حافظ

[سعید الوند]

پاسخ : حافظ

درباره‌ي آرايه قلب نه، درباره‌ي اينكه چرا هست و نيست شدن قلب!!

هست و نیست نشدن قلب!

آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست

دقت کن مصرع اول، هست اول اومده بعد نیست. مصرع دوم نیست اول اومده بعد هست.تا اونجایی که من میدونم، این قلبه

 

[sahere]

پاسخ : حافظ

گر غالیه خوش بو شد در گیسوی او پیچید
ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوست

غالیه:ترکیبی از مشک و عنبر و حصی لبان ( حسن لبه ) ، به رنگ سیاه است
وسمه:یه نوع رنگ برای ابروئه!

پس تو این بیت داره میگه: اگه غالیه خوشبوئه به خاطر اینه که لای موهای معشوق پیچیده و اگه وسمه قابلیت اینو داره که ابرو رو زیبا کنه به خاطر اینه که به ابروی معشوق پیوسته(شایدم داره میگه چون ابروی معشوق من هست انقد زیبا شده )

مشتاقl ببینم حافظ از این همه تعریف و تمجید میخواد به چی برسه

بعد اینا معنی عارفانه نداره؟ چرا انقدر اینجوریه. به نظرم اصلا زیبا نمیاد.

 

[سعید الوند]

پاسخ : حافظ

غالیه:ترکیبی از مشک و عنبر و حصی لبان ( حسن لبه ) ، به رنگ سیاه است
وسمه:یه نوع رنگ برای ابروئه!

پس تو این بیت داره میگه: اگه غالیه خوشبوئه به خاطر اینه که لای موهای معشوق پیچیده و اگه وسمه قابلیت اینو داره که ابرو رو زیبا کنه به خاطر اینه که به ابروی معشوق پیوسته(شایدم داره میگه چون ابروی معشوق من هست انقد زیبا شده )

مشتاقl ببینم حافظ از این همه تعریف و تمجید میخواد به چی برسه

بعد اینا معنی عارفانه نداره؟ چرا انقدر اینجوریه. به نظرم اصلا زیبا نمیاد.

به نظر من که کلی قشنگه
منم فکر کنم مفهوم بین همینه
"یعنی که غالیه و وسمه هر چی دارن از معشوق من دارن و خودشون هیچی نیستن" از این جمله که گفتم هم میشه برداشت عرفانی کرد(هر چند خودم مخالفم همه ی بیتای حافظو عرفانی معنی کنیم)

 

[sahere]

پاسخ : حافظ

حوصله م سر رفت انقد این شعره طول کشید (

اینم بیت آخر:

بازآی که بازآید عمر شده حافظ
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست

افسوس گذشته رو میخوره!و برگشتن معشوق (که معلوم نیس چرا رفته ) رو باعث بازگشتن عمر از دست داده ی خودش میدونه.
بعدم میگه که این افسوس بیخوده مثله تیری که از کمان رها شده(و احتمالا به یه هدفی خورده و اونو از بین برده) که قابل بازگشت نیست!
وسلام!

اگه مورد خاصی داشت بگید :)

 

[سعید الوند]

پاسخ : حافظ

حوصله م سر رفت انقد این شعره طول کشید (

اینم بیت آخر:


افسوس گذشته رو میخوره!و برگشتن معشوق (که معلوم نیس چرا رفته ) رو باعث بازگشتن عمر از دست داده ی خودش میدونه.
بعدم میگه که این افسوس بیخوده مثله تیری که از کمان رها شده(و احتمالا به یه هدفی خورده و اونو از بین برده) که قابل بازگشت نیست!
وسلام!

اگه مورد خاصی داشت بگید :)

فک کنم یه کم مورد داشت... به نظر من تیر رفته از شست به عمر بر میگرده.
بیت میگه که برگرد تا عمر من که صرف افسوس خوردن برای معشوق شد برگرده، هر چند که جوانی و عمر مانند تیری که رها شده، بر نمیگرده....

 

[sahere]

پاسخ : حافظ

منم همینو گفتم خب
شاید بد گفتم!

 

[N.M]

پاسخ : حافظ

شعر بعدي "اگر آن ترك شيرازي" باشه؟

 

[F@temeh]

پاسخ : حافظ

باشه باشه خودت شروع كن

اينم شعرش:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را ​

 

[sahere]

پاسخ : حافظ

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

ترک شیرازی منظور معشوق هست. هندو هم منظور مشکی ست.
به نظر من اینطوری معنی میشه:
اگر معشوق با من خوب بشه به خاطر خال مشکیش حاضرم سمرقند و بخا را رو به اون ببخشم!

تو همین بیت واسه من چندتا سوال پیش اومد اگه توجیهی براشون دارین بگین
1-چرا ترک شیرازی؟ (به خاطر زیبایی زنان ترک؟)
2-چرا هند و سمرقند و بخارا رو آورده؟ از لحاظ تاریخی بینشون ارتباطی نیست؟ یا یه همچین چیزی
3-چرا حافظ خودشو مالک سمرقند و بخارا دونسته؟
4-چرا گفته معشوق دل منو به دست بیاره؟ نگفته اگه من بتونم قلب اونو تسخیر کنم؟

با تشکر

 

[Hamid.s]

پاسخ : حافظ

به نظر من اینطوری معنی میشه:
اگر معشوق با من خوب بشه به خاطر خال مشکیش حاضرم سمرقند و بخا را رو به اون ببخشم!

3-چرا حافظ خودشو مالک سمرقند و بخارا دونسته؟

به نظر من حافظ خودشو مالک اونجا ها ندونسته منظورش این بوده که خال این یارو ترکه ( ) اندازه سمرقند و بخارا برا من ارزش داره و با اونا حتی خالشو عوض نمیکنم

 

[N.M]

پاسخ : حافظ

تو همین بیت واسه من چندتا سوال پیش اومد اگه توجیهی براشون دارین بگین
1-چرا ترک شیرازی؟ (به خاطر زیبایی زنان ترک؟)
2-چرا هند و سمرقند و بخارا رو آورده؟ از لحاظ تاریخی بینشون ارتباطی نیست؟ یا یه همچین چیزی
3-چرا حافظ خودشو مالک سمرقند و بخارا دونسته؟
4-چرا گفته معشوق دل منو به دست بیاره؟ نگفته اگه من بتونم قلب اونو تسخیر کنم؟

با تشکر

1. غلاما و كنيزاي ترك تو اون دوره خوشگل بودن. ( الانم دقّت كني تركيه‌ايا قيافه‌شون خوبه. ) به خاطر همين تركِ شيرازي! شيرازيشم به خاطر اينه كه يه دسته از تركاي ايران تو شيراز ساكن بودن.
2. سمرقند و بخارا الان جزو ازبكستانن. تو اون زمانا احتمالاً جايي بوده كه تركا بيشتر بودن.
3. رو كه اون بالاييه گفت.
4. نمي‌دونم.

با تشكّر مجدّد.

 

[پوریا]

پاسخ : حافظ

ترک شیرازی منظور معشوق هست. هندو هم منظور مشکی ست.
به نظر من اینطوری معنی میشه:
اگر معشوق با من خوب بشه به خاطر خال مشکیش حاضرم سمرقند و بخا را رو به اون ببخشم!

تو همین بیت واسه من چندتا سوال پیش اومد اگه توجیهی براشون دارین بگین
1-چرا ترک شیرازی؟ (به خاطر زیبایی زنان ترک؟)
2-چرا هند و سمرقند و بخارا رو آورده؟ از لحاظ تاریخی بینشون ارتباطی نیست؟ یا یه همچین چیزی
3-چرا حافظ خودشو مالک سمرقند و بخارا دونسته؟
4-چرا گفته معشوق دل منو به دست بیاره؟ نگفته اگه من بتونم قلب اونو تسخیر کنم؟

با تشکر

در مورد سوالات...جالب ترین و به نظرم مهمترین سوالت که به نطرم به فلسفه ی حافظ وارد است نه صرفا به این بیت...همین سوال آخرته...
به نظرم دلیلش را میتوان در این جست و حو کرد:رابطه ی میان عاشق و معشوق را این گونه گفته اند در قدیم که مانند جاذبه ی میان دو آهنرباست و نکته ای که هست اینه که"گاه به رغبت و جاذبه ی معشوق به عاشق اشاره میشود...به عنوان چیزی مهمتر از عشق عاشق!"...
خیلی سخته درک این حرف...من خودم این رو توی تفسیر یکی روی شعر مولوی دیدم...
اما حقیقتا هنوز کامل درکش نکردم :)

 

[sahere]

پاسخ : حافظ

قرار نیس ادامه بدید؟ :)

 

[F@temeh]

پاسخ : حافظ

چرا چرا قرار هس

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
​

میگه که اینجا حتی بهتر از بهشته ( اینجا=شیراز ) همین جا بمون .

ساقی دقیقن کیه؟ کیان؟

 

[ریـحـانـه]

پاسخ : حافظ

فک کنم ساقی منظورش اون جانِ جانانُ ایناس ! حالا این جانه هر چیزی میتونه باشه ...
میگه " می باقی " . فک کنم منظورش اینه که این " می " به من زندگی می بخشه . در واقع منُ زنده نگه می داره . و این می باقی رو تو بهشتم نمیشه پیدا کرد !

 

[brano]

پاسخ : حافظ

3-چرا حافظ خودشو مالک سمرقند و بخارا دونسته؟

معلم ادبيات ما خيلي باحاله ميگه اين شاعرا چون هيچي نداشتن از اين چيزا هي پيشكش معشوقشون ميكردن
آواي خوش هزار تقديم تو باد...
و اينا...

ساقی دقیقن کیه؟ کیان؟

ساقي هاي ميخونه!!
كس خاصي نيست
فقط داره ميگه وقتي اينجا خيلي باحال تر از بهشته اينجا بايد خوشيمون رو بكنيم پس پر كن پياله را!

آره دقيقا مث اين ميمونه كه بگيم فريدون ميگه :پر كن پياله را كاين آب آتشين ....
به كي ميگه؟مخاطب اين هم همون ساقيه.
و اون مي باقي هم البته شك دارم شايد منظورش اينه كه همينجا بمونيم با اون مي،يعني شرابي كه جاوداني ميبخشه يا جاودانه است

(البته اينا نظر منه)
اين بيت به نظر من ديگه نكته اي نداره بريم سر بيت بعد؟

 

[N.M]

پاسخ : حافظ

ساقي كسيه كه توي ميخانه‌ها شراب مي‌داده دستشون.

" در ادب عرفاني استعاره از "پير" يا "معشوق ازلي"‍‍[=ذات باري]. با عنايت به قرآن كريم(21/76): سَقاهُم رَبُّهم شراباً طهوراً: خدايشان به آنان بياشاماند شرابي پاك. "
كتاب صداي سخن عشق ؛ دكتر حسن انوري

+ ريحانه به نظرم منظورش از مي باقي، هم مي‌تونه اون باشه كه تو گفتي و هم "بقيه‌ي مي"! يعني ساقي به من بقيه‌ي ميُ بده، كه توي بهشتم گردش كنار آب ركناباد و گشتن توي مصلّا رو پيدا نمي‌كني!

 

[سعید الوند]

پاسخ : حافظ

ساقي كسيه كه توي ميخانه‌ها شراب مي‌داده دستشون.
+ ريحانه به نظرم منظورش از مي باقي، هم مي‌تونه اون باشه كه تو گفتي و هم "بقيه‌ي مي"! يعني ساقي به من بقيه‌ي ميُ بده، كه توي بهشتم گردش كنار آب ركناباد و گشتن توي مصلّا رو پيدا نمي‌كني!

عالی:) موافقم. میشه اینطور گفت که قسمتی از می خورده شده، حالا میخاد بقیه اش رو هم بخوره که اگر بمیره دیگه فرصت گردش كنار آب ركناباد و گشتن توي مصلّا رو نداره؛ و همینطور میشه اینطور استدلال کرد که می ای بده که منو جاودان کنه، چون اگه بمیرم و برم بهشت،گردش كنار آب ركناباد و گشتن توي مصلّا منتفیه :)

 

[brano]

پاسخ : حافظ

عالی:) موافقم. میشه اینطور گفت که قسمتی از می خورده شده، حالا میخاد بقیه اش رو هم بخوره که اگر بمیره دیگه فرصت گردش كنار آب ركناباد و گشتن توي مصلّا رو نداره؛ و همینطور میشه اینطور استدلال کرد که می ای بده که منو جاودان کنه، چون اگه بمیرم و برم بهشت،گردش كنار آب ركناباد و گشتن توي مصلّا منتفیه :)

دکتر خطیب رهبر هم گفتن که اون می منظورش باقی مانده می هستش ولی درباره بقیش همون چیزی که من گفتم رو ایشون هم گفتن
به نظر من منظور حافظ از می باقی میتونه همون میی که جاودانی میبخشه هم باشه

 

[brano]

پاسخ : حافظ

من نمی دونم شما چرا ادامه نمیدین

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

[/b]​

من تعبیر خودم رو از این جمله مینویسم
درباره لولی دو تا برداشت هست
اینکه اون لولی همون ترک شیرازی باشه
یا نه منظورش عشق های الکی باشه چون لولی همون کولیه فک کنم!
صبر از دل بردن هم نهایت شیفتگی و ایناست
ترکان هم اونطور که شنیدمتوی مهمونی پادشاه آخرش هرچی ظرف و اینا از طلا و نقره داشته میبردن واسه خودشون و در نهایت هیچی واسه شاه نمی زاشتن