گند های دوران كودكی

meli

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,014
امتیاز
8,479
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
برنز کشوری کامپیوتر
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من سه سالم بود ما تویه برج 14 طبقه زندگی میکردیم که فک کنم 100 واحدی بود :-"

بعد فک کنین پر بچه تو رده سنیه 2 تا 5 سال که ما هممون همش با هم بازی میکردیم و کل ساختمونو میزاشتیم رو سرمون...!(بین 20 تا بچه فقط من دختر بودم :D)

هیشکیم نمیدونست کی باعث همه ی شیطنت ها و خراب کاریاس :-"

یه بار یه روز یکی از همسایه ها سفره ابولفضل میده همه همسایه ها هم دعوت بودن...

اینا میبینن کل بچه ها با مامانشون میان میشینن یه گوشه صداشونم در نمیاد!

همه کلی تعجب میکنن و اینا!

خلاصه 19تا بچه میان ساکت و اروم میشنن هیچیم نمیگن تا اینکه من از مهد کودک میام!

من یه دفه میپرم وسط میگم بچه ها بدویین بازی من اومدم!!! اینا هم که انگار منتظر دستور من بودن میپرن وسط خلاصه سفره ابولفضل رو میزاریم رو هوا و بهمش میریزیم :)) =)) :))

خلاصه میفهمن سر دستشون منم و باعث شیطنتام دیگه اون 19 تا پسر ماماناشون نمیزارن بچشون با من بازی کنه که منحرف نشن :)) =)) :))
 

FALCON

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
295
امتیاز
557
نام مرکز سمپاد
علامه حلی اراک
شهر
اراک یونایتد
مدال المپیاد
خیلی دوس داشتم برم لوی تو راه بنزینم تموم شد
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
طب
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

از اونجایی که بچگی کلا زیاد گند کاری میکردم و همه اطرافیان م تصدیق میکنن خواستم اینجا هم بذارم
گنده کاری های مربوط به بابا بزرگ :D
این بابا بزرگ بیچاره من از دست من خیلی زجر کشیده
عروسی یکی ازخاله هام بود و من حدودا 6 سالم بود
خاله کوچیکم رفته بود از این چسب های قوی هستن برای ناخن و کارای دیگس تقریبا مثه چسب قطره ای چند تا خریده بود
ولی هی نمیذاشت دست بزنم
منم خیلی لجم گرفت
مظر شدم تا رفت
بابا بزرگم خوابیده بود اون موقع
چشتون روز بد نبینه سه تا از این چسب هارو آروم و بی صدا خالی کردم روی بابا بزرگ و زیر پاهاش که چسبید به تشک
اینقدر حال میداد که اگه چسبام تموم نمیشد بیخیال نمیشدم
سریع جاشونو انداختم یه گوشه ای و رفتم
یادمه خیلی ذوق داشتم ببینم چی میشه
نمیدونم چند دقیقه گذشت ولی یکهو داد بابا بزرگم در اومد
بنده خدا میخواسته از جاش بلند شه نه که چسب بود پوست پاش درد گرفته بود
مگه میکند
هنوز یادمه چقدر فلاکت کشیدیم
اون شب هم عروسی بود
نمیدونم چه جوری بازش کردن ولی بعدش کلی منو دعوا کرد :(
 

lgh95

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
285
امتیاز
1,660
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
93
مدال المپیاد
برنز نجوم 92
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من کلاس اول که بودم اصلا هیچ گونه پیش فرضی از مشق نداشتم -آخه پیش دبستانی نرفتم :D - معلممون هر روز که حرفا رو درس میداد میگف اینقد بنویسین ...منم که شوت... :-"
خلاصه یه ماه اولو مشق ننوشتم معلمم نیگا نمی کرد...
چشتون روز بد نبینه...بعد یه ماه معلم گفت دفتراتونو بیارید ببینم...من: :O :O
رفتم خونه تا نصفه شب یه کمشو نوشتم بقیه شم معلم نه که به ما خیـــــلی ارادت داشت گفت اشکال نداره بعدا بنویس بیار ببینم
 

ImPiSh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
371
امتیاز
1,120
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فـرزانگان یـک
شهر
تهران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار که کلاس سوم بودم و با سرویس می رفتم کلاس زبان، این راننده مون عوض شده بود
برای اولین بار که اومده بود، منو سوار کرد
بعد که خواست بره اون یکی دختره رو سوار کنه، خونشو اشتباه رفت
من می دونستم که خونه شون کجاست ولی هیچی نگفتم
یارو هم کلی در یه خونه دیگه واستاده بود تا دختره بیاد
نمی دونم چرا لال شده بودم
بعدشم که کلی واستاد رفت
دختره هم بعدا گفت آقا دنبال من نیومدین
مرده هم گفت اومدم این شاهد! ( منو می گفت!)
حالا منو داری، نمی دونستم چی کار کنم ! آخرشم هیشکی نفهمید دقیقا قضیه چی شد
همه مونده بودن که چرا من نگفتم اشتبا رفتیم
به خدا دیوونه بودم (:|
 

lindaa

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
573
امتیاز
3,605
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ابرشهرقدیم (نیشابور)
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

چهارشنبه سوری بود بعد پسرعمم هم خونه مابود!ما تو حیاط اتیش درست کردیم!دیدیم خیلی بزرگ نیست.نشستیم باپسرعمم فکر کردیم بعد بنزین ریختیم رو اتیش! :Dمشکل اینجابود که اتیشا کنار درختای دیگه بود! :-"
داداشم اومد توحیاط اینجوری بود ~X( X_Xبالاخره اتیشو خاموش کرد!خدابهمون رحم کرد! :D
----------------------------
یکبار دیگه هم با عمم رفتیم خونه عمه دیگم!همین پسرعمم هم بود!
عمم تو خونشون یک گلدون داشتن پر از شکوفه های صورتی ماهم از اونا خوشمون میومد! x:
تا دیدیم کسی اونجا نیست تو جیبامونو پر کردیم از شکوفه ها! =))دیگه شکوفه ای نمونده بود!
وقتی میخواستیم بریم مامانامون گفتن چرا جیباتون باد کرده؟؟؟ :-?
ما :-" :-" :-"نمیدونیم!
بالاخره فهمیدن و شکوفه هارو ازمون گرفتن! :((
 

L.E

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
980
امتیاز
6,736
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 ِ تهران
شهر
تهران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه بار بچه بودم بعد رفته بودیم مهمونی بعد ما داشتیم میدوییدیم و اینا
من یهو سریع برگشتم بعد مواجه شدم با شکم یکی از فامیلای رودروایسی دارمون....
بعد با پررویی تمام گفتم:wow!چه شکم گنده ای! :P
 

saranaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
996
امتیاز
4,711
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
1393
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از lady chemist :
من وقتی بچه بودم همیشه به این حالت P:> :D بودم.!!!
یه بار وقتی از مدرسه برمیگشتم..کیفم موند مدرسه!!!!!!
:D :))
اومدم خونه.شاد.و خوشحال...اصنم حس نمیکنم کیفم نیس!!
مامانم دیده..
میگه..عزیزم کیفت کو؟!!
منم میگم...کو؟!!! :-"ای وای موند مدذسه....
مامان بابام هردوشون این طوری
=)) :))شده بودن..
تا یه ماه سوژه بودم
!!!!!! :D
خواهر من بیش از 200 بار بدون کیف اومد خونه یا کلا جا می موند
یه بار زنگ زد خونه گفت مامان جا موندم(طبق معمول)
مامانم هم گفت همون جا باش تا بیام خب
خواهرم: باشه ولی میشه برید کیفم رو از سرویس بگیرید...
 

lindaa

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
573
امتیاز
3,605
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ابرشهرقدیم (نیشابور)
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

کلاس اول ابتدایی بودم مدرسمون نزدیک خونمون بود
بارون گرفته بود بعد یکی از دوستام بهم گفت توکه خونتون نزدیکه برو چترتو بیار خیس نشیم! :))
منم که بچه مظلوم :-" =))گفتم باشه!زنگ تفریح بدو بدو از مدرسه رفتم بیرون رفتم خونمون!
تامامنم دید منم اینجوری شد :O :O :-w :-w
گفتم مامان بدو برو چترمو بیار داره بارون میاد! =))
مامانم گفت چترت خونه نیست!منم بدو بدو برگشتم مدرسه! =))
رفتم دیدم چترم تو دفتر جامونده بوده از روز قبل!
وقتی رفتم خونه بابام اینجوری بود :-w :-wتا یک ساعت نصیحت کرد که دیگه از مدرسه نیام بیرون!
امان از رفیق ناباب! :D :-"
 

SOUL KEEPER

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,161
امتیاز
8,026
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گنبد کاووس
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

بله ، نامرده هر کی جایی تعریف کنه بعدا" :-w :D

در دوران طفولیت ، وقتی یبوست میشدم ، میرفتم دست شویی ، یه عالمه میشستم بعد چیزی حاصل نمیشد ، مامانم میگفت امیر بیام ... ، بعد من میگفتم نـــــه مامان پی پی رفته خونشون پلو بخوره ... :-" :-[ :D
 

ImPiSh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
371
امتیاز
1,120
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فـرزانگان یـک
شهر
تهران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از lady chemist :
من وقتی بچه بودم همیشه به این حالت P:> :D بودم.!!!
یه بار وقتی از مدرسه برمیگشتم..کیفم موند مدرسه!!!!!!
:D :))
اومدم خونه.شاد.و خوشحال...اصنم حس نمیکنم کیفم نیس!!
مامانم دیده..
میگه..عزیزم کیفت کو؟!!
منم میگم...کو؟!!! :-"ای وای موند مدذسه....
مامان بابام هردوشون این طوری
=)) :))شده بودن..
تا یه ماه سوژه بودم
!!!!!! :D
حالا من برعکس تو!
کلاس اول که بودم وقتی رسیدم در مدرسه یادم افتاد کیفمو نیووردم مونده خونه =))
حالا منو می گی گریه و زاری تا وقتی که زنگ زدیم بابام کیفمو از خونه اورد ;))
 

ع.ح

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
10
امتیاز
25
نام مرکز سمپاد
حلی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من بچه که بودم خیلی شیطون بودم. الان دیگه نیستم...

۵ سالم بود که خونه مامان بزرگم مهمون بودیم.خیلی ها هم اونجا بودند.بعد شام ژسر خاله ام گفت بیا بریم کفشاشون رو بریزیم تو آب حوض.منم خیلی حال کردم و خلاصه با ۲-۳ تا از بچه ها کفش ها رو ریختیم تو آب.زن دایی که فهمیده بود با مامانم و خاله هام اومدن یکی یکی کفش مهمون رو از آب کشیدن بالا.اما بیچاره همشون موقع رفتن کفشاشون خیس بود.آخرشم پسرخاله ام رو دعوا کردند!
 

FALCON

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
295
امتیاز
557
نام مرکز سمپاد
علامه حلی اراک
شهر
اراک یونایتد
مدال المپیاد
خیلی دوس داشتم برم لوی تو راه بنزینم تموم شد
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
طب
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

حدودا 7 سالم بود خونه مامان بزرگم اینا
بابا بزرگم باز هم خواب بود
من هم بابام تازه از این تفنگ زرگا هست مثه وینچستره بعدش از این تیر توپیا داره خریده بود
بعد فیلم دیده بودم که سیب میذارن رو سر آدما میزنن
منم جو گیر
هر چی گشتم سیب نبود
نارنگی پیدا کردم
یواش گذاشتم رو سر بابا بزرگم
خدا رحم کرد نفهمید
بعدش هخیلی صتف خوابیده بود
یعنی صورتش روبروم بود
بعد رفتم عقب
دو تا تیر اول خورد تو دیوار
خیلی بالا
دیدم بالاست پایین ترو زدم
میدونید کجا خورد؟
تو دماغ بابا بزرگم
بعدش یکهو از جا پرید
کلی داد و یبداد کرد
منم تفنگو انداختم فرار کردم
من اون تفنگو خیلی دوس داشتم ولی تا چند وقت بهم ندادن
اینقدر گریه کردم که نگو
بیچاره بابا بزرگم هنوز یادشه :D
 

Hamid.s

‌Bug
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
16,727
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد1
شهر
مشهد
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
نرم‌افزار
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یکبار دادشم زد یکی از گلدونای مامانمو شکوند
کلی به من حق السکوت و اینا داد ک من نگم به مامانم بعد هم گلدونو سر به نیست کرد :D
منم هر وقت با داداشم دعوام میشد تهدیدش میکردم ک میرم میگم به مامان اونم اینطوری :-s یهو ساکت میشد (< :D
بعد یکباردعوامون شد من در رفتم تو اتاقم رفتم زیر پتو قایم شدم :-" :-" ک یکی در رو باز کرد اومد تو منم فک کردم داداشمه ترسیدم گفتم اذیتم کنی به مامان میگم گلدونشو شیکوندیا...... بعد یهو یه جیغ بنفش شنیدم. نگو مامانم بوده اون نه داداشم =)) :)) =))
بعد اون البته داداشم از خجالتم در اومد X_X :D
 

-elham-

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
308
امتیاز
927
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی
شهر
هرمزگان
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه بار مامانم رفت بیرون گفت یادت نره ها ی ربعه دیگه غذارو خاموش میکنی گفتم باشه بعد رفتم تو اتاقم در رو بستم یه فیلم گذاشتم که ببینم . پنجره اتاقمم باز کرده بودم دیدم داره بوی دود میاد گفتم حتما از بیرونه . فیلم اول تموم شد گفتم کاری که ندارم یه فیلم دیگم نیگا میکنم وسطای فیلم بود که دیدم صدای تلق و تولوق میاد رفتم بیرون خونه رو اصن یه هاله ای از دود برداشته بود مامانم همونجا اومده بود داشت پنجره هارو باز میکرد دیگه از همون زمان کاری به من میگن به طور کامل مسیولیتشو قبول نمیکنم میگم ممکنه یادم بره (< (< (< :D :D :D :D :D
 

nastaran1r

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
484
امتیاز
655
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
East Azerbaidjan
دانشگاه
دانشگاه تبریز
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار من و پسر خالم مینج بازی میکردیم .جرزنی کرد منم که عصبابم خورد شده بود صفحهش رو برداشتم کوبیدم سرش :D کلی خون از سرش اومد X_X آخه صفحهش پلاستیکی بود. :(
-----------------------------------------------------------------
من وقتی بچه بودم از عروسک میترسیدم X_X.یه بار جلوم عروسک نشون دادن :-ss عروسک رو چنان کوبیدم دیوار درجا مرد. :))
 

black.rozzz

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
83
امتیاز
215
نام مرکز سمپاد
راهنمایی فرزانگان ۱ مشهد
شهر
mashhad
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من وقتی خیلی کوچیک بودم کاهو خیلی دوس داشتم بهش هم اهو می گفتم :D
یه بار رفته بودیم میوه فروشی منم رفتم به فروشنده گفتم یکم اهو می خوام هی میگفت چی می خوای هی بازم من می گفتم اهوووووو باز می گفت بابا ما این جا حیوون که نمی فروشیم!!!
حالا منم از رو هم نمی رفتم :D :D
اخرش سرشو خردم ول کرد رفت
اخرش مامانم اومد گفت این کاهو می خواد
 

کوزت

کوزت
ارسال‌ها
1,651
امتیاز
7,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3 مشهد
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
گند های دوران کودکی

5 سالم بود بعد ازین چمدونا هس زیرش چرخه تازه اومده بود
یکی خریده بودیم
مامان و بابام رفته بودن مهمونی
داداشام گفتن برم تو چمدون بعد دوره خونه بچرخوننم‎:D
من رفتم تو بعد این دوتام وحشی انگار گونی برنج میکشن
چمدونو میزدن تو درو دیوار بعد مام اون تو گریه
میگفتم وایسا وایسا
اونام جو گیر میگفتن الان میرسیم صب کن
هووو دنده رو عوض کن
من به صورت لواشک بودم اون تو‎);‎
بعده ۲ساعت زیپو باز کردن دیدن من سرخ شدم از بس گریه کردم دستو پام کبوده
دیگه هزارتا یخمک بم دادن لوشون ندم‎:D
تا مامانم اومد پریدم بغلش لوشون دادم
انقد حال داد=))
 

-elham-

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
308
امتیاز
927
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی
شهر
هرمزگان
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

داداش من وقتی بچه بود خییییییییلی شر بوده(از من 9 سال بزرگتره) یه بار رفته بودن خونه مامان بزرگم این پارچ آبو برداشته رو تلفن خالی کرده بعد ازش پرسیدن چرا اینکارو کردی گفته آخه تلفن خاک داش میخواستم تمیز شه :D (<
وقتیم بچه بودم ما زمان دعوا داشتیم هر روز راس ساعت 12 ظهر ما دعوامون میفتاد بعد من قهر میکردم اون میومد آشتی میفرستادمش سوپری ی لپ لپ 5000تومنی بگیره تا باهاش دوس شم (< P:> <D=
 

Legend

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,329
امتیاز
2,204
نام مرکز سمپاد
علامه حلی بدون شماره!
شهر
طهرون
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

ما سال سوم راهنمایی بودیم! :D

یه روز که داشتیم میرفتیم خونه یه فکری زد به سرمون! گفتیم اعلامیه ختم یکی از بچه ها رو درست کنیم بزنیم درودیوار مدرسه! :D

بعد یکی شعر گفت یکی متن رو نوشت یکی هم عکسش رو گذاشت! :D اعلامیه انقدر خوب شد خودمون کف کردیم!

بعدش چند روز بعد زدیم درودیوار مدرسه! :D وقتی مدیر و ناظممون دیدن کلی گریه که چه بچه ی خوبی بود! =)) بعد همون موقع رفیقمون امد مدرسه ناظم و مدیرمون جوری شوکه شدن انگا روح دیدن! =))

بعدش همون موقع مارو به صف کردن و همه کیف ها و... رو گشتن تا ببینند کار کی بوده! منم تو کیفم یه نسخشو برا یادگاری داشتم تا دیدم که دارن می گردن مچالش کردم انداختم سطل آشغال! :( حیف شد! :(

ولی اون ها هم به ما شک کرده بودن آخه ما زبان زد بودیم! :D ولی واقعا تا الآن هم هرچی بهش فک می کنیم کلی می خندیم! :)) =))

یادش بخیر چقدر خوش بودیم و جاهل! :D :-<
 

کوزت

کوزت
ارسال‌ها
1,651
امتیاز
7,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3 مشهد
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
گندهای دوران کودکی

اینو یادم بود خیلی وقت روم نمیشد بگم
من همیشه گربه داشتم واسه همین عاشقه این بودم که ی پرنده داشته باشم
همیشه فک میکردم جیرجیرک ی پرندس که بجای جیک جیک میگه جیر جیر:D
بعد فانتزیم این بود ی جیرجیرک داشتم:D میذاشتمش تو قفس بهش دونه میدادم و پرواز میکردو اینا=))
بعدش رو مخ بابا بودم که بابا واسم جیرجیرک بخر
دیوونش کردم :Dبعده دوماه
ی روز من به دیوار تکیه داده بودم بعد بابام ی کیسه مشکی دستش بود گفت سارا واست جیرجیرک گرفتم
منم خوشال اصن مست شدم ی لحظه:D
(از سوسک و شبهه سوسک میترسیدم)
بابام تا دره کیسه رو باز کرد دیدم ی چی م3 سوسکه
گفتم گمشووووو);
بعد برگشتم فرار کنم رفتم تو دیوار);
دماغم پره خون شد
اصن تا چن شب کابوس میدیدم=((
 
بالا