خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز ک تصادف کردیم همه از ماشین اومدیم پایین .من دیدم همه گوشیا و کیفامون همین جوری ول شده تو ماشین شیشه هارو دادم بالا و درارو قفل کردم.بعد اومدم وسط دعوا.آلا گفت تو برو تو ماشین گوشیامونو نبرن.من خیلی خوشحال ;;)انگار ک ی کار خیلی باهوشانه انجام دادم گفتم نگران نباش آلا جون.درارو قفل کردم شیشه هارو هم دادم بالا. ;))
بعد آلا گفت خب سوییچ کو؟ :-s
من ;Dمگ تو برش نداشتی؟

آخه تو تلویزیون گفت این کارو وقتی تصادف کردین انجام بدین.ولی نگفت سوییچو بردارین. ;D :(
 
پاسخ : سوتی‌ها

عمو پورنگ توی برنامه زنده برگشت گفت :

باید ورزش کنیم تا "اندان ـمون" متناسب بشه!!!



من خطاب به دوستانی که دارن میرن قاشق های ناهار رو توی دستشویی بشورن :

دوستان میرید و بر میگردید یک وخ قاشقانو جا نذاریدا :-"

:))



مامانم : اه چقدر سر و صدا میکنی پری!

همون لحظه تلوزیون داشت یک فیلم پخش میکرد دیالوگش این بود:آره با سر و صدای همیشگیش فقط موجب آزار ما میشه بهتره از شرش خلاص شیم!!

:|

من : :| :| :|

مامانم : :o

تلوزیون : >) >) >)



خاله محترم هم داشت تلوزیون نگاه میکرد بعد هی قطع و وصل میشد و اینا

گفت : اه اعصابم رو خورد کردی! و خاموش کرد و رفت رادیوشو روشن کرد

که رادیو هم دقیقاً همون لحظه گفت : مردشوره خودتو و اعصابتو ببرن

=)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت پیش سر کلاس هندسه بحث کنکور و رتبه و... شده بود بعد معلممون خواست بحث رو تموم کنه گفت ایشالا همتون تک رقمی میشین سال سال دیگه و... بعد بچه ها گفتن ما که همه نمی تونیم تک رقمی بشیم، منم اون وسط شادمان بلند شدم میگم چی میگین شماها تا زیر صد که تک رقمیه ;D ;D ;D ;D سوژه ای شدم واسه دوستان ینی.
 
پاسخ : سوتی‌ها

با یکی توی یه بحث اعتقادی (تو همین سایت) درگیری شدید لفظی پیدا کرده بودم (فک کنم لازمه متذکر شم منظورم فحش رکیک دادن نیست. :-" ) طرف 13 سالش بود و دختر!!! منم از این که با یکی 4 سال از خودم کوچکتر و همچنین جنس مخالفم درگیر شده بودم حس خیلی بدی داشتم. یه لحظه کلا کور شدم و عقلم رو از دست دادم 8-} تو تاپیک حدس کلمه بودم اسم یه بنده خدایی خیلی شبیه اسم یارو بود. هم تعداد ستاره هاش و ... منم که ذهنم مشغول شده بود که چه جوری دهنشو ببندم فورا رو اسم بنده خدای بیچاره کلیک کردم و رفتم تو پ.خ و هرچی از دهنم دراومد بارش کردم! بعد دیدم ای وای #-o عجب گندی زدم! الانم کلی ازش عذرخواهی کردم :-[ !

+ جدا چه طور نتونستم تشخیص بدم؟؟؟!!! :-? یه چیز خیلی ساده و بدیهی رو اشتباه کردم X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی پارک کنار مدرسمون نشسته بودیم یه دختر و پسر تقریبا 17 یا 16 ساله داشتن با هم حرف میزدن ماهم کاملا اتفاقی شنیدیم:


دختره:میخوام یه گوشی بخرم

پسره:واقعا؟چی میگیری؟؟؟

-!سامسونگ!!آخه وی چت داره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

-وی چت چیه؟

-یه گروهه مال کرمونیا!!خیلی باحاله!!!!!

پسره:چ باحال!!ینی چ جوریه؟؟؟
..
..
..
...


(کاملا واقعی)



مملکته ما داریم!
واقعا این دو تا بهم میان!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سوتی هس که خیلی بی تربیتیه
18+

اغا ما یه رفیقی داریم که داداشش کلاس اول دبستانیه
بعد داداش این بنده خدا سر کلاس معلمشون داشته املا میگفته
جمله ای هم که معلمه گفته بوده این بوده که
" کریم کدو می کارد."
داداش دوست ما رفته نوشته
"ک.ی.ر.م کدو می کارد." =))

یعنی گرده هااااااااااااااااااااااا =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلممون هنوز نیومده بود برعکس بقیه روزا که این دخترا کلاس می ذاشتن رو سرشون همه ساکت بودن یه سکوت عجیبی کلاسو فرا گرفته بود یه هو دوستم از در اومد داخل گفت چطوری منم مثلا اومدم ضایش کنم گفتم مگه تو دامپزشکی...:|!!!:))))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی در این حد رفتم تاپیک کنکوری ها بعد میگم بنده خداها کنکور دارن چقدر در گیر ثبت نام اند.....

یهو وا خودمم کنکوری ام که ....:-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

اومدم لیوانم رو آب کنم ، شیر آب تصفیه رو باز کردم ولی لیوان رو گرفتم زیر شیر آب معمولی :-"
بعدش خیلی با تعجب دارم به لیوانی که پر نمیشه نگاه میکنم B-)
 
پاسخ : سوتی‌ها

بد ترین سوتی که چند روز پیش دادم...سر زنگ ورزش موضوع ازاد داشتیم....رفتیم جرئت یا حقیقت بازی کنیم...به دوستم گفتم برو دبیر ورزش مون و بوس کن....حالا دبیر ورزشمون عرق کرده بود در حد لالیگا! بعد هی می گفت نه برین....من اومد بگم فقط درحد اینکه لبش بخوره ...گفتم فقط در حد یه لب....
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ ناهار بود؛ ناظممون پای بلندگو اومد پیجمون کنه، گف: کتایون فلامکی و ... و... :-؟ دوستش نیلوفر به واحد اجرایی. :)) با نیلوفر که رفتیم پیشش، بهش میگه سلام! من دوستش نیلوفر هستم. ;;) :-"

مامانم امروز زنگ زده بود به معاونت پایه مون، بعد میخواس با یه خانومی به اسم نوید حرف بزنه، بعد به اون یکی خانومه گفت ببخشید خانوم فرید هستن؟
:-"""
 
پاسخ : سوتی‌ها

یاسین اسم پسره؟ :|
ینی مثلا یکی اسمش یاسین باشه بهت یه پ.خ بده تو در جوابش برای تشکر بهش " :-*" و " >:D<" بفرستی و طرف از فرط بی جنبگی برداشت های مزخرف کنه تو سوتی دادی؟ :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابا این معلم های ما انقد سوتی میدن که خدا میدونه چرا آموزش پرورش با اینا برخورد نمیکنه؟؟؟؟؟
مثلا معلم تاریخمون میخواس بگه سیخونک من نمیدونم با چه سیستمی برداش ی خ و ن رو حذف کرد به جاش یه حرف دیگه گذاشت بابا جم کنین خودتونو........................
 
پاسخ : سوتی‌ها

عاقا من بعد کلللی کلنجا رفتن با خودم نفهمیدم چیشده
یکی از دوستام (پسرم هست) اسمش نیایشه :|
اسم داداششم ستایشه :-??

حدس میزنین اسم خواهرش چی باشه ؟ محمد؟ ;D ;D ;D



عاقا میگم اون بالا نگاه کنین چی نوشته .. بالای پست من
نوشته #10000
یعنی تا حالا ده هزار سوتی اینجا نوشته شده .... اینا هستن استعداد های مملکت
 
پاسخ : سوتی‌ها

سره کلاس زبان بودم ( مدرسه ) بعد معلم داشت میگفت ک فلان چیز ـرو تو انقد روز بخونید فلان چیز ـرو اونقد روز ...
بعد گفت لغات درس ـرو تو دو روز بخونید ...

من نشنیدم گفت چن ـروز :-/ ؛ بعد پرسیدم ک گفتید دو روز یا یه روز :-? ؛ بعد همین طور ک میپرسیدم با دستم تعداد روز ها رو نشون میدادم ؛ اول دو ـرو با این شکل V نشون دادم ؛ بعد ک میخواسم یک روز ـرو نشون بدم بجای اینکه انگشت وسطی ـرو جمع کنم اشتباهی انگشت اشاره ـم رو جمع کردم و یک ف ـاک ک اینجوری بود n|m نثار معلم کردم :-" ؛ معلم زبان بود دیگه فهمید یه پوزخند زد :) ؛ منم فهمیدم چی شده اصن شرمنده شدم اصاصی ... :-[


آره دیگه خلاصه همین چن وقت پیش بود ... ;D


خخخ ؛ در پی ـه توضیح علی ( فرد بالایی ) ؛ بشمُر ده هزار و یک ! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

عاغا ما یه معلم زیستی داریم ک میشه گفت تنها معلمیه ک کلی ازش حساب می بریم بعد یکی از دوستام ک خیلی این معلممونو دوس داره داشت فوق العاده جدی و مودب باهاش صحبت می کرد ما هم اقدام کردیم ک حواس اینو پرت کنیم خلاصه از پشت سر معلمِ گرام طوری ک کاملا تو میدان دید ساغر[nb]همون دوست اشاره شده[/nb] قرار می گرفتیم اقدام کردیم ب اینکه اداشو موقع حرف زدن با خانوم دراریم و هی دستامونو ب حالت قلب و لاو و این صُبتا درمیاوردیم :)) بعد میدیدیم هی داره می خنده ماعم سرخوش از این که تمرکزشو ب هم زدیم برگشتیم ک بریم تو، دیدیم کل اون مدت معاون ِ گرام پشت سرمون بود :| هیشی دیگه شرف نموند واسمون، تیکه ی جالب ترش این بود ک اونا دقیقا جلو در حیاط وایساده بودن و سر ِ ساعت 12.35 هم بود ک برادران علامه تعطیل شده بودن و همزمان با اون حرکات خوشگل ما از جلو در مدرسمون می گذشتن :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سری داشتم جلو انتشارات مدرسه پیش مشاورمون از معلم عربیمون غیبت میکردم میگفتم بلد نیست درس بده و ... بحث که داغ شده بود یدفعه معلم عربی از انتشارات اومد بیرون بنده خدا هیچی نگفت فقط وقتی اومد سر کلاس ازم پرسید که 12 شدم بعدشم چنان کتفمو گرفت که هنوزم درد میکنه :-ss
 
Back
بالا