خاطرات سوتی‌ها

>____<

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
244
امتیاز
11,531
نام مرکز سمپاد
Farzanegan1
شهر
Mashhad
سال فارغ التحصیلی
1396
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یبار اول راهنمایی رفته بودیم کارگاه کامپیوتر
منم سرم درد میکرد واسه همین سرمو گذاشتم رو میز و خوابم برد
بعد یه چند مین دیدم معلم اومده بالا سرم! :-w :-w
بچه ها هم بر و بر منو نگاه میکنن ^-^
معلم:یه مستمری بهت بدم :-wخواب بودی؟! :-w :-w
من:نه!فقط دراز کشیده بودم :D :) ^-^

پ.ن:کارگامون گوشه حیاط بود و اون روز هم یه روز تاریک دل مرده بود! (:|

معلمم اخلاقش غیر قابل وصف میباشد! :-"
 

happiestchemist

ملکه ی شیشه ای
ارسال‌ها
2,802
امتیاز
9,194
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
4d
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
دارم.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

قبل برگزاری یه کلاس که همون افراد اعضای ژورنال کلاب خاصی هم هستن، داشتیم در مورد تشکیل ژورنال کلاب دیگه ای حرف میزدیم، اون وسط دوستم که خودشم قراره مسءول باشه گفت اره هر جلسه یه ناظر از رزیدنتا هم بیاریم، هرچند هیچ غلطی نمیکنن..
نفری که جلوش نشسته بود رزیدنتی بود که معمولا ژورنال کلابامونو میومد و ما هی تو گروه میگفتیم ممنون که میایید و لول علمی جلسات رو بالا میبرید. =))
 

moOn:)

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
335
امتیاز
2,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ارومیه
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

با عجله می خواستم از خونه برم بیرون، تو راهرو یه دستم کتاب بود و بند کیف، با اون یکی دستم هم سعی می کردم هندزفری پیچ خورده ی متصل به گوشی رو یه جور معقولی بچپونم تو کیفه، زیرچشمی هم حواسم به گریه هه بود که کنار گلدون لم داده. تو ذهنم برنامه ریختم حتمن قبل از بیرون رفتن بوس کنم این دلبرُ :D گوشی رو انداختم تو کیف، کتابا رو هم جا دادم، زیپ شُ کشیدم، کیفمُ محکم بوس کردم از خونه رفتم بیرون :|
 

MHO

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
688
امتیاز
6,766
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بچه که بودم،خیلی زنگ میزدم به این برنامه کودکا که تو مسابقشون شرکت کنم و این حرفا...بعد ی روز جمعه خیلی مصر نشستم پای تلفن که زنگ بزنم فیتیله..همیشه خدا هم مشغلول بود..هی زنگ زدم هی زنگ زدم..بالاخره بعد از ساعتی ی. خانومه گوشیو برداشت،منم هول شدم گوشیو گذاشتم:|
دیگه هم جواب ندادن:))
 

دهقان خلافکار128

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
805
امتیاز
7,460
نام مرکز سمپاد
حلی دُ
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
نقره ریاضی 95
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

- چهارشنبه سوری 26 امه ... امروز 20 امه ... بذا حساب کنم ببینم چن شنبه میشه ؟!؟!؟!
 

Wafer

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
169
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
B.S: Industrial Engineering-Master of Infrastructure
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

وقتی بچه بودم دغدغه فکریم این بود که ماه رمضون تو محرم نیوفته!چون میگن روز عاشورا نباید روزه گرفت :-" :-"
 

zahra-E

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
1,452
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی کرمان
رشته دانشگاه
داروسازی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بابا من روی ماهواره خیلی حساسن بعد وقتی خونه نیستن فقط نگاه میکنیم یکی هم مراقبه صدای ماشین اومدخبربده :)) :)) میزنیم ی کانال دیگه


دیروز خواهرم ایناخونمون بودن منم حواسم ب بابام نبود
گفتم میثم(شوهر خواهرم)بالاخره مسابقه کی اول شد؟؟!!
میثم:امیرحسین
من:جدی!!؟؟؟
خواهرم:امیرحسین کدوم بود؟؟!!
من:همون که لپاش سوراخ میشدن نسبتا سنتی میخوند...
من:میثم کی دوم شد؟
بابام :زهرامگه تواینارو نگاه میکنی؟؟؟ L-:
من که تازه حواسم جمع شده بودگفتم:نننهههههههه ی بار دیدم توذهنم مونده :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-"
مامانم جهت دفاع کردن ومسخره کردن من زهرا نگاه نمیکنه میشنوه :)) :)) :)) :))





بعدش خواهرم گفت خاک برسرت که سیاستم نداری :)) :))
:( :(
 

ناهید

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
328
امتیاز
2,907
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 نیشابور
شهر
نیشابور
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اونروز داشتم میرفتم یه جایی خیلی هم عجله داشتم اتفاقا؛یه آدم قد کوتاهی هم جلوم بود نمیتونستم رد شم؛
من[با لحن بچگانه و مهربانانه]:آقا پسر میزاری من رد شم؟ ;;)
برگشت یه نگاهی بهم انداخت دیدم سن بابامو داره :D اصن بقیه شو یادم نیست دیگه :))
 

علیمپو

بچّه سنّی
ارسال‌ها
670
امتیاز
4,868
نام مرکز سمپاد
حلی۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

- این سبزیارو از کجا خریدین؟
- از سبزی فروشی.

پ.ن: این مکالمه رو تو یه فضای کاملا جدی که در نهایت به قانع شدن نفر اول ختم شد، در نظر بگیرین.
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

جاتون خالی اومدیم شمال[البته فک کنم خیلیاتونم اومدین!!!] ...
الآنم لب ساحلیم...
چند دقیقه پیشم سیب زمینی آتیشی خوردیم...
[دلتون سوخت؟؟ ببخشید...بالا ک گفتم جاتون خالی...]
داداشم بعد این ک سیب زمینیشو خورد و دستاشو قشنگ سیاه کرد...برگشته میگه مامان آب واسه شست و شو آوردی؟؟؟!!!! مامان آب بده میخوام دستامو بشورم!!!!
من واقعا چی باید بگم به این برادر عزیزم...ها؟؟
تنها چیزی ک اون لحظه گفتم این بود:
عزیزم فکر کنم تو از اون دسته آدمایی میشی که دریا میرن یه آفتابه آبم میبرن...!!!!
 

Diyar

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
514
امتیاز
1,489
نام مرکز سمپاد
shahid beheshti
شهر
بجنورد
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یکی از سوتی هایه اخیرم اینه که از هیربد حیدری پرسیدم شیمیشو چند زده تو کنکور :-"
چون دیدم مدال جهانی داره میخواستم ببینم چند زده تو کنکور که جوا پ.خمو نداد :))
بعد گفتم چقدر خودشو میگیره و این حرفها تازه پی بردم مدال طلاییای المپیاد لازم نیست کنکور بدن :-" X_X
 

zahra-E

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
1,452
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی کرمان
رشته دانشگاه
داروسازی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

پسرداییم بچه بود خیلی منودوست داشت الان دیگه بزرگ شده خجالتی شده :)) (5 سال ازمن کوچیکتره :-" :-" )
اسم خواهرش زهراست تازه به دنیا اومده بود بعد مامانم داشت باابوالفضل شوخی میکرد میگفت باید یه شوهر خوب برا زهرا پیداکنی ابوالفضلم حواسش نبود مامانم کیو میگه گفت خودم :)
حالت بقیه :-? :-? =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
مامانم گفت منظورم زهرا خودتون بود =)) =)) =)) =))
ابوالفضل:آهان :-" :-" :-[ :-[ :-[ :-[
 

Robek

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,420
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز_کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شیراز
رشته دانشگاه
پرستاری
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز داشتم از ازمون برمیگشتم...گشنه و.خسته و اینا...شکلاتامم تموم شده لودن اصن مخ تعطیل
اومدم از خیابون رد شم،یه ماشین سفیده شاسی بلند داشت میومد منم خواستم رد شم یهو معزم گف وایسا میزنه بهت منم پامو.کشیدم واستادم .اون بنده خدا ترمز کرد منم دوباره رفتم جلو که رد شم دوباره برگشتم عقب اونم خواست حرکت کنه من دوباره اراده کردم رد شم...خلاصه دو سه بار این جریان تکرار شد،یهو.پسره پیاده شد.گفت :«خانم بیا من پیاده شدم بیا رد شو.برو،»ولی من همونجوری واستاده بودم وسط خیابون،گفتم بخدا شرمنده معذرت میخوام...نگاه کردم تو ماشین دیدم یه خانم مسنی غش کرده بودن از خنده،پسره گف بیا برو دیگه منم هول کرده بودم...حلاصه بالاخره رفتم اونطرف...شانس اوردم جمعه بود همشهریای عشقمون حال ندارن خلوت بود،وگرنه من تا الان تو.خیابون بودم :-< :D :) =)) =))
 

ÄBČDE FGHÏ

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,575
امتیاز
10,855
نام مرکز سمپاد
علامه ی حلی 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علوم پزشکی شهید بهشتی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ديروز يه شماره ناشناس زنگ زد موبايلم يارو پرسيد همراه آقاي شفيعي ؟، منم فاميلي يكي از دوستام همين بود يه دفعه حول شدم گفتم من دوستشون هستم،بعد يكي دوثانيه سكوت طرف پرسيد امكانش هست گوشيو بدين بهشون ،من كه كلا هنگ كرده بودم فوري قطع كردم موبايلم خاموش كردم ،باتريو سيم كارتم در آوردم ،


پ،ن:اسامي فرضي و غير واقعي
پ،ن:باتريو سيم كارتو در نيووردم همين جوري نوشتم قشنگ تر بشه
 

mohammadx0098

Mohammad_A
ارسال‌ها
102
امتیاز
320
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان 2
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
صنعتی اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

کلاس اول ابتدایی هی از دهنم در میرفت به معلمم میگفتم مامان :-"
....
بعدش یه نمه سرخ میشدم و حالت من نبودم کی بود گفت رو به خودم میگرفتم :D
 

moOn:)

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
335
امتیاز
2,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ارومیه
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

خواهرم یه اخلاقی داره که معمولن غذا رو می سوزونه : )) ام شب من با مامان و بابام بیرون بودم و کارمون طول کشید، مجبور شدیم از بیرون غذا بخریم. بوش تو ماشین پیچیده بود، کمی هم به سوختگی می زد :-? منم خیلی جدی گفتم:" بوی سوختگی میاد. فکر کنم مهنوش دوباره غذا رو سوزونده. :/ "
ازم قطع امید کردند : )))
 

Agent 47

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
318
امتیاز
1,190
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من و دوستم در راه کافه. بذار یه زنگ بزنم ببینم کی هست کی نیست یه چیپس و پنیر هم سفارش بدیم کره کنیم. بعد از بوق زدن و برداشتن یک فرد ناشناس.
- کافه فلان بفرمایید.
- سلام. چیپس و پنیر هست؟
- بله.
- گوشی رو بدین بهش.
:|
 

جوجه

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
986
امتیاز
1,996
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 تهران
شهر
کرج . ری. تهران
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه تهران و دانشگاه ع.پ. ایران
رشته دانشگاه
روان شناسي باليني
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سوم دبیرستان بودیم . داداشم مریض بود قرار بود یه ساعت های خاصی داروبخوره ، برداشتم برای این که مامانم یادش نره تو گوشیش آلارم گذاشتم اون ساعت ها . به جای زنگ هم صدای خودمو ضبط کرده بودم که : داروهای مهدی یادت نره .
یه روز نمی دونم گوشیم چه مرگیش بود گوشی مامانمو بردم ...

هیچی دیگه



درست وسط کلاس شیمی صدای بلند خودم تو کلاس پخش می شد که : داروهای مهدی یادت نره ، داروهای مهدی یادت نره ، داروهای مهدی یادت نره
یعنی از خنده نمی تونستم گوشیمو پیدا کنم

=)) =)) =)) =)) به تعداد افراد کلاس آدم داشت اینجوری قل می خورد
 

hamidhanek

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
164
امتیاز
471
نام مرکز سمپاد
Heli
شهر
Tehran
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سوم دبیرستان ی معلم تاریخ داشتیم کلا خیلی تو مخ بود :-w بعد ی روز با بچه ها هماهنگ کردیم اینو ضایع کنیم
یکی از بچه ها ته کلاس هندزفری گذاشته بود گوشش سیمشو گذاشته بود لای کتاب بعد سرشو هی تکون می داد ک مثلا دارم اهنگ گوش میدم :D بعد یهو این معلمه اینو دید دویید طرفش ( حالا بماند ک شبیه شتر مرغ میدویید :)) ) گفت چه غلطی میکنی ؟ این رفیقمونم خودشو زد ب نشنیدن ک مثلا صداش بلنده :D بعد یهو این هندزفریو کشید از گوشش پرت کرد وسط کلاس ک ناگهان دید هیچی نیس =)) بچه هام ول نمی کردن همینجوری میخندیدن این بدبختم قرمز شده بود پاشد رفت بیرون :-" :-" :D :D >:D<
 

Robek

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,420
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز_کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شیراز
رشته دانشگاه
پرستاری
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

میگما من همینطور ادامه بذم به فنا میرم =)) =))
چن وخ پیش تو جمع یه مشت ادم که بینشون اندک.ابرویی داشتم نشسته بودیم یه از خدا بی خبری پیشنهاد مشاعره داد.....منم سابقه و شانسم ام بدک نیس تو مشاعره...دوستان در حریانند :D (تو پستای قبلیم هه)شرو.کردیم به مشاعره...پنجمین حرفی که بهم افتاد ،"ک"بود...منم با اقتدار:کار هر مرد نیست خرمن کوفتن. مرد نر میخواهد و گاو کهنهیچی دیگه به فنا رفتم...
فامیل هم هنوز دنبال
مرد نر میگردن :D :D :D :D ~X( ~X( =)) =)) X_X X_X ^#^ ^#^ :-ss :-ss :-&
 
بالا