• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

ارسال‌ها
544
امتیاز
13,241
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
وقتی بچه هستی برای این که پیرو جمع نباشی با این جمله به تو حمله می‌کنند؛ "اگر همه از بالای پل بپرند پایین تو هم باید بپری؟!"
ولی وقتی بزرگ می‌شوی ناگهان متفاوت بودن با دیگران جرم به حساب می‌آید و مردم می‌گویند:
"هی! همه دارن از روی پل می‌پرن پایین، تو چرا نمی‌پری؟!"

جز از کل
استیو تولتز
 

Amirseyf

Amiram
ارسال‌ها
22
امتیاز
292
نام مرکز سمپاد
اژه ای ۱
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1395
مدال المپیاد
المپیاد زیست شرکت گردم قبول نشدم
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
داروسازی
•ولاد ♡
موضوع مشترک بین ما این است که در این دنیا همه ی ما از یکدیگر استفاده میکنیم.بعضی هامان برنده می شویم و بعضی دیگر بازنده؛این را بپذیر!
 

شیـوا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
357
امتیاز
14,054
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
یه سری خاطرات سبز شیمیایی
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
بگذارید تعریف کاملا متفاوتی از موفقیت به شما ارائه دهم، تعریفی که دست کم دو هزار سال قدمت دارد. موفقیت، براساس تعریف خود، نه به میزان منزلت و اعتباری که جامعه به فرد می‌دهد وابسته است و نه به قرار گرفتن در فهرست‌های مبتذل. تعریفش این است؛ موفقیت حقیقی، موفقیت درونی است. همین!

رولف دوبلی
هنر خوب زیستن
 

بابونه.

ماهی پیشی‌خوار
ارسال‌ها
955
امتیاز
21,817
نام مرکز سمپاد
تنگ ماهی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1401
گاهی وقت‌ها آدم
از اوقات خوب زندگی بی‌خبر است.
تا اینکه
همه چیز بد می‌شود
و وقتی به گذشته نگاه می‌کند؛
می‌بیند چقدر خوشبخت بوده است
و چقدر بی‌خیال.

(نبرد با شیاطین اثر دارن شارن)
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,745
امتیاز
40,359
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
عشق هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش.
و هدیه ای نمی‌دهد مگر از گوهر ذات خویش
عشق نه مالک است و نه مملوک،
زیرا عشق برای عشق کافیست...

وقتی عاشق می‌شوید، مگویید:"خداوند در قلب من است."
بگویید: "من در قلب خدا جای دارم!"
و گمان نکنید که زمام عشق در دست شماست، بلکه این عشق است که اگر شما را شایسته بیند حرکتتان را هدایت میکند.
عشق را هیچ آرزو نیست مگر آن که به ذات خویش در رسد...


اگر عاشقید، آرزو کنید رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید.
آرزو کنید زخم‌خورده ی فهم خود از عشق باشید.

سپیده دم برخیزید و بالهای قلبتان را بگشایید.
و سپاس گویید که یک روز دیگر از حیات عشق به شما اعطا شده است.
آرزو کنید شب هنگام با دلی حق شناس و پرسپاس به خانه از آیید
و به خواب روید، با دعایی در دل برای معشوق و آوازی بر لب در ستایش او.


پیامبر، جبران خلیل جبران، ترجمه دکتر حسین الهی قمشه ای
 

whale

Parisienne moonlight
ارسال‌ها
289
امتیاز
12,019
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1404
اما انگار برای تو، دیگر چیزهایی که من می‌دانم مهم نیست. زمانی بود که از من می‌خواستی همه‌چیز را برایت تعریف کنم، اما الان فقط به چاک تِیلورز و لبه‌ی لباست و هر چیزی که در آینه می‌بینی، اهمیت می‌دهی.
این باعث شد سوالی برایم پیش بیاید: اگر تو به چیزهایی من نمی‌فهمم، اهمیت می‌دهی و چیزهایی که من می‌فهمم، برای تو مهم نیستند، دیگر درباره‌ی چه چیزی حرف بزنیم؟
من برای موهایم هیچ محصولی نمی‌خرم.
بعد از چند روز خودت آن را برایم می‌خری؛ یک نوع ژل روشن و چسبنده که بوی عطرهای ارزان‌قیمت می‌دهد. تو با انگشت‌هایت آن را به موهایم می‌مالی و بعد با سشوار خشکشان می‌کنی؛ اما این فقط باعث می‌شود موهایم چند برابر وز شوند، انگار انگشتم را در پریز برق فرو کرده باشم.
تو اخم می‌کنی؛ «هوم! واقعا درست کردن موهات غیرممکنه.»
و این لحظه‌ای است که دلم می‌خواهد بگویم، شاید. شاید درست کردن موهایم غیرممکن باشد؛ و شاید این مسئله‌ی بدی است، اما من تا‌به‌حال به آن فکر نکرده بودم.
همین‌موقع بود که به یاد حرفت افتادم.
تو گفته بودی: «اگه شبیه اون شدم، من رو بکش.»
گفتی: «با یه پیام سری بهم بفهمون.»
و گفتی: «بزرگ باشه تا متوجه بشم.»
اما من نمی‌دانم چطور باید تو را متوجه کنم. چه پیامی بدهم که بفهمی، من می‌خواهم دوباره به چیزهایی که برای من مهم است، اهمیت بدهی.
نمی‌دانم چطور باید بگویم، قبلا وقتی کنارت بودم، خودم را دوست داشتم، اما الان دیگر مطمئن نیستم.
نمی‌دانم چطور باید بگویم، لطفاً، لطفاً تو هم مثل بقیه تغییر نکن.


شاید عروس دریایی، الی بنجامین، ترجمه‌ی آرزو قلی‌‌زاده^^
 

MarMari

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
643
امتیاز
14,071
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهسوار
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
زهی خیال باطل
دانشگاه
البرز
رشته دانشگاه
داروسازی
You can't stop the future
You can't rewind the past
The only way to learn the secret
...is to press play

ککتاب 13 reasons why از Jay Asher‎
 
ارسال‌ها
544
امتیاز
13,241
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
زندگی عجیبه، نیست؟
چیز‌هایی که یه روزی درخشان و زیبا به‌ نظرت می‌رسیدند و با دیدنشون از خود بیخود می‌شدی و حاضر بودی همه چیزت رو فداشون کنی،
بعد یه مدتی و با مرور زمان، یا با تغییر دیدگاهت یه‌ دفعه از شدت گیراییشون کم می‌شه و با کمال تعجب دیگه زیباییشون رو از دست میدن....

یک عضو غیر وابسته
هاروکی موراکامی
 
ارسال‌ها
544
امتیاز
13,241
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
من در مدت عمر خود چیزها دیدم.
من مشاهده کردم که پسری مقابل چشم من پدر خود را کشت.
دیدم فقرا علیه اغنیاء،حتی علیه خدایان قیام کردند.
دیدم کسی که در ظروف زرین شراب میاشامیدند،
کنار رودخانه،با کف دست اب مینوشیدند.
دیدم کسی که زر خود را با قپان وزن میکردند،
زن خود را برای یک دست بند مسی به سیاه پوستان فروختند
تا این که بتوانند برای اطفال همان زن،نان خریداری کنند.

سینوهه پزشک مخصوص فرعون
میکاو التاری
 

....!...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
755
امتیاز
2,971
نام مرکز سمپاد
........
شهر
.........
سال فارغ التحصیلی
0000
در این دنیا نه من پروای تنی را دارم و نه تنی پروای مرا
داستان دو شهر
چارلز دیکنز​
 

Ali_Rahman

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
8
امتیاز
19
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهید دستغیب 2
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
11
چرا مرا دوست نداری؟ همان اندازه سوال غیرممکنی است (هرچند کمتر آزاردهنده است) که پرسیدن این که چرا دوستم داری؟ در هردو مورد، در چارچوب عشق، رودرروی اراده ضعیف قرار می‌گیریم، در مقابل این واقعیت که عشق، موهبتی است که به ما هدیه شده، موهبتی که هرگز نه می‌توانیم و نه لیاقتش را داریم که تشخیص‌اش بدهیم. در پرسش‌هایی از این دست، مجبوریم یا به سوی خودبینی کامل تمایل پیدا کینم یا از طرف دیگر، به حقارت مطلق: مگر چه کرده‌ام که مستحق عشق باشم؟ پرسشی که عاشق شریف و فروتن می‌پرسد؛ کار بدی نکردم. مگر چه کرده‌ام که از عشق محروم باشم؟

– کتاب جستارهایی در باب عشق اثر آلن دوباتن
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,745
امتیاز
40,359
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
نگاه اسنیپ برای اولین بار متعجب و متاثر شد.
-تو اونو زنده نگه داشتی تا به وقتش بمیره؟ مثل خوکی که می پرورونن تا بکشن؟

دامبلدور گفت:
-همه ما پرورونده میشیم تا یه روزی بمیریم. چه بهتر که مرگمون هدفمند باشه.

هری پاتر و یادگاران مرگ
 

moonelin

مهتاب
ارسال‌ها
264
امتیاز
8,629
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
آیا همان خدایی که سیاره زمین ما را آفریده است، همزمان سیاره دیگری را نیز در نقطه نامعلومی در عالم هستی نیافریده است؟
منظورم سیاره‌ای است که درگذشتگان به سوی آن پر می‌کشند؟
آن سیاره، همان مکانی است که تمام انسان‌هایی که در قلب دیگران جای دارند به زندگی خود در آنجا ادامه می‌دهند.
و مادامی که کسی وجود داشته باشد که به آن فرد درگذشته بیندیشد، اون نیز در آن سیاره، به زیستن خود ادامه خواهد داد.

اگر باران بیاید | تاکوجی ایشیکاوا
 
ارسال‌ها
544
امتیاز
13,241
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
به یک جایی از زندگی که رسیدی،
می‌فهمی رنج را نباید امتداد داد
باید مثل یک چاقو که چیزها را می‌برد
و از میانشان می‌گذرد ، از بعضی آدم‌ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی!

ویلیام‌ فاکنر
طلاکوب
 

Khakestary

‌‌‌‌
ارسال‌ها
59
امتیاز
1,389
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
ایلامـ
سال فارغ التحصیلی
1400
کتابِ آخرین دختر؛ صفحه ۸۹
به نظر می‌رسید آن‌چه در کل عراق اتفاق افتاده همه را دچارِ سردرگرمی کرده است. رسانه‌ها حتی گزارشی درباره محاصره کوچو پخش نکردند. الیاس گفت: "اونها دارن در بغداد نخست‌وزیر عوض می‌کنن. وقت ندارن که به ما فکر کنن." بنابراین ما منتظر بودیم. روستا آرام و خیابان خالی بود. همه داخل خانه‌ها می‌ماندند. ما دست از خوردن برداشتیم و من، برادرانم را می‌دیدم که لاغر و صورت‌شان رنگ‌پریده می‌شود. فکر می‌کردم که همین اتفاق برای من هم افتاده است اما نمی‌خواستم به آینه نگاه کنم. ما حمام نمی‌کردیم و خیلی زود بوی گند تن‌مان تمام خانه را برداشت. هرشب روی بام می‌رفتیم و شانه به شانه هم می‌خوابیدیم. آن بالا دولا می‌شدیم و سعی می‌کردیم پشت دیوار کوتاه بام خودمان را پنهان کنیم و به آرامی پچ‌پچ می‌کردیم تا داعشی‌ها صدایمان را نشنوند. وقتی بچه کوچک شیرین، بی‌خبر از همه‌جا شروع به گریه می‌کرد، بدن‌مان منقبض می‌شد. این چیزها مهم نبود. قطعاً داعش می‌دانست ما آن‌جا هستیم. نکته اصلی همین بود.
داعشی‌ها ما را در خانه‌های خودمان زندانی کرده بودند، درحالی که در سنجار داشتند قتل عام می‌کردند و وقت نداشتند هم‌چنان مراقب ما باشند. آن‌ها، مشغول توقیف خانه‌های ایزدیان و پرکردن کیف‌هایشان با جواهرات، سوئیچ ماشین‌ها و تلفن‌های همراه بودند. مشغولِ جمع کردن گاو و گوسفندان آن‌ها برای خودشان بودند‌. مشغول تقسیم زنان جوان در میان پیکارجویان در عراق و سوریه بودند تا به عنوان برده جنسی از آن‌ها استفاده کنند و مشغول کشتار مردانی بودند که توان دفاع از خود را داشتند. هزاران ایزدی کشته شده بودند و اجسادشان در گورهای دسته‌جمعی که داعش سعی می‌کرد پنهان‌شان کنند دفن شدند.


+ حالا شما به جای عراق و داعش، اگر بذارید افغانستان و طالبان، میشه وضعیت این‌ روزها.
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,745
امتیاز
40,359
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
-بعد از اون اتفاق دیمن خیلی درد کشید، خیلی شکست، گریه کرد... اون...بهرحال، بعدش دوباره به همون خباثت گذشته شد، ولی نطر من بهش دیگه مثل قبل نیست. تازه فهمیدم دیدن اشک یک نفر چقدر خود واقعیشو بهمون میشناسونه.

خاطرات خون‌آشام: غضب
نوشته های الینا گیلبرت در دفترچه خاطراتش.
 

Sety

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
627
امتیاز
15,272
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
دیگه چی؟اون خیلی خوشگله.از نگاه کردن بهش خسته نمیشی.هرگز نگران این نمیشی نکنه از تو باهوش تر باشه؛چون میدونی هست.اون بامزه است بدون اینکه حتی بدجنسی کنه.من عاشقشم. وَن هوتِن من خیلی خوش شانسم که عاشق اونم.تو نمیتونی انتخاب کنی که توی این دنیا آسیب نبینی پیرمرد،ولی میتونی تصمیم بگیری کی بهت آسیب بزنه.من از انتخاب هام راضی ام.امیدوارم اون هم از انتخاب هاش راضی باشه.
من از انتخاب هام راضی ام آگستوس.
راضی ام.

بند آخر کتاب نحسی ستاره های بخت ما:) \جان گرین
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,431
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
تا چندى پيش جهان تقسيم مى شد به پانصد ميليون نفر(انسان) و يك ميليارد و پانصد ميليون نفر ((بومى)) كه حتى از اطلاق نام انسان هم محرومند و سرنوشت ابدى انسان ها به همين دو گروه مغضوب و لعنت شده(damnes) و گروه نجات يافته تقسيم مى گردد.ان ((بومى))ها هميشه محكومند به بيچارگى و بيگارى كشيدن و رنج و زجر و ان ((انسان))ها محكوم به لذت بردن از خود و "انسان"بودنشان.

شريعتى به نقل از سارتر
 

هاینتس

کافرِ مُزلف | فاحشه
ارسال‌ها
530
امتیاز
8,051
نام مرکز سمپاد
شهر
سال فارغ التحصیلی
0000
«در مهمانخانه، دختر قشنگی پهلوی میز ما غذا می‌خورد. خیلی ملیح است و دلربایی هم نسبت به ما می‌کند و کم‌کم مشاور با او آشنا شده و طرح دوستی ریخته و من او را متوجه کردم به این که ممکن است جاسوس باشد.»
یادداشت های فروغی کنفرانس صلح پاریس
 
بالا