پاسخ : کوچک نوشته ها
ب چپ رفتیم.نشد
راست را امتحان کردیم.چیزی نبود
نگاه ب دور و بر کردیم.هیچ نبود
تا اینک صدای خنده ای اومد..بله.او همان جا بود و ب تلاش های ما میخندید و با گریه هامان اشک میریخت..فقط ما او را نمیدیدیم
صدای خنده اش ابتدا عذاب آور بود.باورش نمیکردیم چون ندیدیمش.سپس خواستیم صاحب خنده را حتی اگر نبینیم بشناسیم..در راه شناختش زجر کشیدیم
و نهایتا او لبخند زد بر تلاش ما!و لبخند بی صداست..