• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

ستاره

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
158
امتیاز
761
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دوم دبیرستان بودم !معلممون چهار نفرو صدا زد که بیان درس جواب بدن!منم جزو اون چهار نفر بودم!
تخته رو به چهار قسمت تقسیم کردیم جواب رو باید توی قسمت خودمون مینوشتیم بعد از جواب دادن معلممون صحیح میکرد!
سوال من جوابش آره و نه بود!
منم پای تخته نوشتم چرا(منظورم این بود چرا میشه)حالا فرض کنید یه سوالو جوابشو بنویسین چرا!
سوال رو با سوال جواب دادین انگار! :D :D
 

angel25

کاربر فعال
ارسال‌ها
73
امتیاز
596
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1394
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

استاد ادبیاتمون جلسه آخر منو صدا زد که از روی سه قطره خون(نوشته صادق هدایت)بخونم.
آخرای جمله بودم که یه دفعه استاد با لحن آروم و ملایمی گفت تا همین جا کافیه ام من متوجه نشدم و ادامه دادم.حالا این متنی که داشتم میخوندم:
آن دختر به من میخندید،پیدا بود که مرا دوست دارد،اصلا به هوای من آمده بود،صورت آبله روی عباس که قشنگ نیست،اما آن زن که با دکتر حرف میزد من دیدم عباس دختر جوان را کنار کشید و ماچ کرد.


مریدان گفتند:یا شیخ رویمان به دیوار...ودر حالی که جامه ی خود می دریدند جفتک زنان سربه بیابان نهادند :)) =))
 

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,561
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

هفته ی پیش وقتی داشتم میرفتم مدرسه یادم رفت از بابام پول بگیرم.اومدم مدرسه یادم اومد.از قضا زنگ اول فیزیک داشتم با یه دبیر عالی.ماشالله هرچی میگه یه علامت سوال میره بالای سرم.زنگ اول تموم شد دیدم چشمام داره سیاهی میره.تحمل کردم.زنگ دوم عربی داشتیم.رفتم لپ تابو روشن کردم تا دبیر فایل صوتی بذاره وسط یکی شون یه آهنگی داشت بد جوررر عربی بود!دوستم دیگه داشت قر میداد که کنترلش کردم.بعدش دوستام اومدن واسه کار گروهی.سر جای من نشسته بودن.منم میخواستم بشینم گفتم:
پاشو گشنمه برو!!
اون لحظه چون دبیر تازه اومده بود همه ساکت بودن منم که آمپلی فایر!یهو دیدم کلاس ترکید.فک کنم فیزیک تاثیر گذاشته بود.
بعدش که کلی مسخرم کردن و اون داستان تموم شد دبیر درس داد.خواست از بچه ها بپرسه.دوستان رفتن.دوستم شروع کرد یه چند خطی باید حفظی توضیح میداد.داشت میگفت که یهو وسط مکالمه گفت is !
بابا ما جنبه ی عربی خوندن نداریم!عهههههه
 

Mah O_o

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
254
امتیاز
3,509
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

رفته بودیم خرید
یه پسره اومد واستاد گوشیشو دراورد شروع کرد تند تند به حرف زدن.
آقا همینجوری تند تند حرف میزد که یهو گوشیش زنگ خورد :))
 

milad.a

milad.a
ارسال‌ها
241
امتیاز
987
نام مرکز سمپاد
علامه طباطبایی
شهر
بناب
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی پلیمر
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

زنگ اول وسط زنگ حسابان معلم یکم استراحت داد همه داشتن حرف میزدن من با کنار دستیم داشتم بحث می کردم که برگشت گفت : ما با کتاب های درسی در کنکور رتبه 1 میاورم بعد یک دفعه کلاس ساکت شد منم حواسم نبود محکم گفتم هههه زاررررررررررررت که کلاس ترکید بعد فهمیدم که معلم داشته می گفته : ما تو قطار با فلانی نشسته بودیم آدم خوبی بود که من گفتم زارررت :D


زنگ دوم هم زنگ عربی هم معلم گفت آن ها شب زنده دارند منم برگشتم به کناریم گفتم شب زنده دار همون شب کاره دیگه؟! که معلم برگشت با صورتی متبسم گفت نه خیلی فرق دارن :-"
 

YaSm!nA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
281
امتیاز
1,717
نام مرکز سمپاد
فرزانگان حکیم زاده
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
98
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یه آقا پلیس مشاور :D (که راستش آخرشم نفهمیدم دقیقا پلیس چی چی بود ) رو اورده بودن درباره آسیب های اجتماعی حرف بزنه.

تو نمازخونه نشسته بودیم و آقاهه روبروی ما پشت میز و معاونمونم داشت اسپیکر رو روشن میکرد .

بعد ما چند روزیه که باید سرود همگانی تمرین کنیم . و آهنگ سرود همگانی هم رو فلش معاونمون بود . و علاوه بر اون سرود آهنگ های دیگه

ای هم بود که مال خود معاونمون بوده

خب

حالا معاون ما در حال درست کردن اسپیکر ... ما در حال نگاه کردن به معاونمون که چجوری تلاش میکنه ... و اقا پلیسه در حال نگاه کردن به ما

که یهو صدا دوپ دوپ کل نماز خونه رو برداشت :)) :))

و چند ثانیه بعد صدای خنده کل نماز خونه رو برداشت.

حالا معاونمون هول شده بود... رنگش از گچ دیوار سفید تررررر ... چندتا از بچه ها به کمکش شتافتن ولی ... :|

تا اینکه بنده خدا آقا پلیسه بلند شد رفت اسپیکر رو درست کرد :)) :))
 
ارسال‌ها
1,546
امتیاز
26,904
نام مرکز سمپاد
ضروری
شهر
ضروری
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یه بار نیاز خیلی مبرمی به ماشین حساب داشتم برای محاسبه کردن تقسیم هفتاد و دو بر نه، بعد زدم دیدم اومد هشت.
 

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,561
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

عاقا یه روز همین که رفتیم تو کلاس سریع یه حاج آقایی اومد سر کلاس بدون اطلاع قبلی.خودشونو معرفی کردن گفتن مبلغ اسلام هستن.اومدن مارو راهنمایی کنن!!ایشون اومدن مثلا توضیحاتو رو تخته نشون بدن،خیلی ریلکس ماژیک وایت برد رو بر داشتن (رنگش قرمز بود)کشیدن رو تخته ی هوشمند تمیز و خشگل کلاس!یه چند تا خط کشید بعد پاکن برداشت پاکش کنه که رسما گند زد توش.بعد با تعجب گفت:عههه!این پاک نمیشه؟
بچه ها هم داشتن میترکیدن بزور خودشونو کنترل کردن.بعد از رفتن ایشون ناظم جان اومد بالا و با تحته ی قرمز سیاه ما مواجه شد.اصلا نراشت حرف بزنیم یه راست هم به مدیر شکایت کرد!
نامردم بگم اون روز چیزی فهمیدم :|
خیلیم بد خط بود :D
 

zahra-E

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
1,452
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی کرمان
رشته دانشگاه
داروسازی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یادش بخیر ماکه راهنمایی بودیم ی راننده سرویس داشتیم گروه ماروول نمیکرد مدیرسرویسابود مسیرماروخودش برمیداشت ازاول راهنمایی تا سوم آخرسومم گفت بچه ها من باهاتون میام دبیرستان نزدیک بود هممون گریه بشیم ک خداروشکر نیومد
بنده خدای روز توسرویس میرقصید (تکون میخورد ماشینم همراهش تکون میخورد)ی روز دعوامیکرد ی روز فحش میدادکلا معلوم نبود فازش چیه البته ناگفته نماند ماهم کم اذیت نمیکردیم :-" :-"


بعد ی روز اعصابش خرد بودداشت فحش میداد ورعایت هم نمیکرد :| :| میگفت من شیر مادرمونخوردم...
دوست منم همزمان داشت ی چیزی ب یکی دیگه از دوستام تعارف میکرد که اون گفت نمیخورم دوستم گفت خونخوروالا...
ی دفعه راننده سرویس فکرکرد بااون بوده چشمتون روز بد نبینه پاشو آنچنان زدروترمز پرید پایین ماهمه هم ترسیده بودیم هم داشتیم منفجرمیشدیم اومد کنار پنجره که دوستم نشسته بود جیغ میزد پیاده شو دیگه ما کلی حرف زدیم تاسوارماشین شد ولی عجب روزی بود مردیم مردیم از خنده :)) :)) :)) :)) =)) =))
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,207
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

داشتم با مامانم در مورد ی جریانی حرف میزدم...بعد مامانم خیلی قاطع برگشت گفت نه!!!
منم از اون قاطع تر گفتم نه و نکمه!!!!
و خوب شانسی ک ی ذره آوردم این بود ک وسطش یادم اومد مخاطبم مامان مه و تهش ی عزیزم اضافه کردم...ینی گفتن نه و نکمه عزیزم!!!...و حرف رو کشوندم ب خنده و شوخی...
وگرنه کارم با کرام الکاتبین بود!!!
 

amirhj

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
375
امتیاز
2,194
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
Saveh
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
یه المپیاد اونم از نوع شیمیایی!! ... تجربه خیلی خوبی بود ولی ای کاش نبود :D
دانشگاه
علوم پزشکی اراک
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

عرضم به حضور مبارك كه ديروز موبايل برده بودم مدرسه :-" :D
بعد زنگ تفريح نگو حواسم نبوده از حالت سايلنت خارجش كردم :-" :-\
چشتون روز بد نبينه زنگ آخر هم شيمى داشتيم و دوستان در حال گوش دادن به سخنان گهربار استاد! و كلاس غرق در سكوت!
يهو ديدم صداى sms موبايلم اومد :-" X_X و كل كلاس دارن بهم چپ چپ نگاه ميكنن، صورتم رنگين كمون شد، [nb]رنگ به رنگ شد ؛ از سرخ گفته تا... :-"[/nb]البته شانس آوردم معلم گرامي به روي خودش هم نياورد و به درسش ادامه داد :-"
خلاصه به خير گذشت :)) وگرنه... :-ss

پ.ن: البته بايد اضافه كنم مدرسه ما جوريه كه بچه ها ( منظورم فقط سال چهارمياست!) جلو معاون آموزشيمون هم تو حياط سلفى ميندازن :-" :D (;
 

nasim-tofan

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
132
امتیاز
773
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
N.A میگن گویا
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

در ادبیات فارسی پیش دانشگاهی درسی به اسم قصه ی عینکم هست
ترم یک به دلیل حوصله شعر نداشتن اینو دبیرمون درس داد اما کنایه و ایناش و نگفت کلا
دیروز رسیدیم بش 5دقیقه اخر کلاس بود گفت زود میگم بنویسین
منم خسته بودم تندتند داشتم مینوشتم
فک کنم صفحه اخره درس(شایدم نیس:)
مامانه بچش و ناله و نفرین میکرد ~X(
بعد من احساس کردم اونجام کنایه ای چیزی داره نگفته داشت میرفت از کلاس بلند گفتم: (:| (:|
جونت درااااد L-: (دیالوگ مادر داستان هستن ایشون)(منظورم این بود این چیزی نداره حال نداشتم توضیح بدم :D :D
بدبخت کپ کرد :O
دوستم :بمیری ایشالا :> (جواب منو داد)
دبیر": :-?? :-?? :-?? و با سکوتی مبهم کلاس و ترک کرد =)) =)) =))
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,207
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

همین سه ساعت پیش سر آزمون المپیاد:
[بعد از پخش شدن دفترچه سوالا ]...
مراقب: بچه ها کی دفترچه نداره؟
من:[دستم بالاس!] من ندارم...!!!
[ یه ربع بعد...دوباره من!]…[ همچنان دستم بالاس...ولی سرم تو سوالاس...!!!]
مدیون منید فک کنید از شوک دیدین سوالا دستم بالا مونده بودا!!!
نه...میخواستم از دست چپمم کار بکشم تا بتونم از هردو تا نیمکره ی مغزم(!!!!!!) خوب استفاده کنم...!!!! :D
 

دهقان خلافکار128

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
805
امتیاز
7,460
نام مرکز سمپاد
حلی دُ
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
نقره ریاضی 95
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یکی از دوستان تعریف میکرد :
دم در کلاس واستاده بودم ... منتظر بودم محمد[nb]یکی از رفقای همین دوستمون[/nb] بیاد بزنمش ...
صدای پا شنیدم که داشت نزدیک میشد تا اینکه خیلی نزدیک در کلاس شد و منم یهو پریدم جلوشو یه لگد زدم به پهلوش ... شانس آوردم معلممون خیلی با اخلاق بود :))
 

arezoo.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
151
امتیاز
1,808
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
فقط نه فصل مورتیمر خوندم......
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من: اسم شاعرش چی بود؟
خواهرم: علیرضا بروسان
من: چه جوری نوشته میشه بگو.....
خواهر: بنویس..........غلامرضا.....بروسان!
فکرکنم غلامرضا نوشته میشه علیرضا خونده میشه
 

دهقان خلافکار128

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
805
امتیاز
7,460
نام مرکز سمپاد
حلی دُ
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
نقره ریاضی 95
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

عاقا یه فازی افتاده بین بچه ها اینجوری :
حرف اول این کلمه رو با حرف اول کلمه بعدی جابجا میکنه ...
مثلا : رفتم کتابخونه = کفتم رتابخونه ...
اینایی که مینویسمو تو خونه سوتی دادم ... خودتون اونجوری بخونید :
1) دوغ گازدار[nb] حتی داغ دیده :)) [/nb]
2)زیر کتری !!!
3)امیر کبیر که بود و چه کرد = امیر کبیر چه بود و که کرد ؟!؟!
 

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,561
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

زنگ فیزیکه و سوتی هاش و خوابیدناش :D

دبیر محترمه :-":
بچه ها آینه ی کاو همون...
من:معلومه دیگه کوژ
و ترکیدن دوسِتان
.
.
.
و سوتی دوست محترمه:
ایشون به جای اینکه پی و کیو (P-q)رو بدون در نظر گرفتن فشار درس مضخرف آینه ها درست بگن فرمودند:کی و پیو
ناموسا هیچ حرفی نداشتم
 
ارسال‌ها
2,289
امتیاز
62,974
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اون روز داشتم از خونه می‌رفتم بیرون، یه ۳۰۰،۴۰۰ متری رفتم یادم افتاد گوشیمو یادم رفته بیارم. گفتم خب باشه، زنگ بزنم خواهرجان بیاره تا یه جایی دیگه من نرم اینهمه راهو. ده دقیقه داشتم دنبال گوشیم می‌گشتم تو جیبام که زنگ بزنم خونه گوشیمو بیارن. :D

بعد رفته بودیم یه جایی، خانوم کناریم موقع رفتن گوشیشو درآورد با دوربین جلوی گوشیش داشت قیافشو چک می‌کرد. منم با خودم فکر کردم که خب رفتم خونه اَپ آیینه رو دانلود کنم. به درد می‌خوره. :D
 

f@him

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
427
امتیاز
21,029
نام مرکز سمپاد
فاتح
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
IT
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

با دوست جان رفتیم کیک تولد دوست جان دیگه رو که سفارش داده شده بود بگیریم...
آدرس که پرسیدیم بچه ها گفتن به ایستگاه مترو که رسیدین بعدش پل عابره که ازش برین اونور اون دست خیابون یکم برین جلو میبینین مغازه رو و این حرفا...
مام رفتیم و خب بعد مترو پل نبود :Dو خب رفتیم جلوتر یکم(یکم ها فقط زیاد فک نکنین رفتیم جلوها یکم :-")بعد که دیدیم نیس تصمیم گرفتیم برگردیم از پل عقبیه بریم..
تو راه فهمیدیم پل جای مترو رو کندن :D(پل به اون عظمت رو کنده بودن مام نفهمیدیم :D)
حالا بماند که وقتی رسیدیم به مغازه اشتباهی فاکتورمونو به مغازه بقلیه دادیم و اونم از خنده مرد:-"
 
بالا