بود!!!!!!زنگ تفریح که خورد بچه ها رفتن ،یه سری وایسادن سوال پرسیدن.....من و بغل دستیم و دونفر دیگه می خواستیم میز ها مون رو عوض کنیم.. باید از کلاس بغلی می اوردیم با هزار بد بختی اوردیم تو هانیه میگه از این میز ها می خواستین؟؟؟
من بلند :نه پس!!! بابا تو که از این معلم ریاضیه بد تر کردی!!!!
هانیه پای تخته رو نشون داد....... معلم ریاضیمون سر کلاس بود!!!!!!!!!!!!!!!!! :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o
من:آب شدم رفتم تو زمین!!!! :-ss :-ss :-[ :-[ ولی اصلا به روی خودش نیاورد!!!! ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

صُب میخواستم به مامانم بگم یه فکری به حال فلان چیز بکن
گفتم: یه کاری به فکرش بکن :دی
وسط دعوامونم بود، کلی ضایع شدم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از kousar73 :
یه روز خالم داشت واسمون یه خاطره تعریف میکرد. میخواست بگه منو پِیج کردن گفت منو پَکِیج کردن =))
تازه يه بار ديگه هم ميخواس بگه پكيجمون خرابه كفت: پيجمون خرابه ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم شيمي ِ مـا : بچــه ها تا حالا يخ ريختين تو آب ؟ ;;) ;;) 8-^ 8-^
ازمايش اين هفته‌تون اينه كه يخ بريزين تو آب ببينين چه شكلي ميشــــه 8-^ 8-^

آخه معلم ِ من !‌مجبوري آزمايش بدي ؟ =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ميخواستيم ساعت 12 تا 2 كلاس كامپيوتر رو بپيچونيم بريم خونه
ما حدودا 6-7تا معاون داريم!!!!!مدير هم تو مدرسه نبود اونموقه
رفتيم به يكيشون گفتيم قضيه رو !!بعد گفتيم ما بريم خونه ديگه؟!!
سرشو كرد تو دفتر از اون 6تاي ديگه بپرسه!

من : 7خوان رو بايد رد كنيم... :-"
بهار: آره آره ! غول ِ اول رو كشتيم :))
من: :)) :))

(معاونه شنيد فك كنم...)
خيلي جمله قشنگي گفت خيليم با احساس گفت
قبلش ادبيات داشتيم درس نبرد رستم و اسفنديار بود و اين حرفا...جو گرفته بود :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

جدیدا بچه های ما کشف کردن که 6/12 میشه 2
 
پاسخ : سوتی‌ها

پسره رفته بالا خودشو معرفی کنه
دوستاش بش گفتن همه چی رو رو تخته بنویس اونم تا بیو گرافی مامانسم می نوشت من اعصابم خورد
جلو 50 تا دخمل و30 تا پسمل گفتم بلند که باو اسکولت کردن :-ss
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم فیزیک: نیرو رو با F نشون میدن، اول force ، حالا چرا نیروی کشش نخ رو با T نشون میدن؟

یه دانش آموز : حرف اول یه چیز دیگه اس خب

معلم : بله اینش مشخصه، حرف اول چی؟

یه دانش آموز دیگه: :-? طناب؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم برگه رای انجمن اولیا مربیانُ انداخته توی صندوق انتقادات پیشنهادات مدرسشون :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سوتی دادم بس ناجور!!!! X_X
حدود نیم ساعت بود که موبایل بابامو می گرفتم که مثلا بیاد دنبالم.(آخه از ساعت 6 صب تا 4 ظهر بیرون بودم به شدت خسته و اصلا حال نداشتم یکی دوساعت دیگه پیاده روی کنم).
همش می گفت خاموشه و در دسترس نیست و از این جور چیزا.
بعد داداشم از خونه زنگ زد گفت بابا الآن خونس.
منم با صدای بلند گفتم بره گمشه دیگه حالا هم می خواس نیاد خونه!!!!! X-( X-(
یه دفعه دیدم بابام گفت الو!!!! :-ss :-ss :-ss
(البته خدا رو شکر بخیر گذشت.بابام نشنید ;D).
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر : واسه فیزیک ٍ امسالتون حتما کتاب گاج ٍ خیلی سبز ُ تهیه کنید :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم معارفمون:بچه ها بذارید من جواب پاسخ ایشون رو بدم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز با اتوبوس رفتم مدرسه....دیر شده بود..موقع برگه گرفتن یکی از بچه های سرویس رو دیدم...
بهش میگم اونموقع که زنگ زدی من 5 دقه بود که تو اتوبوس بودم...
دوستم میگه...اونموقع من خودمم 10 دقه بود که تو سرویس بودم......
بعد که فهمیدیم چه سوتی ای دادیم اینجوری بودیم... :-" :-"
معاونمون همینجوری نگامون می کرد :o...ما هم که پررو ....تحویل ندادیم گوشیارو...معاونمون هم رو شو کرد اونور...انگار نفهمیده... ;D
:)) :)) :)) :)) :))
 
Back
بالا