قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,983
امتیاز
44,510
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
نگاه اسنیپ برای اولین بار متعجب و متاثر شد.
-تو اونو زنده نگه داشتی تا به وقتش بمیره؟ مثل خوکی که می پرورونن تا بکشن؟

دامبلدور گفت:
-همه ما پرورونده میشیم تا یه روزی بمیریم. چه بهتر که مرگمون هدفمند باشه.

هری پاتر و یادگاران مرگ
 

moonelin

مهتاب
ارسال‌ها
264
امتیاز
8,625
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
آیا همان خدایی که سیاره زمین ما را آفریده است، همزمان سیاره دیگری را نیز در نقطه نامعلومی در عالم هستی نیافریده است؟
منظورم سیاره‌ای است که درگذشتگان به سوی آن پر می‌کشند؟
آن سیاره، همان مکانی است که تمام انسان‌هایی که در قلب دیگران جای دارند به زندگی خود در آنجا ادامه می‌دهند.
و مادامی که کسی وجود داشته باشد که به آن فرد درگذشته بیندیشد، اون نیز در آن سیاره، به زیستن خود ادامه خواهد داد.

اگر باران بیاید | تاکوجی ایشیکاوا
 
ارسال‌ها
545
امتیاز
13,685
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
به یک جایی از زندگی که رسیدی،
می‌فهمی رنج را نباید امتداد داد
باید مثل یک چاقو که چیزها را می‌برد
و از میانشان می‌گذرد ، از بعضی آدم‌ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی!

ویلیام‌ فاکنر
طلاکوب
 

Khakestary

‌‌‌‌
ارسال‌ها
59
امتیاز
1,392
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
ایلامـ
سال فارغ التحصیلی
1400
کتابِ آخرین دختر؛ صفحه ۸۹
به نظر می‌رسید آن‌چه در کل عراق اتفاق افتاده همه را دچارِ سردرگرمی کرده است. رسانه‌ها حتی گزارشی درباره محاصره کوچو پخش نکردند. الیاس گفت: "اونها دارن در بغداد نخست‌وزیر عوض می‌کنن. وقت ندارن که به ما فکر کنن." بنابراین ما منتظر بودیم. روستا آرام و خیابان خالی بود. همه داخل خانه‌ها می‌ماندند. ما دست از خوردن برداشتیم و من، برادرانم را می‌دیدم که لاغر و صورت‌شان رنگ‌پریده می‌شود. فکر می‌کردم که همین اتفاق برای من هم افتاده است اما نمی‌خواستم به آینه نگاه کنم. ما حمام نمی‌کردیم و خیلی زود بوی گند تن‌مان تمام خانه را برداشت. هرشب روی بام می‌رفتیم و شانه به شانه هم می‌خوابیدیم. آن بالا دولا می‌شدیم و سعی می‌کردیم پشت دیوار کوتاه بام خودمان را پنهان کنیم و به آرامی پچ‌پچ می‌کردیم تا داعشی‌ها صدایمان را نشنوند. وقتی بچه کوچک شیرین، بی‌خبر از همه‌جا شروع به گریه می‌کرد، بدن‌مان منقبض می‌شد. این چیزها مهم نبود. قطعاً داعش می‌دانست ما آن‌جا هستیم. نکته اصلی همین بود.
داعشی‌ها ما را در خانه‌های خودمان زندانی کرده بودند، درحالی که در سنجار داشتند قتل عام می‌کردند و وقت نداشتند هم‌چنان مراقب ما باشند. آن‌ها، مشغول توقیف خانه‌های ایزدیان و پرکردن کیف‌هایشان با جواهرات، سوئیچ ماشین‌ها و تلفن‌های همراه بودند. مشغولِ جمع کردن گاو و گوسفندان آن‌ها برای خودشان بودند‌. مشغول تقسیم زنان جوان در میان پیکارجویان در عراق و سوریه بودند تا به عنوان برده جنسی از آن‌ها استفاده کنند و مشغول کشتار مردانی بودند که توان دفاع از خود را داشتند. هزاران ایزدی کشته شده بودند و اجسادشان در گورهای دسته‌جمعی که داعش سعی می‌کرد پنهان‌شان کنند دفن شدند.


+ حالا شما به جای عراق و داعش، اگر بذارید افغانستان و طالبان، میشه وضعیت این‌ روزها.
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,983
امتیاز
44,510
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
-بعد از اون اتفاق دیمن خیلی درد کشید، خیلی شکست، گریه کرد... اون...بهرحال، بعدش دوباره به همون خباثت گذشته شد، ولی نطر من بهش دیگه مثل قبل نیست. تازه فهمیدم دیدن اشک یک نفر چقدر خود واقعیشو بهمون میشناسونه.

خاطرات خون‌آشام: غضب
نوشته های الینا گیلبرت در دفترچه خاطراتش.
 

Sety

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
725
امتیاز
17,401
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
دیگه چی؟اون خیلی خوشگله.از نگاه کردن بهش خسته نمیشی.هرگز نگران این نمیشی نکنه از تو باهوش تر باشه؛چون میدونی هست.اون بامزه است بدون اینکه حتی بدجنسی کنه.من عاشقشم. وَن هوتِن من خیلی خوش شانسم که عاشق اونم.تو نمیتونی انتخاب کنی که توی این دنیا آسیب نبینی پیرمرد،ولی میتونی تصمیم بگیری کی بهت آسیب بزنه.من از انتخاب هام راضی ام.امیدوارم اون هم از انتخاب هاش راضی باشه.
من از انتخاب هام راضی ام آگستوس.
راضی ام.

بند آخر کتاب نحسی ستاره های بخت ما:) \جان گرین
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,426
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
تا چندى پيش جهان تقسيم مى شد به پانصد ميليون نفر(انسان) و يك ميليارد و پانصد ميليون نفر ((بومى)) كه حتى از اطلاق نام انسان هم محرومند و سرنوشت ابدى انسان ها به همين دو گروه مغضوب و لعنت شده(damnes) و گروه نجات يافته تقسيم مى گردد.ان ((بومى))ها هميشه محكومند به بيچارگى و بيگارى كشيدن و رنج و زجر و ان ((انسان))ها محكوم به لذت بردن از خود و "انسان"بودنشان.

شريعتى به نقل از سارتر
 

هاینتس

کافرِ مُزلف | فاحشه
ارسال‌ها
533
امتیاز
8,314
نام مرکز سمپاد
شهر
سال فارغ التحصیلی
0000
«در مهمانخانه، دختر قشنگی پهلوی میز ما غذا می‌خورد. خیلی ملیح است و دلربایی هم نسبت به ما می‌کند و کم‌کم مشاور با او آشنا شده و طرح دوستی ریخته و من او را متوجه کردم به این که ممکن است جاسوس باشد.»
یادداشت های فروغی کنفرانس صلح پاریس
 
ارسال‌ها
262
امتیاز
13,859
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
"تو دلش رو نداری اونی که می خوای بشی.به آدم هایی مثل من احتیاج داری. به ادم هایی احتیاج داری که بتونی اون انگشت صاحب مرده ات رو سمت شون بگیری و بگی: تقصیر اون بود."
دیباچه کتاب چون عاشق نفرت از منی
تونی منتانا در صورت زخمی
 

Amirseyf

Amiram
ارسال‌ها
22
امتیاز
292
نام مرکز سمپاد
اژه ای ۱
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1395
مدال المپیاد
المپیاد زیست شرکت گردم قبول نشدم
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
داروسازی
بابا لنگ دراز عزیزم
بعضی آدم ها را نمی‌شود داشت
فقط می‌شود يک جور خاصی دوستشان داشت
بعضی آدم ها اصلا برای اين نيستند
که براي تو باشند يا تو برای آن ها ...
اين آدم ها حتي وقتي که ديگر نيستند هم در کنج دلت تا ابد يه جور خاص دوست داشته خواهند شد ...
 

.shadi.

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
188
امتیاز
1,304
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
dk
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
مامان لاغر و قبراق بود ولی با در و دیوار خانه هم درگیر بود. به شیر آب دهن کجی می‌کرد و به قصابی که ازش گوشت می‌خرید مظنون بود. شاد بودن حکم لخت بودن را برایش داشت. از هر دو به یک اندازه احساس گناه می‌کرد. با اخم تسبیح می‌گرداند و با چهره رنج کشیده پیش خدا حاضر می‌شد. آدم‌های مظلوم را دوست داشت و تا وقتی که مظلوم باقی مانده بودند، به آن‌ها کمک می‌کرد.

رویای تبت
فریبا وفی
 

Mahdi_rs

وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ
ارسال‌ها
125
امتیاز
2,912
نام مرکز سمپاد
علامه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
مرکز....
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
روزگاری پر از هیچ
یک جای این ادمیت می لنگد
برای اینکه یک ساعت با مردی بگذرانم، 350 فرانک سوییس می‌گیرم.
یک ساعت در واقع اغراق است. اگر در آوردن لباس‌ها را حساب نکنیم و تظاهر به محبت و صحبت درباره‌ی مسائل پیش پا افتاده و لباس پوشیدن را كنار بگذاریم، کل این مدت می‌شود یازده دقیقه رابطه‌ی جنسی.
یازده دقیقه ... !!!
دنیا دور چیزی می‌گردد که فقط یازده دقیقه طول می‌کشد!!
به خاطر این یازده دقیقه در یک روز 24 ساعته!!
(با این فرض که همه‌ی زن و شوهرها هر روز عشقبازی کنند، که مزخرف است و دروغ)، مردم ازدواج می‌کنند،‌خانواده تشکيل مي‌دهند، گريه‌ي بچه‌ها را تحمل مي‌کنند،مدام توضیح می‌دهند که چرا دیر آمده‌اند خانه،
به صد تا زن دیگر نگاه می‌کنند با این آرزو که با آن‌ها چرخی دور دریاچه‌ی ژنو بزنند،برای خودشان لباس‌های گران می‌خرند و برای زن‌هایشان لباس‌های گران‌تر،
به فاحشه‌ها پول می‌دهند تا جبران کمبودشان را در زندگی زناشویی‌شان بکنند
در حالی که اصلا نمی‌دانند این کمبود چیست؟!!
برای همین یازده دقیقه است که
صنعت عظیم لوازم ‌آرایش،
رژیم‌های غذایی،
باشگاه‌های ورزشی،
پورنوگرافی،
صنعت عطر و ادکلن،
بارها و کاباره ها،
فاحشه خانه ها،
صنایع مشروبات الکلی
و... قدرت می گیرند!!
و تازه وقتی مردها دور هم جمع می‌شوند، ‌
برخلاف تصور زن‌ها،
اصلاً راجع به زن‌ها حرف نمی‌زنند.
از کار و پول و ورزش حرف می‌زنند ... !!!
یک جای تمدن بشری ما ایراد اساسی دارد!!!
یک جای این "آدمیت" می لنگد!!
کتاب یازده دقیقه اثر پائولوکوئیلو
 

Iman kage

این اکانت خاموش شد.
ارسال‌ها
579
امتیاز
18,734
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1403
پاره ای لحظه‌ها چه کشنده‌اند. کاش می‌کشتند، نه، نمی‌کشند. کشنده‌اند. به دشنه‌ای آسوده‌ات نمی‌کنند. به دود عذاب، خفه‌ات نمی‌کنند. تا خفگی، تا مرز خفگی می‌کشانندت و همان جا نگاهت می‌دارند. چنان که انگار میان آتش و دود، حلق آویز مانده‌ای. سینه‌ات از دود داغ پر شده است و چشم‌هایت دو لختهٔ خون، در عذاب آتش می‌سوزد.
محمود دولت آبادی
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,983
امتیاز
44,510
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
منم دختر اژدها، منم عروس اژدها، منم مادر اژدها، نمی بینید؟


دنریس تارگرین، نغمه آتش و یخ، بازی تاج و تخت

شای جالب نباشه اما ماندگاره
 

متین.

کاربر غیرحرفه‌ای
ارسال‌ها
252
امتیاز
6,477
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1403
رام‌ترین نوع بی‌شعورها، بی‌شعورهای آب‌زیرکاهند. البته منظور این نیست که این نوع بی‌شعورها کم‌خطرتر از بقیه بی‌شعورهایند، بلکه منظور این است که زیاد به چشم نمی‌آیند. بی‌شعورهای آب‌زیرکاه با مشاهده واکنش جامعه نسبت به بی‌شعورهای تمام‌عیار ترجیح می‌دهند که پشت نقابی از مهربانی و خونسردی پنهان شوند، اما در عین حال همواره می‌دانند که چگونه این خنجر غلاف‌شده را به‌موقع بیرون بکشند و بدون اینکه هیچ‌کس تصورش را بکند، کار خودشان را بکنند.

کتاب بیشعوری
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,426
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
این نامه محمد علی شاه جالب هست:

خون جواب آزادی است، رعیت را چه به سرکشی، رعیت را چه به استنطاق صاحب قران، رعیت را چه به فریاد حق طلبی!؟
ماییم که آبرو می دهیم، ماییم که مالک ایرانیم، ماییم!
رعیت غلط می کند اعتراض کند، غلط می کند مطالبه حق کند، غلط می کند دیوان مظالمه بخواهد، غلط می کند نظارت کند، غلط می کند قدرت ما را محدود کند، غلط می کند مشروطه بخواهد، غلط می کند خلاف روس تزاری باشد، غلط می کند دل باخته غرب باشد، غلط می کند متحصن در زاویه شاه عبدالعظیم شود، غلط می کند متحصن به سفارت خانه اجنبی شود..
غلط می کند ما را نخواهد!

به جهنم که نان ندارید. به جهنم کار ندارید. به جهنم سرپناه ندارید. به جهنم که آزادی ندارید. به جهنم که آب ندارید. به جهنم که جوانانمان درگیر افیون اند. به جهنم که زنان تن فروشی می کنند. به جهنم…
همین که سایه مان بر سر شما رعیت است کافی است!



محمد علی شاه

پ.ن:چه آشناست
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,715
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
اگر در رابطه‌ای دلت گير افتاد حواست باشد دچار سوتفاهم عاشق بودن نشوی.
بعضی حس‌ها شبيه به عاشقی‌اند اما فرسنگ‌ها از عشق فاصله دارند.
احساس "ترسِ از دست دادن" همان سوتفاهم عاشقی‌ست.
گمان می‌كنی جانت به جانش وصل است و بی او روزگارت شكل ديگری‌ست.
آری روزگارت شكل ديگری ست اما نه به اين خاطر كه ديوانه‌ش هستی، فقط چون می‌دانی كسی شبيه به او را هرگز نخواهی يافت و وحشت می‌كنی.
از ترسِ از دست دادنش به خودت می‌افتی.
در احساس اوج می‌گيری ولی اين حس نامش چيز ديگری ست.
نگران خود بودن است.
خودخواهی ست.
سواستفاده‌گر بودن است.
اينكه با هزار مكافات نگهش می‌داری و حتی حاضر به ترک رفتارهای اشتباه‌ت نيستی، اينكه می‌گذارد می‌رود و تو به زمين و آسمان می‌زنی، برمی‌گردد و تو باز همان آدم سابقی، اين يعنی تو دچارش نيستی.
عاشق اگر باشی تغيير می‌كنی، متحول می‌شوی، چيزی جز او نمی‌بينی،
چيزی جز براي حالِ خوبِ او نمی‌خواهی.
از خود بريدن دارد.
از خودگذشتن دارد.
حتی در دوران دوری،
به او متعهد ماندن دارد.
متعهد بودن‌ها دارد.
متعهد بودن‌ها دارد...
اين‌كه با هر بار بالا و پايين شدن رابطه بيش‌تر به اين نتيجه برسی كه بايد دست از لجاجت و حاشيه برداری و حرمت احساست را نگه داری اين تازه اول راه‌ش است.
عاشقی سخت است جانم.
كار هر كسی نيست.
منم منم نمی‌شناسد.
دل می‌خواهد.
جسارت می‌خواهد.
چشم بر آدم‌های تازه بستن می‌خواهد.
چشم بر موقعيت‌های ناب بستن می‌خواهد.
دل می‌خواهد.
جرئت می‌خواهد.
بايد حسابی زندگی كرده باشی تا با جان و دل عاشق شدن را بپذيری.
بايد با فروتنی قبولش كنی.
اينی كه گرفتار می‌شوی و گمان می‌كنی كه عاشقی، اما در بحث و جدل از او نمی‌مانی، اينی كه تمام جوانب را می‌سنجی و سياست گذاری‌های رابطه را خوب بلدی، اين نامش عاشقی نيست.
تو در دامِ " ترسِ از دست دادن" گرفتار شده‌ای و خودت نمی‌دانی.
خودت را گول نزن، عاشقی كار هر كسی نيست.
اگر در دوران دوری، از او بهتری آمد و باز گرفتار بودی و دست رد به سينه‌ی ديگران زدی، عاشقی.
ولی اگر چون بهتر از اویی برايت نيست رهايش نمی‌كنی، بدان كه ادعای عشق عين نادانی ست.
اگر در دوران دوری می‌توانی وارد رابطه‌ای ديگر شوی و خيال می‌كنی كه هنوز گرفتاری، بدان كه فقط خيال می‌كنی هنوز گرفتاری!
همزاد عاشقی متعهد بودن است.
باور كنيم كه "دوست داشتن معمولی" و "ترسِ از دست دادن"، با "عاشقی" تفاوت دارد.
قصه‌ها را كه خوانده ايم.
مجنون و فرهاد را شنيده‌ايم.
زليخا را كه ديده‌ايم.
عاشقی گران است.
مُفتَش نكني


کتاب خیال بافی ها
نوشته : شیما سبحانی
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,715
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
چیکار میکنی ، وقتی خوشحال کردن کسی که عاشقش هستی باعث شکسته شدن قلب خودت می شود ؟


من پیش از تو ، جوجو مویز
 
بالا