sepide.r
کاربر فعال
- ارسالها
- 24
- امتیاز
- 48
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان 5
- شهر
- تهران . در زرده:-)
- رشته دانشگاه
- شدیدا در انتخاب رشتم در شک و
پاسخ : خاطره نویسی روزانه
تازه اومده بودیم تو ویلای شمالمون .همه جا پر از خاک و کف خونه از گچ و سیمان پربود!
چند روزی به گرد گیری و تمیز کردن گذشت...البته مادر جون تمیز میکرد ماهم تماشا!
بعد یه عمری پسرعمم اومد خونمون که مثلا به ماکمک کنه!تو جابه جایی وسایل سنگین مثل مبل و میزا!
مامانم که کم پیش میومد بهم بگه مثلا اینجارو تمیز کن و از این حرفا .ولی از شانس من دقیقا همون روزکه پسر عمم اومده چند تا پارچه ی خیس داده دستم و میگه بیا کف خونه رو تمیز کن!
من :-(
(تو دلم:بخشکی شانس)
حالا پسره وایساده بالا سرم دست به سینه داره تماشا میکنه
(تودلم:این داره به چی نگاه میکنه؟وای خدای من!کلفتی دختردایی هم دیدن داره آخه!)
تازه قیافمو ندیدی توی اون موقع!
تازه از خواب پا شده بودم!صورتمم وقت نکردم بشورم.لباس مناسبم گیر نیاورده بودم!چه میدونستم این پسره میاد!مانتوی آبجیم پوشیده بودم و روسری مامانم رو سر کرده بودم!
خلاصه بعد یه ساعت کلفتی کار تموم شد.در حین کار هم از خجالت سرمو بالا نمیاوردم که ببینم داره نگاه میکنه یا نه!یه بار که زیر چشمی نگاه کردم٫رفته بود رو صندلی نشسته بود تا بهتر ببینه!
زندگیه ما داریم؟
داستان دیروز با کمی اغراق!
تازه اومده بودیم تو ویلای شمالمون .همه جا پر از خاک و کف خونه از گچ و سیمان پربود!
چند روزی به گرد گیری و تمیز کردن گذشت...البته مادر جون تمیز میکرد ماهم تماشا!
بعد یه عمری پسرعمم اومد خونمون که مثلا به ماکمک کنه!تو جابه جایی وسایل سنگین مثل مبل و میزا!
مامانم که کم پیش میومد بهم بگه مثلا اینجارو تمیز کن و از این حرفا .ولی از شانس من دقیقا همون روزکه پسر عمم اومده چند تا پارچه ی خیس داده دستم و میگه بیا کف خونه رو تمیز کن!
من :-(
(تو دلم:بخشکی شانس)
حالا پسره وایساده بالا سرم دست به سینه داره تماشا میکنه
(تودلم:این داره به چی نگاه میکنه؟وای خدای من!کلفتی دختردایی هم دیدن داره آخه!)
تازه قیافمو ندیدی توی اون موقع!
تازه از خواب پا شده بودم!صورتمم وقت نکردم بشورم.لباس مناسبم گیر نیاورده بودم!چه میدونستم این پسره میاد!مانتوی آبجیم پوشیده بودم و روسری مامانم رو سر کرده بودم!
خلاصه بعد یه ساعت کلفتی کار تموم شد.در حین کار هم از خجالت سرمو بالا نمیاوردم که ببینم داره نگاه میکنه یا نه!یه بار که زیر چشمی نگاه کردم٫رفته بود رو صندلی نشسته بود تا بهتر ببینه!
زندگیه ما داریم؟
داستان دیروز با کمی اغراق!