• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

اعترافگاه!

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اوایل عضویتم فکر میکردم یکی از بچه های سایت مسئول اینه که به بچه ها ستاره بده :D
اعتراف میکنم که وقتی میخواستم برم مدرسه فکر میکردم همش نقاشی میکشیم :D ;;)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم یه بار مامانم به من و دختر عموم پول داد بریم خرید کنیم بعد ما رفتیم برا خودمون شارژ خریدیم منم به مامانم گفتم پولو گم کردم! :D X_X البته اولش واقعا بقیه پول رو تو مغازه جا گذاشتم ولی بعد رفتم گرفتمش. بقیه پول رو هم برداشتمش واسه خودم! :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم، وقتی بچه بودم،فکر می کردم این جوری مدیر و معلمای یه مدرسه انتخاب میشن:
چند نفر پشت یه خط می ایستن، بعد یه نفر دیگه، در مدرسه رو باز میکنه. بعدش اون چند نفر شروع میکنن به دویدن، هرکی که زودتر اومد تو، میشه مدیر، نفردوم میشه معاون و همین طور نفرات بعدی میشن معلما و نفر آخرم میشه سرایدار!!!! :D :D =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا یه ماه پیش فک میکردم امینم دختره!!!!! :D X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم بچه ك بودم فك ميكردم زن وشوهرا يه نامه مينويسن واسه خدا ك ما بچه ميخوايم بعد خدا با يه جادو بچه رو ميذاره تو شكمه مامانه :))
يه همچين بچه ي اسكولي بودم :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی دوم ابتدایی بودم "ولی" رو "و علی" نوشتم.... :-[


وقتی بچه بودم فکر میکردم توی TV آدمایی هستن که ما هروقت روشنش میکنیم زود پامیشنو برنامه هاشونو اجرا میکنن.... =))
بععععععلههههه همچین آدم فانتزیی هستیم... :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

یه بار حتما رو هتمن نوشتم.


یه بار برگه بیست یکی رو به جای 18 خودم جا زدم.
 
پاسخ : اعترافگاه !

ما یه فامیل دوری داریم که اسمش بنت الهدی است. اعتراف می کنم که من تمام 8 سالگیمو به این فکر می کردم که هرکی میره مکه میشه حاجی. این کجا رفته شده بنت؟!!!!!!!!!!!!!!! =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هر وقت چشمم میخوره به نام کاربری پریسا (Titarisa ) یاد پماد تترا سایکیلین میفتم !!! =)) :-[
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم
قبلنا مامان بابام كه دعوام ميكردن
خيلى از دستشون عصبانى ميشدم
تو دلم يه چيزايه بدى ميگفتم :(
بعدش ناراحت ميشدم هى با خودم ميگفتم خدايا منو ببخش
[-o<
بعد يه روز اومدم گفتم خدايا من هرچيزى ميگم وقتى عصبانيم قبول نكن
ديگه راحت شدم :)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اولا نام کاربریِ علی ع. رو میخوندم "علی علیه سلام" !! :-/
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم گاهی به شدت حس میکنم یه احمقم!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که هنوز خیلی از دوستام رو نشناختم.
شاید لفظ دوست مناسب نباشه.ولی.....
راجع به بعضیا اشتباه فک کردم.
تو روت باهات دوسته و پشت سرت زیرآبتو می زنه.
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی 10 سالم اینا بود یه مدت کارم این بود که با دوستم بریم پشت بوم خونه شون و بطری نوشابه رو پر کنیم از آب جوش و بریزیم سر مردم :D
بعضیا به فحش دادن بسنده می کردن و بعضیام میومدن دم در خونه و چوغولیمونو می کردن نامردا :|
:D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتــراف میکنم تا همین چــند وقت پیش که امتحان املا داشتیم ، نمیدونستم قـــورباغــه دُرُســـته نه غـــورباقــه! :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم همين محرم ياثار الله رو توي يه پرده خوندم يا شار الله ( چوت "ث" كشيده بود منم فك كردم "ش" است) :D بعد ديكشنري عربي رو نگا كردم ديدم كلمه ي "شار" نداريم :))
ب دوستم زنگ زدم گفتم : نرگس شار يني چي ؟! از شارش مياد؟!
دوستم گفت چي ميگي و اين حرفا وقتي تعريف كردم قضيه رو الفاظي همچون اسكول و شاس كوچولو نصيبمان شد =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هیچوقت -ازاول عمرم تا حالا- نفهمیدم اول این اخبار شبکه ی یک ،ک یک شعری میخونن، به چه زبانیه

یا اصن حتی شعر هس یا نه؟!! :D :-/
(بچه ک بودم فک میکردم دارن حمله میکنن!) ;;)
 
پاسخ : اعترافگاه !

همیشه فکر می کردم چجوری یه جشواره یا یه نمایشگاه یا فستیوال و..... هایی که دو سه ماه دیگه برگذار می شه براش عکس و فیلم نشون می دهن
 
پاسخ : اعترافگاه !

من همیشه روزای اول مدرسه مسافرت تشریف داشتم و نمیرفتم هیچ وقت شعار ها رو یاد نداشتم و فقط به تقلید از بچه ها یه چیزی از خودم می پروندم.
تو دبستان بچه ها سر صف یه شعاری میدادن: نَصرُ مِن الله و فَتحٌ قریب
چیزی که من فک میکردم دارن میگن این بود: مَستُ من الله وَلی و مَلی! و همیشه سر صف با جدیت تمام همراه بچه ها این شعار من در آوردی رو میگفتم :))
 
Back
بالا