razie95
کاربر فوقفعال
- ارسالها
- 130
- امتیاز
- 187
پاسخ : گند های دوران كودكی
من بچه که بودم ،اصلا با دخترا نمیساختم و اصولا هم بازیام پسر بودن
یه تابستونی رو یادمه که رفته بودیم یه روستایی و صبح تا ظهر و عصر تا شب رو با یکی از پسرای فامیل که اونم اومده بود اونجا بازی میکردیم و میگشتم
یه روز بچه های اون روستا اومدن پیش ما و خواستن باهاشون بازی کنیم (به عبارتی بازیشون بدیم) و ماهم گفتیم نه ،ما با شماها بازی نمیکنیم
یهو دیدیم همشون رفتن پشت یه دیوار دور هم جمع شدند و بعد از چند دقیقه اومدن بیرون و یه گروه سرود منظم تشکیل دادن و با هم خوندن "عروس و دوماد ،عروس و دوماد"
من که بچه بودم ولی اون که چندسالی از من بزرگتر بود کلی خجالت کشید و شروع کرد به دوئیدن
منم که نمیدونستم چرا میدوئه ،فکر کردم داره بازی میکنه ،کلی دنبالش دوئیدم
اینم بگم که الانم که میبینمش ، بازم اون بیشتر خجالت میکشه تا من :P
------
سال اول دبستان بهمون گفتن واسه اشتراک مجله رشد پول بیارید
من اون موقع یه دوست خسیس داشتم که میگفت "نخیر ما پول نمیاریم ،ما مجله نمیخوایم"
منم بخاطر همکاری باهاش لج کردم که نه پول میدم نه مجله میخوام
تا اینکه دوستم بیخیال شد و پولشو آورد و ازونجایی که من خیلی لج بازم،فقط برای اینکه حرفم دوتا نشه بازم ادامه دادم که من پول نمیارم
بعد یه روز زنگ ورزش،معلممون منو کشوند یه گوشه،گرفتم توی بغلش و بهم گفت که "من پول مجله هاتو میدم،تو خیالت راحت،اصلا به باباتم نمیخواد هیچی بگی"
من زدم زیر گریه و گفتم "نه خانم بابام پول داره،من اصلا مجله نمیخوام"
ازون اصرار و از من انکار و من در آخرین لحظات جا زدم و گفتم خودم پولو میارم
و اصلا هم به مامان و بابام نگفتم که آبروشونو تو مدرسه بردم،فقط هر وقت که میگفتن پول بیارید همیشه اولین نفر بودم که پولو میبردم
آرامش : ترکیب شد
من بچه که بودم ،اصلا با دخترا نمیساختم و اصولا هم بازیام پسر بودن
یه تابستونی رو یادمه که رفته بودیم یه روستایی و صبح تا ظهر و عصر تا شب رو با یکی از پسرای فامیل که اونم اومده بود اونجا بازی میکردیم و میگشتم
یه روز بچه های اون روستا اومدن پیش ما و خواستن باهاشون بازی کنیم (به عبارتی بازیشون بدیم) و ماهم گفتیم نه ،ما با شماها بازی نمیکنیم
یهو دیدیم همشون رفتن پشت یه دیوار دور هم جمع شدند و بعد از چند دقیقه اومدن بیرون و یه گروه سرود منظم تشکیل دادن و با هم خوندن "عروس و دوماد ،عروس و دوماد"
من که بچه بودم ولی اون که چندسالی از من بزرگتر بود کلی خجالت کشید و شروع کرد به دوئیدن
منم که نمیدونستم چرا میدوئه ،فکر کردم داره بازی میکنه ،کلی دنبالش دوئیدم
اینم بگم که الانم که میبینمش ، بازم اون بیشتر خجالت میکشه تا من :P
------
سال اول دبستان بهمون گفتن واسه اشتراک مجله رشد پول بیارید
من اون موقع یه دوست خسیس داشتم که میگفت "نخیر ما پول نمیاریم ،ما مجله نمیخوایم"
منم بخاطر همکاری باهاش لج کردم که نه پول میدم نه مجله میخوام
تا اینکه دوستم بیخیال شد و پولشو آورد و ازونجایی که من خیلی لج بازم،فقط برای اینکه حرفم دوتا نشه بازم ادامه دادم که من پول نمیارم
بعد یه روز زنگ ورزش،معلممون منو کشوند یه گوشه،گرفتم توی بغلش و بهم گفت که "من پول مجله هاتو میدم،تو خیالت راحت،اصلا به باباتم نمیخواد هیچی بگی"
من زدم زیر گریه و گفتم "نه خانم بابام پول داره،من اصلا مجله نمیخوام"
ازون اصرار و از من انکار و من در آخرین لحظات جا زدم و گفتم خودم پولو میارم
و اصلا هم به مامان و بابام نگفتم که آبروشونو تو مدرسه بردم،فقط هر وقت که میگفتن پول بیارید همیشه اولین نفر بودم که پولو میبردم
آرامش : ترکیب شد