علــی[میم]
!!!!!!!!
- ارسالها
- 1,097
- امتیاز
- 6,254
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی 1
- شهر
- کرمان
- سال فارغ التحصیلی
- 1393
- دانشگاه
- دانشگاه شیراز
- رشته دانشگاه
- سخت افزار
پاسخ : خاطره نویسی روزانه
دیشبم
صبی هم آقا سلی و گلی اومدن دنبالم رهسپار گل فروشی شدیو و پس از چند بار به در بسته خوردن بالاخره وارد یه در باز شدیمو برا داش شهریار و برادر حسینی دو تا دستگل شیک گرفتیم و برای اون دو تا دیگه هم دو تا شاخه گل و در پایان مامان شهریار رو اونجا ملاقات کردیم
بعد کلی مسخره بازی رفتیم فرودگاه و اونجا هم مقدار زیادی معطلی و مسخره کردن هم دیگه تا بالاخره دوستان اومدن و بعد یکی دو ماه شهریار مرا در آغوش گرفت
از قسمتای مهم فرودگاه که قابل توجه همه باید باشه بسه متواضعانه و شرافتمندانه ی شهریار بر پای مامانش بود که واقعا عالی بود و بعدشم آزادیو شهریار رو سواز ماشین کردیمو رفتیم سمت کافی شاپ
در میانه مسیر دو بارر جای پارکی رو که کار آموزان رانندگی میخواستن اشغال کنن رو اشغال کردیم و تقریبا اشکشون رو در آوردیم و سپس کافی شاپ
اونجا هم مقداری مسخره بازیو رفع دلتنگی و 4 5 میکر ژامبون و رفتیم آزادیو رسوندیم خونش گلی رو هم و بعدش عازم مسجد ، خانه ی خدا و نماز جماعت گشتیم ، پس از اقامه نماز منو رسوندن و خونه و الان در خدمتتونم با چشمان نیم بازم
روز خوبی و کاش بیشتر تلاش کرده بودیم و بودم برای بهتر شدنش
دیشبم
صبی هم آقا سلی و گلی اومدن دنبالم رهسپار گل فروشی شدیو و پس از چند بار به در بسته خوردن بالاخره وارد یه در باز شدیمو برا داش شهریار و برادر حسینی دو تا دستگل شیک گرفتیم و برای اون دو تا دیگه هم دو تا شاخه گل و در پایان مامان شهریار رو اونجا ملاقات کردیم
بعد کلی مسخره بازی رفتیم فرودگاه و اونجا هم مقدار زیادی معطلی و مسخره کردن هم دیگه تا بالاخره دوستان اومدن و بعد یکی دو ماه شهریار مرا در آغوش گرفت
از قسمتای مهم فرودگاه که قابل توجه همه باید باشه بسه متواضعانه و شرافتمندانه ی شهریار بر پای مامانش بود که واقعا عالی بود و بعدشم آزادیو شهریار رو سواز ماشین کردیمو رفتیم سمت کافی شاپ
در میانه مسیر دو بارر جای پارکی رو که کار آموزان رانندگی میخواستن اشغال کنن رو اشغال کردیم و تقریبا اشکشون رو در آوردیم و سپس کافی شاپ
اونجا هم مقداری مسخره بازیو رفع دلتنگی و 4 5 میکر ژامبون و رفتیم آزادیو رسوندیم خونش گلی رو هم و بعدش عازم مسجد ، خانه ی خدا و نماز جماعت گشتیم ، پس از اقامه نماز منو رسوندن و خونه و الان در خدمتتونم با چشمان نیم بازم
روز خوبی و کاش بیشتر تلاش کرده بودیم و بودم برای بهتر شدنش