• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

پاسخ : سوتی‌ها

من کلی خودکار دارم ...از همه نوع و مدلش...یکی از این خودکارام شکل رژ لب هست :D

ی بار سر کلاس ردیف اول نشسته بودم ،استاد داشت تند و تند درس میداد منم تند تند جزوه مینوشتم که از شانس بد ما دستم خورد به جامدادیم و پخش شد وسط کلاس :D

و از اون بدترش اینکه هیچ کدوم از خودکارام از جامدادیم بیرون نیوفتاد جز این خودکار رژ لبیه!!! انگار فقط خودشو انداخت بیرون که آبروی منو ببره ~X( ~X(

خلاصه افتادن و قل خوردن ی رژ لب قرمز وسط کلاس همانا و پچ پچ و خنده ی آقایون کلاسم همانا.... :-[ :D

حالا بیا ثابت کن که جامدادیت کیف لوازم آرایشت نیست :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

قرار بود امتحان ریاضی بدیم.... :D

بچه ها از همون زنگ تفریح صندلیاشونو چیده بودن.... :-w

من::کی ب شما گف از الان صندلیاتونو درس کنین؟؟؟ :-w

نگو معلم پشت در وایساده من نمیبینمش! :D

معلم:(با صدایی نچندان واضح)::من!

من:شما بیخود کردین! X-(

بچه ها: :O :O :O :O :O :O :O :O

من: :-/

بعد ک داخل کلاس شدم......... :D

من: :| :-"

معلم: :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز معلم زیستمون داش میگف معده حرکت موضعی نداره عو اینا، بعد دوسته منم نوک میخواسته گویا، برگش گف: "سارا سارا معده داری؟ :-? " :))بعد همین دوستمون قبله امتحان ادبیات داش ب این فک میکرد ک دسشویی داره و میخواس ا معلم بپرسه ک ویکتور هوگو نوبل گرفته یا ن. گف: "خانوم ویکتور هوگو دسشویی داش؟ :-? " :))))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم میگه یه تشبیه برا این معلمه بگو؟
من:این که قانوس مرگه منه....
دوستم:هانننننننننننننننن؟
من:یه لحظه وایساااااااا...اهان...ناقوس مرگ من
 
پاسخ : سوتی‌ها

اییییی
داش نبودیآ :))
لحن حرف زدن من و ابول تو مدرسه ک بجنوردیه
خب بزا بگم من حالا
حاجی پریشب مشد خیلی سر شب هواش خوب بود و اینا
بعد. میقع خواب پنجره رو وا گذاشتم ک هوا بیاد
بعد همون شب خواب زلزله ام میدیدم :-"
بعد ساعتای سه چار شد ک باد یخ با طوفان میومد
حالا نصعه شب شده و باد میاد تو اونم یخ::
من::بابا کولر خاموش کن .. تابستون روشن نمیکنی..زمستون روشن نیکنی...(با حالت داد کشی) :-"
حاجی بعد ی هو پنجره اتاق بسته شد ی صدا کرد ک نگو....گووووم
منو میگی خواب زلزله ک میدیدم فک کردم جدی جدی زلزله اونده
بلن شدم نیم ساعت ب سقف نگا میکنم...هی میگم چرا نمیریزه چرا نمیریزه :))
بعد دیگه چار صب بود مام ک ... شده بودیم خوابمون نبرد و تا صب هی فوش میدیدیم :))
اصن ی وعضیه :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابای یکی از بچه های کلاسمون پزشک نمونه شده بود تو استان بعد که فهمیدیم همه گفتیم که شیرینی میخوایم و اینا ، بعد داشتیم نظرسنجی میکردیم که چه نوع شیرینی ای بیاره که یکی از بچه ها گفت : من که خامنه ای میخورم !
منفجران ِ فجیر شنیدین ؟ : )))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بنده خدا: چی میگی تو؟ من خودم خرو رنگ میکنم جای قناری میفروشم....
من: جان؟ :D چیکار میکنی؟ عزیز اون کبکه نه خر :))

و سایر حضار : :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

تست شیمی داشتیم امروز ُ معلممون بردمون تو سالن ک نتونیم تقلب کنیم ، یاسی میخواس برگه ی باطله ک روش شماره ی سوال نوشته بود ُ بده ب من که من جوابشو بهش بگم ، از یه طرف دلش نمیومد همه ی برگه ی باطلرو بده ب من ، از 1 طرف هم اگه میخواست برگرو ببُره صداش ب معلم میرسید ، این شد ک خواست برگرو خیس کنه ک راحت بشه جداش کرد ، از اونجایی ک نمشد برگرو جلو معلم بکنه تو دهنش ، انگشتشو میکرد تو دهنش یه ذره 1 ذره میکشید رو برگه ک خیس شه برگه :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم عربی‌مون به مدت 7 روز رفته بود کربلا. وقتی برگشت، هیچ کس انتظارشو نداشت.
بعد اومده بود سر کلاس و داشت دعوامون می‌کرد که چرا تکلیفامونو انجام ندادیم و اصن کتاب نیاوردیم {همچین بچه‌هایی هسیم ;;) } و خیلی مثلن عصبانی بود.
بعد منم برگشتم گفتم "آخه ما رو 10 روزه حساب کرده بودیم :-" "
دیگه کلاس اختیار خودشو نداشت :)) و معلمه می‌خواست خفه‌م کنه :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ینی فکر کن تو حیاط مدرسه نماز بخونن بعد باد بیاد جانماز پیشنماز رو جم کنه و پشت سری ها مشغول دعا باشن و در عبادت محو شده باشن .شما جای امام جماعت باشی چه میکنی؟
پا قلب دوممونه!!!!!!!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن روز پیش ساعت 5 صب یه یارویی زنگ درو زد..ابتدا به نظر رسید آدم بیماریه و مریضه...
اما بعد به دلیلشو متوجه شدیم،به عقل خودمون شک کردیم!!!
پدر گرام ماشینو که شب قبلش اورده بود تو حیاط یادش رفته بود درو ببنده!!!و در تا صب همونجور تاقباز باز مونده بود :-"
ینی واقعا ...
اون رفتگر بنده خدا هم دستش درد نکنه از لحاظ اخلاقی خیلی هم سالم بود!!!
شانس اوردیم چیزی نبردن...

=)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم خيلي جدي با دوست بابام حرف ميزدم وسطش به جاي تسويه حساب گفتم تصفيه حساب :D
ديگه از بس خنديدم نتونستم ادامه بدم :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من باید زنگ میزدم ب ی خانم خیلی با کلاس.بعد تا گوشیو برداشت هول شدم.گفتم سلام خوبین.آخه میدونین منشیتون بهم زنگ زده.کارم داشتین؟؟ :D
بنده خدا ک ب روم نیاورد.ولی خودم بعد از اتمام مکالمه در افق محو شدم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

کلی چیزی که زیاد اتفاق میوفته تو کلاسای ما سوتیِ.

تنی چند از آنان:
ترم یک سر کلاس فیزیک یک:
استاد:من حواسم خیلی به ساعت نیست.9.15 که شد بم بگین که درسو تموم کنم.
دختری که ردیف اول نشسته :چشم استاد.

*یه چند جلسه گذشت، هر وقت 9.15 می شد این دختره جزوه شو جمع می کرد می ذاشت تو کیفش استادمی فهمید 9.15 اس تموم می کرد کلاسو.
یه جلسه 9.15شد دخنره جزوه شو جمع کرد گذاشت تو کیفش تا اومد زیپ کیفشو ببنده استاده برگشت گفت : زیپتو نبند هنوز کار دارم !
دیگه دختره رو سر کلاس ندیدیم =))

ترم سه.کلاس اصول حسابداری صنعتی:
استاد: فلانی کجاس دو هفته اس نمی یاد.
دانشجو: استاد هوا آلوده اس آلرژی داره از چشماش آب میاد، بیمارستان بستریه.

هفته بعد دانشجو هه اومد سر کلاس.
استاد : خدا بد نده.چی شده؟
دانشجو : استاد بی اختیار آبم میاد :)) (بعدا گفت که می خواسته بگه اشک بعد فکر کرده اشک واسه گریه اس، می خواسته بگه آب چشم، هول شده گفته آب)
استادمون چون قبلا بهش گفته بودیم مشکلش چیه نفهمید پسره سوتی داده یه قسمت رو نگفته برگشت گفت: خب همین جوری آبت میاد یا وقتی دقیق نگاه می کنی و میمالیش؟ (منظور استاد چشمش بود)
بعد یکی از بچه ها بلند گفت: استاد این مدلی که شما می گین منم آبم میاد، ربطی به بی اختیاری نداره دیگه.
کلا کلاس ترکید.
نتیجه: پسره درس رو با 2.5 افتاد :D

ترم پنج.سر کلاس کنترل موجودی:
(قبلش من یه توضیحی بدم: عبارت Crest یا همون کرست یه جورایی همون اندازه حجم موجودی انباره تقریبا با یکمی فرق)
استاد خطاب به یکی از دخترا: صفحه ی 85 کتاب رو بخون.
دختره: چشم استاد : --------- بنابراین دراین صورت حجم انبار داری کاهش یافته و سایز کرست کوچک می شود. (کِرست رو چون حرکت گذاری نکرده بود دختره یه چی دیگه خوند)
نتیجه: کلاسی که هیچ وقت زود تر از 11.45 تموم نمی شد 10.30 تعطیل شد.

ترم پنج.سر کلاس OR2 :
این استادمون تنها استاد خانوم دانشکده مونه.
خب ماتریس هیشین اش رو که بدست بیارین مسدله حله.برای این مثالی که نوشتم در بیارین ببینین چی میشه.
بعد من و بقل دستیام خنده گرفت(ردیف اول هم بودیم).
چن لحظه گذشت استاد برگشت گفت : آقای شاملی؟ شما نمی خواین درش بیارین؟
منم با لحن لبخند ژکوند: اینجا که نمیشه استاد.
استاد: خب پس کجا می خواین در بیارین؟اینجا جاشه دیگه.این فرصت رو در اختیارتون گذاشتم دیگه.
من:میرم خونه درش میارم حتما.
استاد: خوب کجاشو نمی تونی؟بگو تا کمکت کنم.شما اگه نتونی در بیاری که هیچ کس نمی تونه.کجاشو نمی تونی؟
من: استاد وسطشو.
استاد: نمی دونم به هر حال بچه های ترم های قبل همین جا در میووردن.شما هم اگه تلاش کنین می تونین.نترسین.دست بکار شین
اینو که گفت کلا کلاس یه صدا رفت رو هوا دیگه.
 
پاسخ : سوتی‌ها

پشتیبانه زنگ زده، حالا اینکه چطور دو طبقه رو سقوط آزاد پریدم پایین که به تلفن برسم و زانوی پای راستم از پشت پای چپم گیر کرد تو نرده های راهرو بماند.... :|
بعد حال و احوال و سوالای همیشگی وضع افتض معارفمو براش تعریف کردم که نخونده منفی میزنم و خونده بالای 27 نمیاد. :-"
پرسیدم نظر شما چیه؟ چکار میتونم بکنم؟
آغا این حدود یکی دو دقیقه ی تمام-بدون اغراق عرض میکنم- یکی دو دقیقه ی تمام رف تو فکر.... ساکت ِ ساکت....

گفتم الان همچین راهکار میده نــــــــــابــــــــــود شیم

کم کم آماده شدم که این گنجینه ی سخنو باز کرد، تیریپ "مریدان همه جامه دریدند و سر بر بیابان نهادند....." و این حرفا... :|

بعد با مکث سنگینی فرمودند(!) : ببین...

همچینی نفسه حبس شده بود....تپش قلب بالا.....

[در ادامه با تمانینه] : ... خب... باید بخونی...
:| :| :| :| :|
=)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
- واقن؟!؟ :O واقن چرا به ذهن خودم نرسیده بود؟!؟!؟

:|
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی کتاب جغرافیای سال دوم :-"
58f340a93efa96ce1.jpg

به درصدها توجه نمایید :-"

خیلی کیف میده سوتی درآوردن از کتابای درسی :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

من در امتحان میان ترم دوم راهنمایی: 7 به توان 2=14
:|
معلمم گف بعضیا از شدت آسونی سوال اشتباه میکنن... اشکم داشت درمیومد به خدا :|

سر کلاس برنامه نویسی، برنامه مرتب سازی حبابی.
برنامه بلافاصله بسته میشه، همه جای برنامه رو چک کردم، هیچ مشکلی نداشته.
معلم رو خبر میکنم. نیم ساعت فکر میکنه به نتیجه نمیرسه.
بعد کلی وقت: تو متغیرا رو مقدار دادی؟!
من: اِ؟!
معلم: =))
من: :|
 
Back
بالا